هنری پرکت
اسرار وزیر دربار؛ آیا کتاب خاطرات علم معتبر است؟
علم میدانست که توسعهٔ کشور با حکومت سلطنتی همخوانی ندارد...عالیخانی فکر میکند که نویسندهٔ خاطرات، از ترس نظارت ساواک بر نوشتههایش، به ستایش شاه پرداخته است...شاه و علم حرص و آز برخی از اعضای خانوادهٔ سلطنتی را تمسخر میکردند. ملکه از نفوذ علم متنفر بود. علم، نخستوزیر هویدا را خوار میشمرد...علم ناامید شد ولی فقط دفترچهٔ خاطراتش از ناامیدیاش آگاهی یافت...علم در بسیاری از مسائل مهم دیپلماتیک جانشین وزیر امور خارجه بود.
ادامه مطلبآمریکاییها انقلاب ایران را چگونه دیدند؟
ناگفتههایی از خریدهای تسلیحاتی و حمایت آمریکا از شاه، اختلاف در واشنگتن در روزهای انقلاب ایران و بحران اشغال سفارت ایالات متحده
ادامه مطلبگروگانها ما را مسئول اسارتشان میدانستند
از کارتر تقدیرنامه گرفتم، یک کوه نامه برایم آمد، پیشنهادات ازدواج، «انجمن کهنه سربازان آمریکا» و «انجمن پلیس آمریکا» بهم جایزه دادند. در زندگیام هیچوقت چنان شهرتی نداشتم...برای عملیات نجات هیچ مشورتی با ما نکردند...ماه ژوئیه [مردادماه] که شاه مرد، ما دیگر امیدوار بودیم بحران تمام شود، اما آنها هیچ اعتنایی به مرگ شاه نکردند...گفتند من شاهی را که مطلوب ایالات متحده بوده، ساقط کردهام و نمیگذارند به یک شاه دیگر، شاه مراکش نزدیک شوم...برخورد گروگانها با من سرد و بیخیال بود.
ادامه مطلبدیدار با قطبزاده آخرین راهحل مسالمتآمیز بحران گروگانگیری بود
مسدود کردن داراییها به چشم ایرانیها نمونهٔ دیگری از رفتار خصمانه علیه آنها بود و نهایتا مانعی سر راه آزادی گروگانها شد...خانمی به ما تلفن کرد و گفت دوست دختر روس قطبزاده در زمان دانشگاه رفتن او بوده و شاید بتواند باهاش تماس بگیرد...چون دستمان به مقامهای صاحب قدرت ایران نمیرسید برای هر کسی که به سرمان میزد شاید نفوذ و تأثیری داشته باشد، پیغام میفرستادیم... قطبزاده تضمینی نداد. ما بیهیچ دستاورد تازهای برگشتیم... میدانستیم اگر روابط را قطع کنیم، برقراری مجددش ممکن است تا ابد طول بکشد.
ادامه مطلبگروگانگیری سفارت آمریکا را پیشبینی کرده بودم
نوشتم «اگر شاه در خاک ایالات متحده پذیرفته شود، میشود پیشبینی کرد یکی از این موارد اتفاق بیفتد.» اولیشان «کارکنان سفارت گروگان گرفته شوند.»...با آیتالله بهشتی در مورد بازگشت مهاجران و پناهجویان ایرانی صحبت کردیم. گفت اگر انقلاب را بپذیرند، راه برای برگشتشان باز است...از من خواستند نامهای از طرف رئیسجمهور کارتر به آیتالله خمینی بنویسم...هر روز صبح اولین کاری که میکردم، زنگ زدن به سفارت بود. آنسو کسی که انگلیسی حرف میزد، جواب میداد و میگفت: «لانهٔ جاسوسی».
ادامه مطلبمیخواستیم هویدا را نجات بدهیم
حسن، شاه مراکش، دیگر کمکم داشت از اقامت طولانی شاه ناخرسند میشد...امنیت سفارت موضوع کلیدی برای تصمیمگیری در مورد شاه بود...کارتر زیر بار پذیرفتن شاه نرفت...به پیشنهاد من باید وقتی برای پذیرش شاه برنامه میریختیم که دولت موقت بازرگان بعد از برگزاری انتخاباتی مطابق قانون اساسی تازه عوض شود و دولتی پایدار و تصمیمگیرنده سر کار بیاید...ابراهیم یزدی گفت: «ریچارد کاتم را که استاد دانشگاه هم هست، به عنوان سفیر بفرستین.»...بعد از انقلاب تصفیهای در واحد خاور نزدیک وزارت خارجه آمریکا اتفاق افتاد.
ادامه مطلبدر زیرزمین سفارت آمریکا دنبال سران حکومت شاه بودند
شاه فکر میکرد ما داریم با آن حمایت نسنجیده و پرتناقضمان از او، فقط زیر پایش را خالی میکنیم...سفارتخانه ما در ایران را محاصره کردند و ارتباطات کارکنان آنجا کامل قطع شده بود...آیتالله بهشتی و یزدی کارکنان سفارت آمریکا را آزاد کردند...سالیوان سفیر و چارلی ناس تصمیم گرفتند تعداد کارکنان را عملا به صفر کاهش بدهند. فکر میکنم تا حد شش هفت نفر کم شدند، و درجا شروع کردند به تخلیه کارکنان و همچنین شهروندان آمریکایی حاضر در آنجا در مقیاس وسیع. قرار بود این کار آرام انجام بشود، اما شتاب گرفت.
ادامه مطلبهیچ کس بختیار را جدی نگرفت
تودهایها در معادلات موجود جایی نداشتند...دولت اسرائیل به آدمهایش در واشنگتن دستور داد به آمریکاییها اصرار کنند که به شاه بگویند دست به سرکوب بزند...از من پرسیدند آیا خروج شاه از ایران فکر خوبی است. گفتم به نظر من مردم ایران که خوشحال میشوند...نمیدانم زاهدی بود یا برژینسکی که به شاه گفتند در منطقه بماند...برژینسکی به سالیوان گفت الان وقت کودتا است. گروه مشاوران نظامی ما در آنجا باید بختیار را سرنگون کنند و مهار کشور را به دست بگیرند و هر کاری لازم است بکنند تا آرامش به کشور برگردد.
ادامه مطلبکارتر مخالف سیاست مشت آهنین شاه بود
در ماه آگوست، سیآیای برآوردی اطلاعاتی تهیه کرده بود که میگفت ایران حتی در «وضعیت پیشاانقلابی» هم نیست...نمیتوانستیم زیر پای شاه را خالی کنیم چون سازوکاری برای جایگزینیاش نبود...در یادداشتی نوشتم رهبران ارتش توان ادارهٔ کشور را نخواهند داشت...همیلتون جوردن به رسانهها گفته بود شاه آدم ماست و تنها کسی است که در ایران ازش حمایت میکنیم. فکر کنم بلومنتال بود که گفت اگر کس دیگری نداریم بهتر است زود یکی پیدا کنیم چون این آدم دیگر جان و جوهری ندارد...میگفتم شاه ته تهش سه ماه دیگه هست.
ادامه مطلبسیا گفت سینما رکس را ساواک آتش زد
کارتر نمیخواست سر قضیهٔ حقوق بشر فشاری به شاه وارد شود... برژینسکی گفت شاه آدم ماست و باید به هر قیمتی شده پشتش بمانیم. هیچ سازش و مصالحهای در کار نبود و قرار شد ما هر کاری لازم شد در حمایت از او بکنیم...بعد از جمعۀ سیاه گفتم کار شاه دیگر واقعا تمام است. این جنگی بود میان او و مردمش و در چنین جنگی امکان نداشت او غالب شود...شاه گفته بود آمریکاییها و روسها تصمیم گرفتهاند ایران را به حوزههای نفوذ مجزا تقسیم کنند. ما جنوب را بر میداریم که بیشترین مقدار نفت را دارد و شورویها هم شمال را.
ادامه مطلبسفیر اسرائیل مخالفت مذهبیها را پیشبینی کرده بود
شبه سفارت اسرائیل در ایران یکجور انباری بود...دیپلمات اسرائیلی گفت جدیترین خطر پیشاروی شاه عناصر مذهبی هستند...انقلاب که شد یکی از نگرانیهای بزرگ ما از دست دادن پایگاههای رصد آزمایشهای موشکی شوروی بود...نیکسون و هنری کیسینجر دلشان نمیخواست بدانند شاه مشکلات داخلی دارد...مملکت دوتا حزب داشت که ما بهشان میگفتیم حزبهای «بله حضرت آقا» و «درست میفرمایید حضرت آقا»... نظام سیاسی سلسله مراتبی شاه، حکومت بالا بر پایین، چیز مسخرهای بود ــ چیزی کاملاً بیمعنا.
ادامه مطلب۵۰ هزار آمریکایی در ایران بودند
یک بار سفیر گفت دکترهای فرانسوی آمدهاند بالاسرش و شاه دارد وصیتنامه مینویسد...عراق خطری بود که ما برای توجیه خریدهای شاه پیش میکشیدیم چون خطر دیگری وجود نداشت. من که قضیهٔ عراق را جدی نمیگرفتم...اگرچه هنوز هیچ نشانی از ناآرامیهای سیاسی نبود، اما کلی از مردم بابت مسائل اقتصادی دلخور و دلواپس بودند...واکنش شاه در قبال تورم، واکنش معمول تمامیتخواهها بود، مهار قیمتها به زور و به فرمان...گفتم آنجا هیچ اقتصاددانی نیست که به شاه بگوید چطور باید مهار توسعهٔ بیحساب کشورش را به دست بیاورد.
ادامه مطلبآمریکا درباره دوام شاه هیچ تردیدی نداشت
کارمند سیآیای میگفت حکومت شاه از شوروی هم استبدادیتر است...مخالفان شاه راحت رو نشان نمیدادند... شخص شاه کاملاً منطقهٔ ممنوعه بود. من از خودم میپرسیدم چطور آدمی که در ایالات متحده دکترا گرفته و برگشته به ایران تا کارش را بکند یا یک تاجر، میپذیرد که حتی نتواند در مورد مالیاتهای داخلی یا خدمات عمومی ناکافی و نامناسب دولت اعتراض کند...خودبزرگبینی شاه در آن دوران مانع تشخیص این میشد که در مورد مخالفتهای داخلی گرفتوگیرهایی هست.
ادامه مطلب