مسئول سابق وزارت خارجه آمریکا: هنوز منتظر تماس بهشتی هستم
یکشنبه ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ که «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» از در و دیوار سفارت آمریکا بالا میرفتند، هنری پرکت از دانشگاه کُلگیت ایالت نیویورک، محل تحصیل پسرش، در حال بازگشت به واشنگتن بود که از رادیوی ماشین خبر گروگانگیری را شنید. او به بیبیسی فارسی میگوید که پس از رسیدن به واشنگتن برای حل و فصل غائله به محمد بهشتی، دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و عضو بانفوذ شورای انقلاب، متوسل میشود.
هنری پرکت میگوید: «به درخواست ما (شرکت مخابراتی) ای تیاند تی سیستم پیشرفتهای برای تماس با ایران نصب کرده بود. بنابراین قادر بودیم که بدون دردسر زیاد به تهران زنگ بزنیم.» او میافزاید: «من با بهشتی صحبت کردم و از او پرسیدم که آیا میتواند برای آزادی کارکنان سفارت به ما کمک کند؟ گفت، ببینم چکار میتوانم بکنم، الان باید به جلسه شورای انقلاب بروم. او هرگز زنگ نزد.» به گفته پرکت، بهشتی قول داد بعد از پایان نشست شورای انقلاب با او تماس بگیرد ولی به وعدهاش عمل نکرد.
هنری پرکت اما تنها مقام آمریکایی نیست که با این روحانی قدرتمند نزدیک به رهبر انقلاب در تماس مستقیم بوده. چند دیپلمات بازنشسته دیگر هم در مصاحبههای جداگانه به بیبیسی فارسی گفتهاند که در مقاطع مختلف با بهشتی دیدارها و مذاکرات مهمی داشتهاند. ماهیت و دامنه تماسهای این روحانی ارشد با آمریکا همواره از بحثبرانگیزترین موضوعات تاریخ انقلاب ایران بوده است.
ابراهیم اصغرزاده، از اعضای شورای مرکزی «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» میگوید که در مورد تماسهای آقای بهشتی با آمریکاییها اسنادی پیدا شده بود ولی آن اسناد «منفی» نبود و حتی شخصیت انقلابی وی را تایید میکرد. اصغرزاده میافزاید: «سندهای مربوط به آقای بهشتی را چندان مهم نمیدیدیم که شورای مرکزی تقاضای ملاقات با (آیتالله خمینی) را بکند و برود از امام کسب تکلیف کند. همین را کافی میدانستیم که آقای موسوی خوئینیها مطلع میشد و امام را در جریان میگذاشت.»
هنری پرکت حدود یک هفته قبل از گروگانگیری، برای نخستین بار در تهران با آقای بهشتی، دبیرکل وقت حزب جمهوری اسلامی ملاقات کرده بود. دیپلمات آمریکایی از سفر محرمانه خود برای گفتوگو با دولت بازرگان، استفاده کرد تا به دیدار روحانی مقتدری برود که بنا بر ارزیابی سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، مرد شماره دوی حکومت بود. با وجود گذشت ۳۵ سال از آن سفر، پرکت هنوز بهشتی را خوب به خاطر دارد. او میگوید: «(بهشتی) دمپایی پوشیده بود و جوراب نداشت، با اینکه پاییز بود و هوا قدری سرد. به چهرهای شباهت داشت که از کتابهای عهد عتیق آمده، شخصیتی با اقتدار، (برخوردش) معمولی و خوشایند بود.»
هنری پرکت به ایران رفته بود تا به مهدی بازرگان، نخستوزیر و ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه اطلاع دهد که جیمی کارتر پس از ماهها تردید، سرانجام تصمیم گرفته که به شاه سرگردان برای معالجه سرطان اجازه ورود به آمریکا را بدهد. او و بروس لینگن، کاردار وقت آمریکا در تهران از مقامات ارشد دولت موقت خواستند که در برابر هجوم احتمالی تندروها، از سفارت محافظت کنند. پیام آنها به طرف ایرانی این بود که علیرغم ورود شاه، آمریکا انقلاب را پذیرفته و قصد تعامل با جمهوری اسلامی را دارد، اما آنطور که حوادث چند روز بعد نشان داد، در فضای انقلابی آن دوران، پیامهای دوستی واشنگتن در تهران خریدار زیادی نداشت.
به گفته پرکت، امکان دیدارهای جداگانهاش با آیتالله منتظری و محمد بهشتی را ابراهیم یزدی فراهم کرد. بنا بر سند منتشر شده، هنری پرکت به همراه کاردار در اتاق انتظار مجلس سنای سابق که در آن زمان محل برگزاری جلسات مجلس خبرگان قانون اساسی بود با بهشتی ملاقات کردند. پرکت میگوید: «از او پرسیدم بسیاری از ایرانیها که ایران را ترک کردهاند به وطنشان دلبستگی دارند و خیلی هم علاقه دارند که برگردند. آیا آنها میتوانند به ایران برگردند. بهشتی گفت، بله ما به این افراد احتیاج داریم و میتوانند برگردند، اما نباید فکر کنند که میتوانند انقلاب را تغییر بدهند. انقلاب، ایران را تغییر داده و نمیتوانند چیزی را عوض کنند.» او میافزاید: «جلسه خوبی داشتیم. او مانند منتظری با لباس روحانیت و دمپایی آمده بود ولی خیلی محترم بود. نه، باید بگویم که به گرمی خوشامد گفت اما جدی بود.»
کاردار آمریکا هم میگوید آقای بهشتی آن روز برخوردی دوستانه داشت اما تعهدی نداد. بروس لینگن میافزاید: «آن زمان به اندازه کافی آسودگی خیال داشتم که درخواست کنم اشخاصی مانند بهشتی من را ملاقات کنند، چرا که ما نیاز داشتیم که در رژیم حاکم به ویژه در بین رهبری روحانیت، آشنایانی پیدا کنیم.»
چارلز ناس، معاون سفیر آمریکا در دوران انقلاب، میگوید که در آستانه اعلام خبر بیطرفی ارتش و پیروزی انقلاب، یک بار با محمد بهشتی ملاقات داشته ولی دیدار آنها پشت درهای بسته یا پای میز مذاکره نبوده است. ناس در ۹۰ سالگی هنوز به خاطر میآورد که سحرگاه ۲۲ بهمن، آقایان محمد بهشتی و ابراهیم یزدی، ژنرال فیلیپ گست، بلندپایهترین مقام نظامی آمریکا در ایران (رئیس هیات مستشاران نظامی) و ۲۶ نفر از پرسنل نظامی آمریکا را از زیرزمین ستاد کل ارتش شاهنشاهی که چریکهای مسلح به آن حمله کرده بودند بیرون آوردند و صحیح و سالم به سفارت تحویل دادند.
چارلز ناس میگوید: «خاطرم هست یزدی تلفن زد تا بگوید آن پرسنل نظامی را به سفارت میآورد. البته ما یزدی را خیلی خوب نمیشناختیم، مطمئن هم نبودیم شخصی که تماس گرفته بود واقعا یزدی باشد. به او گفتیم که آنها را از پشت سفارت بیاورند جایی که فکر میکردیم در صورتی که حقهای در کار باشد میتوانیم از یورش احتمالی به داخل سفارت جلوگیری کنیم. من محافظان تفنگدار نیروی دریایی را روی پشتبام سفارت و جاهای دیگر مستقر کرده بودم.»
او میافزاید: «زمانی که آمدند (متوجه شدیم) خودشان هستند. یادم نیست که سوار دو خودرو یا سه خودرو بودند. وارد کوچه تنگ (پشت سفارت) شدند. یزدی اول پیاده شد. بعد بهشتی از ماشین پیاده شد. او مرد عظیمالجثهای بود. من خیلی سپاسگزار بودم و این مساله را به هر دوی آنها گفتم، آنها در واقع این گروه (پرسنل نظامی) را از به گروگان گرفته شدن یا کشته شدن در تیراندازیها نجات داده بودند. هر دو بسیار محترم بودند ولی عجله داشتند که بروند و به کارهای دیگرشان برسند.»
به گفته ناس: «او (بهشتی) لبخند بزرگی بر صورتش داشت. آنها موفق شده بودند کاری بسیار ارزشمند برای ما و انسانهایی انجام دهند که جانشان نجات داده شده بود.» معاون سفیر وقت آمریکا، نجات ژنرال گست را با هدف اثبات حسن نیت به ایالات متحده ارزیابی میکند. ژنرال گست چهار ماه پس از پیروزی انقلاب، ایران را ترک کرد و زمانی که کارتر تصمیم به اقدام نظامی برای نجات گروگانها گرفت یکی از طراحان عملیات نافرجام طبس بود.
گست در یک گفتوگوی تلفنی ماجرای نجات یافتن از زیرزمین ستاد کل ارتش را تایید کرد، اما حاضر به مصاحبه درباره وقایع انقلاب نشد چرا که به گفته او، برخی مسائلی که از آن مطلع است میتواند جنجالی باشد و به همین علت در سه دهه گذشته از مصاحبه مطبوعاتی خودداری کرده است.
ویکتور تامست، معاون آخرین کاردار آمریکا در تهران، به خاطر دارد که در تابستان و پاییز سال ۵۸ او و شخص کاردار (بروس لینگن) حداقل دو دفعه به دیدار بهشتی رفتند، یک بار برای معارفه و دفعه دوم برای گفتوگو در مورد قراردادهای نظامی و مسایل مورد اختلاف دیگر. تامست میگوید: »فکر کنم بهشتی را در دفتر کارش ملاقات کردیم. به کتابخانهای شباهت داشت. دور تا دورش قفسه کتاب بود. ما نطق همیشگی خودمان را تکرار کردیم: پذیرفتهایم که تغییرات سیاسی در ایران رخ داده است، ما خواهان رابطه خوب با ایران هستیم و در عین حال میدانیم که این رابطه با رابطهای که با شاه داشتیم متفاوت خواهد بود. بهشتی ما را از دفترش بیرون نینداخت. ما حداقل یک بار دیگر هم به دیدارش رفتیم.»
روز گروگانگیری، ویکتور تامست، شخص کاردار و یکی از محافظان سفارت در وزارت امور خارجه ایران به دیدار ابراهیم یزدی رفته بودند که از حمله به سفارت مطلع شدند. این سه نفر شب را در ساختمان وزارت خارجه سر میکنند. آنها روز بعد (۱۴ آبان) از رادیو میشنوند که دولت بازرگان استعفا داده و شورای انقلاب امور کشور را در دست گرفته.
معاون کاردار میگوید در آن ساعات پرالتهاب به بهشتی متوسل شدند. او میافزاید: «بهشتی تنها عضو شورای انقلاب بود که ما شمارهاش را در دفترچه تلفنمان داشتیم و به او زنگ زدیم. او گوشی را برداشت. بروس (لینگن) در ظرف ۲۴ ساعت پس از آن هم چند بار دیگر با او صحبت کرد، درباره اینکه رمزی کلارک و بیل میلر عازم ایران هستند. آخرین باری که با بهشتی صحبت کردیم، کلارک و میلر در ترکیه بودند و ما با او درباره اجازه سفر آنها به ایران صحبت کردیم.»
بیل میلر دیپلمات آمریکایی، در دوران حکومت شاه چند سالی در ایران ماموریت داشت و دوستان زیادی در بین جبهه ملی و نهضت آزادی پیدا کرده بود. رمزی کلارک، وزیر دادگستری پیشین آمریکا و فعال معروف ضد جنگ است که صراحتا از انقلاب حمایت میکرد. معاون کاردار آمریکا میگوید: «بهشتی به نوعی ما را راهنمایی میکرد، درباره اینکه آنها باید چه اطلاعاتی ارائه کنند، مثل شماره دم هواپیما، تا برای فرود در مهرآباد مجوز بگیرند. صحبت با او تضمینی درباره نتیجه مذاکرات نبود، اما مسلما به طور معقولی امیدواری ایجاد کرد که آنها به تهران خواهند آمد و (برای آزادی گروگانها) مذاکره خواهند کرد.» ولی در نهایت این آیتالله خمینی بود که از محل اقامتش در قم حرف آخر را زد. رهبر انقلاب اعلام کرد که فرستادگان کارتر اگر هم به ایران بیایند نه او آنها را خواهد پذیرفت و نه اعضای شورای انقلاب یا مقامات دولتی اجازه مذاکره با آنها را دارند.
در نتیجه، نامهای که کلارک و میلر از طرف جیمی کارتر خطاب به شخص آیتالله خمینی حمل میکردند هیچگاه به وی نرسید. میلر سالهاست که آن نامه را قاب کرده و در یکی از اتاقهای خانهاش، واقع در حومه واشنگتن به عنوان یادگاری از شکست تلاشها برای مذاکره با رهبر انقلاب، به دیوار نصب کرده است.
نظر شما :