عبدخدایی: پای فاطمی را با اسید سوزانده بودند/ چه دلیلی داشت حجاریان را ترور کنند؟/ فلاحیان گفت از قتلهای زنجیرهای بیخبر بودم
پیرمردی ۷۶ ساله و کوتاه قامت خود را مرید نواب صفوی میداند، سیاستمدار محبوبش سید محمد خاتمی است و علی فلاحیان را به شورای مرکزی جمعیتشان برده است. حسین فاطمی وزیر خارجه دکتر محمد مصدق را در سال ۱۳۳۰ و در سن ۱۵ سالگی ترور کرده است. سخن از محمد مهدی عبدخدایی است. او هم اکنون دبیرکلی جمعیت فداییان اسلام را بر عهده دارد. از او که برای حذف مخالفان فداییان اسلام، دست به اسلحه برده است از تفاوتهای ترور سیاسی و ترور فیزیکی سوال پرسیدیم. عبدخدایی ترور شخصیت را خطرناکتر از ترور فیزیکی میداند. او اگرچه این روزها میگوید که توان کشتن یک مگس را هم ندارد اما وقتی در برابر این پرسش قرار میگیرد که اگر مراجع تقلید از شما بخواهند برای حذف عناصر استعمار در حکومت اسلامی باز هم دست به ترور بزنید آیا این کار را انجام میدهید، چنین پاسخ میدهد که: «اگر مراجع بخواهند باز هم دست به اسلحه میبرم.»
***
نواب صفوی اگر امروز زنده بود عضو کدام یک از جریانهای سیاسی امروز ایران بود؟ با فرض بر زنده بودن نواب صفوی، آیا او همچنان به رفتارهای سلبی و خشن رو میآورد یا اینکه فعالیتهای مسالمتجویانه سیاسی را برای رسیدن به اهدافش در نظر میگرفت؟
برای پاسخ به این سوال باید به این آیه اشاره کنم که نواب صفوی از مصادیق این آیه است؛ رحماء بینهم اشداء علی الکفار. من یک بار پای سخنرانی مرحوم آیتالله طالقانی بودم. ایشان همین آیه را تفسیر میکردند. در تفسیر این آیه، آقای طالقانی یک داستان از سقراط گفت. ایشان در داستان سقراط گفتند که حکومت باید شبیه کدام یک از حیوانات باشد؛ یکی از دانشجویانش گفت مثل شیر قدرتمند و بتواند جامعه را مهار کند. یکی گفت مثل خروس، حکومت باید غیرتی باشد. یکی گفت باید مثل روباه سیاستمدار باشد. هر کدام یک حرفی زدند. نوبت به خود سقراط رسید. وی گفت که حکومت باید اخلاق سگ را داشته باشد. سگ به اهل خانواده رحیم است. هیچ وقت نشده که سگی پای فرزند خانواده را بگیرد. اما نسبت به بیگانه خشن است.
با دوستان مروت با دشمنان مدارا...
با دشمنان باید برخورد کرد نه مدارا. مدارایی که استعمار بر سرش مسلط نشود. ایران یک مجموعه است، همه اهل یک خانوادهایم. اختلاف سلیقههای زیادی با هم داریم. شاید یکی از دلایلی که در ایران حزب پا نگرفته است این مساله باشد که ما در موافقتها و مخالفتهایمان، افراطی هستیم. امام در یکی از سخنرانیهایشان میگفتند یکی از دلایلی که حزب در غرب میتواند فعال باشد این است که احزاب مخالف شیوه اجرایی یکدیگر هستند نه مخالف نظام. در کشورهای توسعهیافته احزاب مخالف نظام سیاسیشان نیستند.
یعنی اگر نواب صفوی الان زنده بود شکل و شمایل فعالیتش را از مسلحانه به مسالمتجویانه و حزبی تغییر میداد؟
من فکر میکنم فعالیتی بود که رحماء بینهم اشداء علی الکفار بود. یک پرخاشجو علیه استکبار و یک شخصیتی که به همه گروههای سیاسی و اعضایشان به چشم یک همشهری نگاه میکند. اختلاف سلیقه هم داشت اما همه میتوانند حرفشان را بزنند. همه آزادند عقایدشان را در شیوه اجرایی کشور و نه علیه نظام بزنند. نظام برخاسته از قانون اساسی است و مخالفت با قانون اساسی درست نیست. در هیچ جای دنیا هم این کار مرسوم نیست. اما هیچ ایرادی ندارد که این احزاب مخالف سبکهای مدیریتی یکدیگر باشند. اینکه رهبر میگوید اختلاف امتی، به چه معناست. همه مراجع تقلید در فتاواشان با یکدیگر اختلاف دارند. همه اندیشمندان و فیلسوفان در نظریههای علمیشان با یکدیگر اختلاف دارند. معنی این اختلاف این نیست که با هم دشمن باشیم. باید در کنار هم با تسامح و تساهل زندگی کنیم. اصلا اینجا فرق تشیع در درون مذهب اسلام با مذاهب دیگر چیست؟ شما دورانی را که فاطمی در مصر حاکم شدند ببینید که صلاحالدین ایوبی چگونه قتلعام کرده اما تشیع هیچوقت این کار را نکرده است. در درون تشیع آزادی فکر و بیان وجود دارد. ما معتقدیم قانون اساسی ایران یکی از پیشرفتهترین قانونهای اساسی دنیا است. در هیچ جای قانون اساسی نیامده است که تشخیص موضوع در شأن فقیه است. آقای رییسجمهور امریکا دست همحزبیاش را میگیرد و میگوید که به این فرد رای بدهید...
اما در ایران به نوع دیگری رخ داد. ما میبینیم که در انتخابات ایران کسی نمیگوید من از فلان شخص حمایت میکنم. اگر این اتفاق بیفتد رقیبی در تلویزیون میآید و میگوید که کلی آدم جمع شدهاند که من رای نیاورم. نمونهاش را در همین انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ دیدیم.
ما هنوز اسلام و آزادیهای ملحوظ در تشیع، شیوه حاکمیت امام علی، شیوه برخورد امام جعفر صادق با مخالفان را نشناختهایم به این دلیل که تحصیلاتش را نداریم و تربیت هم نشدهایم. ما حق نداریم در تریبون عمومی به دیگران تهمت بزنیم. این کار جرم و حرام بین است.
در توجیه این حرف میگویند این کار یک نوع آگاهسازی سیاسی برای افکار عمومی است.
و خداوند توجیه را آفرید. همه چیز در قالب این توجیهات میگنجد. فرق یک مرجع با دیگران در چیست؟ مرجع تقلید یک مبانیای دارد. فتوایی را که میدهد با آن مبانی میسنجد. ما باید مبانیمان را نگاه کنیم و ببینیم که چیست. انقلاب ایران بزرگترین انقلاب دنیاست که بعد از انقلاب کبیر فرانسه موفق شده است. در هیچ جای دنیا حکومت دینی با انقلاب روی کار نیامده است. این انقلاب در روزگاری اتفاق افتاده است که انقلاب کبیر فرانسه در اواخر قرن هجدهم عظیمترین انقلابی بوده که مفاهیم انقلاب را تغییر داده است. این انقلاب به کدام طرف میرفته؟ انقلاب کبیر فرانسه نشات گرفته از حاکمیت کلیسایی است که از قرن پنجم تا قرن پانزدهم در اروپا حاکم بوده است. از بنیانگذاران این انقلاب ژان ژاک روسو است که پدر این انقلاب است و سکولار است. حکومتهای لائیک بعد از انقلاب کبیر فرانسه به وجود آمدند. درست شکل تکاملیافته انقلاب کبیر فرانسه را در انقلاب چین و انقلاب کوبا میبینید اما انقلاب اسلامی ایران ۱۸۰ درجه با این انقلابها تفاوت دارد. مبنای آن انقلابها نظریات هگل و ماتیریالیسم دیالکتیک است اما مبنای این انقلاب، مذهب است.
آیا انقلاب فرزندان خودش را میخورد؟
این انقلاب شاید فرزندان واقعی خودش را نخورد. شاید فرزندان از مسیر منحرف بشوند و شاید بعضی اوقات آدمهایی که حاکم هستند از مسیر منحرف بشوند. ما باید با مبانی همه چیز را بسنجیم.
من هنوز جواب سوال اولم را نگرفتهام که نواب اگر زنده بود چگونه فعالیت میکرد؟
پیشبینی کردن خیلی کار سختی است. من نمیدانم که چه تصوراتی در مغز نواب صفوی به وجود میآمد که بگویم اگر زنده بود در کدام جایگاه قرار داشت و زاویه نگاهش چگونه بود. چرا که ۵۷ سال از آن روزها و نبودن نواب میگذرد.
اما شما خودتان را مرید نواب میدانید و یقینا با توجه به شناختی که از او دارید میتوانید گمانهای داشته باشید که اگر نواب بود چه میکرد.
من از آن روزی که با نواب صفوی تا سال ۳۴ بودم، میدیدم که ایشان رحماء بینهم اشداء علی الکفار بود. آدمیزاد چوب نیست. مرتبا تغییر میکند. یادم میآید یک نشستی بود درباره مرحوم دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد که خود مرحوم شریعتی هم بودند. آقایی به اسم امیر پوری بود که سوال کننده بود. از بچههای کانون نشر عقاید اسلامی بود و مطالعاتی هم داشت. از شریعتی پرسید که از وقتی به ایران آمدهاید آیا تغییری هم داشتهاید یا نه که دکتر شریعتی در پاسخ به او گفت: آقای عزیز من چوب نیستم.
با این تفسیر این احتمال را میتوانیم مطرح کنیم که اگر نواب صفوی امروز زنده بود شاید دبیرکل یک حزب سیاسی بود؟
نواب صفوی شأن خاصی داشت. شما گفتههای مقام معظم رهبری درباره نواب صفوی را بخوانید. گفتههای بزرگان را درباره نواب صفوی مطالعه کنید. وقتی این مجموعهها را بخوانید، میبینید نواب صفوی چه شور و هیجانی را در دل انقلابیون ایجاد کرده است. من رجایی را زمانی که گروهبان بود دیدم. از زندان آزاد شده بودم آمدم تهران تا مرحوم نواب صفوی را ملاقات کنم که گفتند ایشان رفته با عدهای از گروهبانان نیروی هوایی در سهراه سلیمانیه در خیابان نیروی هوایی دیدار کند. رفتم آنجا اما نواب صفوی دیدارش تمام شده بود و رفته بود. شهید رجایی را برای اولین بار آنجا دیدم. من آن زمان چهره شناخته شدهای بودم. شهید رجایی یک احترام نظامی برای من گذاشت و صحبتهایی در آنجا با شهید رجایی شد که بعدها او وقتی رییسجمهور میشود به آنها اشاره میکند و میگوید گفتههای نواب صفوی باید در سطح بالایی از جمهوری اسلامی اجرا شود. شأن نواب بالاتر از دبیرکلی یک حزب سیاسی است.
یعنی استعمارستیزی و ترور مخالفان از سوی نواب صفوی برای رجایی جذابیت داشت؟
نواب صفوی اگرچه دست به هفتتیر میبرد و حذف میکرد اما هیچوقت ترور شخصیت نمیکرد.
نواب صفوی و فداییان اسلام ترور فیزیکی میکنند اما ترور شخصیت را قبول نداشتند؟
ترور فیزیکی را به این علت انجام میدادند که قدرت نداشتند. بعد هم ما که پاسبان نمیزدیم. نخستوزیری را به عنوان محارب میزدیم که عامل استعمار بود.
این ترورها کار درستی بود؟
وقتی رزمآرا میگوید ملت ایران نمیتواند لوله هنگ بسازد و میخواهیم نفت را به انگلیسیها بدهیم، ما او را عامل استعمار و مهدورالدم دانستیم که بودنش در پست بالای دولتی به ضرر ایران و ایرانیان است.
برای ترور حکم مجتهد یا مرجع تقلید را داشتید یا با اجتهاد شخصی خودتان این کارها را میکردید؟
از مجتهد اجازه میگرفتیم.
برای ترور رزمآرا یا کسروی یا دکتر فاطمی فتوا گرفتید؟
برای ترور کسروی که از آقای سید ابوالحسن اصفهانی فتوا گرفتیم. فتوای حاج آقا حسین قمی هم هست. فتوای آیتالله خویی هم بود. این آقایان همه به نواب صفوی پول دادند.
برای ترور کسروی؟
بله آیتالله کاشانی درباره هژیر میگوید من فتوا دادهام. من خودم خدمت سید صدرالدین صدر، پدر امام موسی صدر رسیدم که ایشان گفت راهی را که با نواب صفوی رفتهای، درست رفتهای و ادامه بده. یا آیتالله خوانساری، داماد آیتالله اراکی... همه این آقایان وابسته بودن رزمآرا را تایید کردهاند.
آقای عبدخدایی آیا نواب صفوی قائل به این بود که مصدق خائن است؟
نواب صفوی ابدا قائل به خائن بودن دکتر مصدق نبود. او با دکتر مصدق تنها اختلاف دیدگاه داشت.
پس این شبهه را تکذیب میکنید که فداییان اسلام اقدامات تخریبی زیادی علیه دکتر مصدق داشته است؟
یک بار کسی از زبان نواب صفوی این جمله را نشنیده است که بگوید مصدق خائن است.
سید عبدالحسین واحدی چطور؟
او هم نگفت. اینها اختلاف دیدگاه با مصدق داشتند، معتقد بودند مصدق یک ناسیونالیست است. مصدق را همچون جمال عبدالناصر میدانستند؛ ناسیونالیستی که اقداماتش در نهایت به نفع استعمار است.
یعنی به واقع فداییان اسلام معتقد بوده و هست که تلاش ناسیونالیستی دکتر مصدق در ماجرای ملی شدن نفت به نفع ایران نبود؟
همه حرکتهای ناسیونالیستی به ضرر ایران تمام شد. اینکه امام با صراحت میگویند ملیگرایی کفر است و اسلام از ملیگرایی سیلی خورده است بیدلیل نیست.
شباهتهای اخوانالمسلمین و فداییان اسلام در چیست؟
ضد استعمار و ضد سوسیالیسم بودن. هیچ کدام این دو دسته نه ناسیونالیست هستند و نه سوسیالیسم. وجه اشتراکشان در عمل به قرآن است. شما نوشتههای سید قطب، دکتر سعید رمضان و نواب صفوی را بخوانید. یک همسویی اسلامی بارز میان این دو جریان سیاسی وجود دارد.
آیا شما به عنوان دبیرکل جمعیت فداییان اسلام و مرید نواب صفوی، محمد مرسی، نماینده اخوانالمسلمین را ادامه جریان شهید قطب میدانید؟
آقای مرسی از تاریخ اخوانالمسلمین تا حدودی بریده است. اظهارات مرسی با صحبتهای سید قطب، طنطاوی و حسن البناء متفاوت است. تمایل بیشتر مرسی به رجب طیب اردوغان است.
من هم میخواهم به همین نتیجه برسم که تغییر شرایط و گذشت زمان، محمد مرسیای را از دل اخوانالمسلمین بیرون میآورد که هیچ شباهت ایدئولوژیکی با بنیانگذاران و سرشناسان این جریان ندارد. با همین نگاه، شاید اگر نواب صفوی زنده بود، او هم از یک آرمانگرای اسلحه به دست انقلابی به یک چهره اهل تسامح و تساهل تبدیل میشد.
ترور در حکومت اسلامی اصلا معنا ندارد و یقینا دیگر نواب در این حکومت دست به اسلحه نمیبرد.
حالا اگر به این نتیجه میرسیدید که نظام اسلامی یک نفری و یا جریانی وابسته به استعمار توانسته بیاید و در بدنه اجرایی کشور نفوذ کند و با لباس خودی، خوشخدمتی به استعمار بکند، آیا باز هم برای حذف این عناصر استعمار به چهره خودی درآمده، دست به اسلحه میبردید؟
اصلا این کار را انجام نخواهیم داد. ترور در نظام اسلامی معنی ندارد. این عناصر که از ابن زیاد بدتر نیستند. میبینیم که مسلم او را ترور نمیکند.
به نظر شما آرمانگرایی با ترور جور درمیآید؟
هیچ مانعی ندارد. زمانش مهم است.
اما در رفتار امام علی و حکومت دینی اگر بخواهیم دنبال مشابه رفتارهای فداییان اسلام بگردیم، ترور و حذف فیزیکی مخالفان را نمیبینیم. شیعه علی مگر دست به ترور میزند؟
معنی ترور را باید ابتدا بدانیم. این واژه از انقلاب کبیر فرانسه آمده، به معنی ایجاد وحشت است. شما گاهی با ایجاد وحشت، حاکمیتی را که پشتش استعمار ایستاده است از بین میبرید.
ترور ریشه دینی دارد؟ کاری به انقلاب کبیر فرانسه ندارم.
وقتی فتوا گرفتیم یعنی ریشه دینی دارد. کسانی که ترور شدند مهدورالدم بودند. احکام با مبنا معنی پیدا میکند.
حکم مجتهد برای ترور کردن افراد توسط فداییان کفایت میکرد؟
بله حکم مجتهد مبنا دارد. منبعث شده از احکام و روایات و قرآن است استنباط مجتهد از احادیث و قرآن با مبناست.
و این برای شما کفایت میکرد و تنها مجری بودید؟
بله ما مجری حکم مجتهدین بودیم.
یعنی در ترور کسروی، رزمآرا و هژیر هیچ فکری نکردید که چرا این افراد را باید ترور کنید و فقط مجری بودید؟
فکر شخصی من یک مساله است. اجرای حکم یک مساله دیگر.
اینها را شما تفکیک کنید.
نمیشود تفکیک کرد. فکر شخصی من این است که کاملا تابع امر مولا هستم. یعنی وقتی من مقلد هستم به این معناست که قلاده اطاعت یک شخصیت آگاه کارشناس را به گردنم انداختهام. او کارشناس است و میگوید اگر کسی عامل خارجی بود و پای دشمن خارجی را به این سرزمین باز کرد، باید نفی سبیل و پرخاشجویی کنید. در صدر اسلام هم داشتیم. عدهای از مسلمانان را کفار گرفتهاند و سپر بلای خود قرار دادهاند تا پیروز شوند. پیامبر فرموده هر دو را بزنید که قاتل و مقتول هر دو اهل بهشتند. اگر یک ایرانی بیاید و عامل نیروی خارجی بشود تا استعمار کشور را غارت کند، به واقع چه فرقی بین این ایرانی عامل استعمار با آن نیروی ظالم خارجی وجود دارد. رزمآرا میگوید من نفت را به انگلیسیها میدهم و قرارداد گس- گلشاییان را امضا میکنم. فرق این سیاست رزمآرا با اینکه انگلیسیها چترباز در ایران پیاده کنند و کشور را بگیرند در چیست؟
باز هم سوال قبلی را تکرار میکنم که اگر نواب صفوی امروز زنده بود و به این نتیجه میرسید که در داخل کشور عناصر بیگانه به پست و مقام رسیدهاند و به دنبال منافع استعمار هستند، با توجه به اینکه شاخصه اصلی او استعمارستیزی بود و بر همین اساس تصمیم به حذف فیزیکی عوامل استعمار به لباس خودی درآمده میکرد آیا شما با نواب صفوی همراهی میکردید؟
در حاکمیت اسلامی اگر هم نواب صفوی به این نتیجه میرسید به دادگاههای اسلامی مراجعه میکرد.
پس معتقدید که نواب دیگر دست به اسلحه نمیبرد؟
خیر. شما برنامههای حکومت فداییان اسلام را مطالعه کنید دقیقا به همین مساله اشاره شده است.
از قبل پیشبینی کردید که اگر نظام اسلامی بر سر کار باشد و عنصر استعمار نفوذ کند، فداییان اسلام اقدام به ترور آن شخص یا اشخاص نمیکند؟
بله ما معتقدیم که در نظام اسلامی ترور درست نیست.
وقتی آقای حجاریان توسط سعید عسگر ترور میشود، خیلی این بحث مطرح شد که فتوای مذهبی پشت این ترور بوده است. ریشه این اقدام را نباید در فداییان اسلام جستوجو کرد؟
نه. ریشه آن کار فداییان نبود. اشتباه در تشخیص بود. ما یک موضوع داریم و یک فتوا.
اشتباه در تشخیص چه کسی؟ مجری یا مجتهد؟
قطعا اشتباه در تشخیص مجری است و نه مجتهد.
مگر میشود حکم از مجتهد داشته باشد و مجتهد نداند که برای ترور چه کسی حکم میدهد؟
وقتی میگوییم تشخیص موضوع در شأن فقیه نیست همین جا معنی پیدا میکند. فقیه میگوید اگر دشمن خارجی به شما حمله کرد دفاع کنید. تشخیص این موضوع که این آقا دشمن خارجی هست یا نیست با مکلف است و با مجتهد نیست. فقیه میگوید شرکت در انتخابات واجب است. تشخیص این موضوع که این آقا صالح است یا صالح نیست به فقیه مربوط نیست. فرق دموکراسی شیعه با دموکراسی غربی همین جاست. در دموکراسی شیعه امام هیچوقت نگفتند که به چه کسی رای میدهند. رایشان هم مخفی بود چون مساله موضوعی بود. اما میگفتند واجب است همه در انتخابات شرکت کنند. علاوه بر اینکه مجتهد تشخیص میدهد، خود مکلف هم باید تشخیص داشته باشد.
شما وقتی در ۱۵ سالگی قصد ترور داشتید به تشخیص رسیده بودید؟
اولا در ۱۵ سالگی یک آدم احساساتی بودم و چون در یک خانواده مذهبی تربیت شده بودم، احساسات مذهبیام بر گرایشهای عقلیام تفوق داشت. من ظواهر جریانات را میدیدم. با احساس مذهبیای که داشتم، تهمتها را میدیدم. آقای دکتر مصدق به یکباره آمد و گفت نواب صفوی آمده و از انگلیسها پول گرفته. به دروغ گفت اینها میخواهند من را ترور کنند. من میدیدم که حاکمیت دارد دروغ میگوید. حاکمیت دارد دروغ میگوید...
در ۱۵ سالگی به این نتیجه رسیدید؟
بله.
از اشخاصی مثل عبدالحسین واحدی تاثیرپذیری نداشتید؟
چرا داشتم. اگر بگویم نداشتم که دروغ گفتهام. هم از شهید نواب صفوی و هم از عبدالحسین واحدی تاثیر میگرفتم.
نواب صفوی که مخالف ترور دکتر فاطمی بوده است.
چه کسی چنین حرفی میزند؟ شهید نواب صفوی روز اولی که از زندان آزاد شده آمده دیدن من.
این دیدن به معنای حمایت از شما در داستان ترور بوده است؟
بله، من را با این کار تایید کرد.
اما شاید به این علت آمده که شما را دوست داشته و حالا به نظر نواب شاید خطایی در آن سن کم کرده بودید. از این زاویه هم میتوان ملاقات نواب را تحلیل کرد؟
نه این گونه نیست. چنین کار مهمی را که نمیتوان خطا گفت. شهید نواب خودش پیش از این ترور به من گفت شما به زودی باید کار بزرگی انجام بدهید.
کجا این حرف را به شما زد؟
وقتی زندان بود. وقتی هم که از زندان در تاریخ ۲۶ بهمن ۳۱ آزاد شد، در روز ۲۷ بهمن ۳۱ به دیدن من آمده است که شاهد من هم دکتر تکمیل همایون است که تاریخنویس پانایرانیستها است. او هم در آن مقطع زندان بود. نواب صفوی برای من دسته گل آورد که کارت آن دسته گل در حال حاضر در سازمان اسناد انقلاب اسلامی موجود است. روی این کارت نوشته که گل دوستان، گل بوستان اسلام به عزیز محمدمهدی عبدخدایی تقدیم میشود.
اما در خاطرات شهید مهدی عراقی آمده است که خلیل طهماسبی و نواب صفوی وقتی در زندان بودند با ترور دکتر فاطمی مخالف بودند، در حالی که شما مدعی هستید نواب صفوی پس از آزادی به دیدار شما آمد و دسته گل به شما داد.
آقای مهدی عراقی در سال ۳۲ در یک دورهای که بعدا پشیمان شدند توسط نواب صفوی از جمعیت فداییان اسلام اخراج شدند و اعلامیهاش در روزنامه اطلاعات موجود است.
چه کسانی غیر از حاج مهدی عراقی اخراج شدند؟
اکبر پوراستاد، حاج ابوالقاسم رفیعی، مشیری که مجموعا هشت نفر بود را از فداییان اخراج کرد که اینها همگی طیف حاج مهدی عراقی بودند. پس از شهادت نواب صفوی اینها پشیمان شدند و در جریان آمدن امام خمینی آمدند و فداییان اسلام را احیا کردند. لذا وقتی حسنعلی منصور را زدند گفتند او با اسلحه نواب صفوی کشته شد و همین باعث شد تیتر روزنامهها در آن مقطع عین این جمله باشد که نواب صفوی از گورستان مسگرآباد دستور قتل حسنعلی منصور را صادر کرد.
ناراحت نشدید وقتی ترورتان ناموفق بود و دکتر فاطمی زنده ماند؟
نه، به هیچ عنوان ناراحت نشدم. البته در حال حاضر یکسری معتقدند که گلوله من به فاطمی نخورده است. سند هم دارند درباره این مساله...
یعنی میخواهید بگویید که یک جریان دیگر ترور دکتر فاطمی را طراحی کرده بوده و به موازات شما این ترور را پوشش داده است؟
نه، ترور را طراحی نکرده بودند اما برای اینکه جریان فداییان اسلام را بکوبند، فاطمی را بعد از اینکه من به او شلیک کردم به بیمارستان بردند.
یعنی در ماجرای ترور فاطمی فریب خوردید؟
فریب نخوردیم. کیف آقای دکتر فاطمی در موزه وزارت امور خارجه موجود است. کیف چرمی است. گلوله هم در یک قوطی کارت ویزیت موجود است. گلوله از این طرف کیف رد شده و از آن طرف کیف بیرون نیامده است. گزارش مامور ترور آقای دکتر فاطمی در پرونده دکتر فاطمی در وزارت اطلاعات موجود است که نوشته دکتر فاطمی هیچ بیماریای ندارد و سالم است و پزشکان که میآیند خودش را به بیماری میزند و تلاش دارد او را به خارج از ایران بفرستند. رفتن برای فاطمی خیلی مهم بود. من از خانم پریوش سطوتی، همسر آقای دکتر فاطمی پرسیدم وقتی شما به دیدن دکتر فاطمی رفتید حالش چطور بود؟ ایشان گفت که دکتر فاطمی خم شد و دست من را بوسید. گفت پایش را با اسید سوزانده بودند که اصلا ارتباطی با ماجرای ترور نداشت. گفتم سرم به او وصل بود؟ که خانم سطوتی گفت نه.
شما بعد از ترور هیچ برخوردی با دکتر فاطمی نداشتید؟
هیچ برخوردی نداشتم. اما خانم پریوش سطوتی که سه سال پیش به ایران آمده بود در لابی هتل لاله با ایشان ملاقات کردم.
برخورد ایشان با شما چطور بود؟
خیلی عالی بود.
چرا به دیدن همسر دکتر فاطمی رفتید؟
به دو جهت؛ یکی به این علت که قصد داشتم بابت دلهرهای که برای همسر دکتر فاطمی ایجاد کرده بودم حلالیت بطلبم و دوم اینکه میخواستم از ایشان بپرسم که گلوله من به دکتر فاطمی اصابت کرده بود یا نه که ایشان گفت وقتی من دکتر فاطمی را در بیمارستان دیدم، پای او را با اسید سوزانده بودند.
شما گفتید که مهمترین مولفه نواب صفوی و جمعیت فداییان اسلام، استعمارستیزی بود اما به واقع شور و شعف جوانی به همراه استعمارستیزی برای دست بردن به اسلحه و حذف عناصر دولتی کفایت میکرد؟
در مقطعی که وقتی حزب توده میتینگ میگذاشت از اول خیابان فردوسی تا میدان فردوسی جمعیت میآمد، وقتی میبینید کمونیستها علیه خداشناسی مقاله مینویسند، ملیگراها در حزب ایران طرفدار حکومت لائیک هستند، احمد کسروی و دیگران نشریاتی مثل پرچم، مردم، جبهه آزادی علیه تشیع مقاله مینویسند، آقای دکتر مصدق میرود در مجلس در ماه رمضان سخنرانی کند، آب میخورد و وقتی به او میگویند چرا روزهخواری میکنی؟ در جواب میگوید من عوامفریب نیستم، در این شرایط جمعیت فداییان اسلام تنها گروه مبارزی بود که به دنبال حکومت اسلامی بود. باید به سمت حکومت اسلامی میرفتیم. آقای طالقانی در ۱۴ اسفند ۵۷ تعریف کرده است که تلاش داشته اختلافات مصدق و نواب صفوی را تمام کند. میگوید من وقتی نواب در زندان قصر بود به دیدار او رفتم و به نواب گفتم دست از مخالفت با دکتر مصدق بردارید. نواب صفوی گفت برادران من را آزاد کند ما سکوت میکنیم چرا که اینها قول داده بودند که اگر رزمآرا از بین رفت، حکومت اسلامی اعلام میکنند. وقتی هم که از زندان آزاد شد، در چهار ماهی که دکتر مصدق از ۲۶ بهمن ۳۱ تا ۲۸ مرداد ۳۲ گفت من دوران فترت را آغاز میکنم. اما اینها قولهایی را که داده بودند را عمل نکردند. آقای طالقانی میگوید وقتی پیش دکتر مصدق رفتم، او گفت نواب و دوستانش درخواست حکومت اسلامیشان را برای کابینههای بعدی بگذارند. نواب صفوی از جبهه ملی قول گرفته بود. به قول مرحوم حاج مهدی عراقی، پشت قرآن را امضا کرده بودند.
این دلیل قانعکنندهای برای ترور است؟
دلایل ترور جدا بود. اما رزمآرا به این علت کشته شد که نفت ایران را میخواست به خارجیها بدهد.
منظور من ترور دکتر فاطمی بود. میگویم بدقولی جبهه ملی دلیل قانعکنندهای برای ترور دکتر فاطمی بود؟
من اینها را در جایگاهی دیدم که رزمآرا را دیده بودیم.
اما فاطمی و مصدق با یکدیگر هم مشکل داشتند. مشکل شما با شاه بود، چرا اقدام به ترور فاطمی کردید؟
آیا شما میدانید که دکتر فاطمی از شاه نشان همایونی گرفته است؟ دکتر فاطمی رابط دکتر مصدق و شاه بوده است. ما با ترور فاطمی رابطه بین شاه و مصدق را خراب کردیم و قیام ۳۰ تیر شکل گرفت.
یعنی با ترور فاطمی شما به او کمک کردید؟
با ترور فاطمی به اختلاف و فاصله انداختن مصدق و شاه و ایجاد اختلاف خدمت کردیم.
دکتر فاطمی فکر نمیکرد که این ترور توسط شاه طراحی شده است؟
فاطمی میدانست که این ترور کار ما بوده است. اما با رفتن او به بیمارستان اگرچه ترورش ناموفق بود، رابطه شاه و مصدق دچار بحران شد و ۳۰ تیر به وجود آمد.
شاه توانست خلأ فاطمی را پر کند؟
نتوانست و به همین جهت ماجرای ۳۰ تیر پیش آمد. به همین جهت شاه به دکتر فاطمی نشان همایونی میدهد.
وقتی در ماجرای ترور فاطمی دستگیر شدید، در دادگاه چه حسی داشتید؟
در دنیای شهادت سیر میکردم. در دادگاه رفتم اسلحه را گرفتم و بوسیدم و گفتم این اسلحه وسیله انجام وظیفه من است و من این اسلحه را دوست دارم. روی اسلحه من سه شعار نوشته بود. یک طرفش نوشته بود آزادی فوری استاد نواب صفوی و خلیل طهماسبی، یک طرفش نوشته بود اجرای صریح احکام نورانی و مقدس اسلام، و یک طرفش هم نوشته شده بود قطع ایادی اجانب و سرکوبی دشمنان اسلام ایران اعم از روس، انگلیس و امریکا.
چرا شاه را ترور نکردید؟
دسترسی نداشتیم.
یعنی اگر دسترسی داشتید اقدام به ترور شاه هم میکردید؟
این یک مساله جامعهشناسی است. امام خمینی تا خودش مظهر وحدت ملی نشد نگفت که شاه باید برود. ما که کشورمان کثیرالمله است. اقوام مختلف در این کشور وجود دارد و هر کدام از اینها داعیه دارند. شاه تا مدتی مظهر وحدت ملی بود. این هم که میبینید مدرس با جمهوری شدن مخالف است، علتش همین جاست. علت این است که بیشتر روشنفکران ایرانی با کودتای رضاخان موافق هستند و برای کودتای او کف میزنند، برای این است که قبل از اینکه رضاخان بیاید و کودتا بکند، در اقصی نقاط ایران جداییطلبان هر کدام داعیه حکومت داشتند و حاکمیت ملی در حال از بین رفتن بود. وقتی رضاخان آمد، کف زدن مردم برای او به دلیل بازگشت حاکمیت ملی بود.
یعنی به نوعی قائل به دیکتاتوری مصلح بودند؟
نه قائل به دیکتاتوری مصلح نبودند بلکه قائل به یک شخصیتی بودند که وحدت ملی را حفظ کند.
رضاخان دیکتاتور بود؟
از ابتدا دیکتاتور نبود و پس از اینکه دیکتاتور شد با او مخالفت شد اما کسی هم مخالفتی با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ نکرد. رضاخان آمده بود تا یک مجموعه متفرق را متحد کند. بعد از شهریور ۱۳۲۰ هم چنین وضعی در ایران بود. پیشهوری در آذربایجان و قاضی محمد در کردستان میخواستند ایران را تکهتکه کنند.
با این اوصاف شما به این نتیجه رسیده بودید که بودن شاه به این دلیل که مظهر وحدت ملی است، بهتر از نبودنش است...
دقیقا. اگر در همان موقع شاه کشته میشد چه بسا که آذربایجان ایران را آذربایجان شوروی میبرد. کردستان نیز پتانسیل جدا شدن را داشت. بلوچستان ایران را پاکستانیها میخواستند. خوزستان را عراقیها در نظر داشتند. بر همین اساس امام تا خودش مظهر وحدت ملی قرار نگرفت نگفت که شاه باید برود.
پس شما نیروهای شاه را میخواستید بزنید تا یک شاه ضعیف دست به عصا که قائل به احکام اسلامی باشد در ایران سلطنت کند؟
نه، نیروهای شاه، ما خود سلطنت را میزدیم.
دکتر فاطمی که سلطنتطلب نبود.
دکتر فاطمی آثارش هست.
اگر سلطنتطلب بود که توسط رژیم زندانی نمیشد.
دکتر فاطمی سه روز متفاوت دارد. یک روز فکر میکند که در ۲۵ مرداد ۳۲ موفق است و الا پیش از آن از شاه نشان همایونی گرفته است. در ۲۵ مرداد وقتی سرهنگ نصیری استعفایش را به دکتر مصدق داد و دستور دستگیریاش را دکتر مصدق صادر کرد، دکتر فاطمی یقین کرد که پیروز شده است و به همین جهت آمد در میدان بهارستان و گفت که من این نشان همایونی را به زمین میزنم.
شاید هم دکتر فاطمی تا پیش از این مقطع تقیه کرده بود.
تقیه که نه اما شاید در همین سه روز تغییر کرده بود. این تغییرات را وقتی فکر کرد که قدرتمند شده است، کرد نه در روز ضعفش.
هیچ راه دیگری نبود که بخواهید غیر از ترور رابطه شاه و مصدق را خراب کنید؟
اگر هم بود من آن را نمیفهمیدم.
تصمیم اصلی ترور دکتر فاطمی با چه کسی بود؟
نواب صفوی.
اما باز هم بر میگردیم سر نقطه اول. نواب صفوی که داخل زندان بود.
ما در زندان به ملاقات او میرفتیم. ۵۱ نفر به زندان رفتند و در بند ۲ زندان قصر پیش نواب صفوی متحصن شدند. دولت با حزب توده ساخت. از بندی که تودهایها در آن بودند، ۴۰۰ نفر پلیس آمدند و این ۵۱ نفر را زدند. آقای دکتر فاطمی با سرهنگ نظری، رییس زندان ملاقات کرده بود و گفته بود که شما اینها را تار و مار کنید و اگر نواب صفوی هم در این میان کشته شد ما برایش بزرگداشت میگیریم.
اینها را از چه کسی شنیدید؟
از سرهنگ نظری، رییس زندان قصر.
وقتی قصد ترور فاطمی را داشتید خود نواب صفوی به شما گفت یا اینکه شما به نواب گفتید قصد چنین کاری را دارید؟
نواب صفوی به من گفت که به زودی به شما مسوولیت بزرگی داده میشود و با آقای واحدی هماهنگ باشید.
چرا شما را که یک نوجوان ۱۵ ساله بودید ا
نظر شما :