نامههای امیرکبیر؛ آموزش مملکتداری به شاه جوان
میرزاتقیخان فراهانی چگونه با ناصرالدین شاه نامهنگاری میکرد؟
تاریخ ایرانی: مراسم رونمایی از کتاب «امیرکبیر و ناصرالدین شاه» شنبه اول اسفندماه با حضور علی بهرامیان، عضو هیات علمی دائرهالمعارف بزرگ اسلامی و سید صادق سجادی، مدیر بخش تاریخ و عضو شورای عالی علمی مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی در سرای اهل قلم برگزار شد. این کتاب که به کوشش علی آلداود و توسط انتشارات رایزن به کتابفروشیها راه یافته، حاصل تجمیع دو اثر پیشین نگارنده یعنی «نامههای امیرکبیر» و «اسناد و نامههای امیرکبیر» و مشتمل بر سه بخش نامههای امیرکبیر، اسناد و نامهها و نیز نوادرالامیر است.
امیر، پیشتاز درک مناسبات جدید جهانی
علی بهرامیان، نخستین سخنران این مراسم، با بیان اینکه کتابهای متعددی درباره شخصیتهای معروف تاریخی ایران منتشر شده، فضا را برای کار در مورد برخی از این شخصیتها، از حیث کشف و دستیابی به اسناد و نیز تحلیل، همچنان گسترده دانست و افزود: درباره میرزاتقیخان امیرکبیر البته چند کتاب تحلیلی خوب نوشته شده و کم و بیش شخصیت او به عنوان یکی از دولتمردان بزرگ ایرانزمین در دویست سال اخیر، برای ما شناخته شده است؛ ولی واقعیت این است که این موضوع هنوز جای بررسی، تحقیق و مداقه دارد. میرزاتقیخان یکی از نخستین کارگزاران ایرانی است که خیلی زود متوجه ورود جهان به مناسبات جدید شد و دریافت که ادامه حکمرانی به ترتیب سابق دیگر ممکن نیست. او حتی پیش از رسیدن به منصب صدارت عظمی نیز خدمات شایانی به ایران کرد، بخصوص باید از همت و عزم او در قضیه تعیین سرحدات ایران با عثمانی یاد کرد که رنج بسیاری در این زمینه متحمل شد. این امر یکی از نخستین کارزارهای دیپلماتیک ایران محسوب میشود و کار درخشان امیر در این زمینه حقیقتاً مایه افتخار است.
وی همچنین با اشاره به بررسی نقش امیر در زمینههای مختلف از قبیل صنعتگری، دولتمداری و... در دوران صدارت، نقش وی در سرکوب بابیه را مهمترین وجه از اقدامات قابل بررسی امیر بیان کرد و گفت: سرکوب جنبش بابیه ـ اگر بشود اسمش را جنبش گذاشت ـ کاری بسیار بزرگ بود؛ چراکه با توجه به چشم طمع دولتهای استعماری به ایران اگر امیر در برابر بابیها نمیایستاد هیچ بعید نبود که اقدامات آنها ایران را پارهپاره کند.
توصیههای امیر به شاه
به گزارش «تاریخ ایرانی»، علی آلداود، مؤلف کتاب و دومین سخنران نشست نیز از نقطه آغاز گرایشش به تحقیق درباره امیرکبیر، در اواخر دهه شصت گفت و ادامه داد: در آن زمان در خدمت مرحوم دکتر زریاب خویی در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی مشغول به فعالیت بودم. یک روز ضمن گفتوگوهایی که ایشان با من داشتند اعلام کردند که «من زمانی که در کتابخانه مجلس کار میکردم [در اوایل دهه ۳۰] آنجا یک مجموعهای از اسناد مرحوم میرزا تقیخان امیرکبیر به دست آمد که از خاندان دوستعلیخان معیرالممالک خریداری شده بود و به سبب امنیتی که داشت من یک دوره کپی از اینها برای خودم فراهم کردم.» از ایشان خواستم که این مجموعه را منتشر کنند؛ اما ایشان این کار را به من سپردند و مجموعه نامهها را که شاید حدود سیصد نامه و تمامی به خط میرزا تقیخان امیرکبیر بود در اختیار من گذاشتند.
مؤلف کتاب «امیرکبیر و ناصرالدین شاه» در توصیف شکل ظاهری نامهها و نیز فواصل نگارش آنها اظهار داشت: نامهها کوتاه اما همه نامههایی است که امیر روزی یک نسخه از آنها را در دوران صدارت خویش به ناصرالدین شاه نوشته بود. وی همچنین درباره علت نگارش آنها توسط امیر گفت: در دوران صدارت امیرکبیر، ناصرالدین شاه هنوز جوانی ۲۰ ساله بود، در مملکتداری سررشته چندانی نداشت و طبعاً کسی باید او را راهنمایی میکرد. امیر روزانه مراقب تمام کارهای او بود و هر روز برای او دستورالعملی صادر میکرد مثلاً اینکه امروز باید از نظام سان ببیند، به نامههای سفرا پاسخ دهد و...
آلداود در ادامه ضمن اظهار تأسف از در دسترس نبودن همه نامهها افزود: آنچه دکتر زریاب به من تحویل دادند حدود ۳۰۰ نامه بود، بعدها متوجه شدم که ممکن است در کتابخانه مجلس تعداد بیشتری از این نامهها به دست آید. در آنجا مرحوم حائری اسناد را در اختیار من گذاشتند و موفق شدم تمام نامههای امیرکبیر را که در کتابخانه مجلس بود ببینم و با این اسنادی که مرحوم دکتر زریاب در اختیار من گذاشتند تطبیق بدهم. بعد از آن متوجه شدم که در حدود سی چهل نامه در مجموعه دیگری مربوط به دوستعلیخان معیرالممالک بود که دکتر زریاب آنها را ندیده بودند. بههرحال عکس آنها را نیز فراهم آوردم و به این ترتیب، مجموعه نامهها را که حدود سیصد و چند عنوان نامه بود، نسخهبرداری و مرتب کردم.
امیر عجول و نامههای بیتاریخ
بیتاریخ بودن نامهها، مورد دیگری بود که آلداود به آن اشاره کرد و مرتب کردن نامهها را از این حیث کاری بسیار سخت دانست. او درج نکردن تاریخ را یکی از نقصهای کار امیرکبیر برشمرد و احتمال داد که تعجیل در نگارش و نداشتن فرصت و دقت لازم موجب بروز چنین نقیصهای شده باشد. وی با بیتاریخ خواندن نه دهم نامهها درباره ترتیب آنها گفت: برخیها را از روی حوادثی که در نامهها ذکر شده است و میشد تاریخ تقریبی آن را به دست آورد مرتب کردهام اما بقیه تاریخ ندارند.
عدم ارجاع، عادت آدمیت
پژوهشگر کتاب «امیرکبیر و ناصرالدین شاه» در مبحث پیشینه پژوهش خویش ضمن اشاره به کتابهای متعددی که درباره امیرکبیر نوشته شده، از کتاب مرحوم عباس اقبال آشتیانی و سپس فریدون آدمیت به عنوان دو اثر بااصالت در این زمینه یاد کرد و در مورد کتاب آدمیت گفت: کتاب دکتر آدمیت هم البته با همه اهمیتی که دارد در ارجاع منابع دچار کاستی است؛ چراکه متأسفانه دکتر آدمیت عادت نداشتند آدرس اسناد مورد استفادهشان را ذکر کنند. مثلاً یک جا نامهای را نقل کردند که مربوط به امیرکبیر بوده و گفتند از اسناد وزارت خارجه ایران است؛ اما مشخص نیست که در کجای وزارت خارجه میتوان این سند را پیدا کرد و از صحت آن اطمینان یافت. معهذا به حساب اطمینانی که در مورد آثار تحقیقی ایشان وجود دارد من برخی از نامههایی را که انحصاراً در کتاب ایشان بود برای اینکه یکجا جمع شود در این کتاب آوردهام.
سند موجود در دانشگاه تهران
وی همچنین درباره بخش اعظم اسناد به کار رفته در جلد اول کتاب خود به عنوان «نامههای امیرکبیر» از مجموعهای خطی در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نام برد و افزود: مرحوم عباس اقبال آشتیانی و مرحوم دکتر قاسم غنی هنگامی که قصد داشتند مشترکاً کتابی مفصل درباره امیرکبیر تألیف کنند؛ هر جا سندی درباره امیرکبیر میدیدند ـ ازجمله کتابخانه سلطنتی کاخ گلستان، یا جاهای دیگر ـ رونوشت آن را در مجموعهای گردآوری میکردند. آن مجموعه اکنون یک مجموعه مفصل خطی است و در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نگهداری میشود. من این مجموعه را در اختیار گرفتم و تعدادی از نامههای آن را ذیل نامههای امیرکبیر به ناصرالدین شاه آوردم، این تقریباً بخش عمده جلد اول کتابی است که من راجع به امیرکبیر نوشتم و در سال ۱۳۷۱ توسط نشر تاریخ ایران به چاپ رساندم.
داستانهایی درباره امیرکبیر
بنا به گفته آلداود، بخش دیگر جلد اول «نامههای امیرکبیر» مربوط به کتاب تاریخی داستانی راجع به امیرکبیر به نام «نوادرالامیر» نوشته شیخالمشایخ امیرمعزی است. شیخالمشایخ در اواخر دوره احمدشاه رئیس کتابخانه سلطنتی و شخصاً علاقهمند به امیرکبیر و اقدامات وی بوده است. این بخش مربوط میشود به داستانهایی که درباره امیرکبیر بین مردم رواج داشته و همه حاکی از این است که مردم منجی خود را در وجود فردی ترسیم میکردند و در آن زمان این فرد، امیرکبیر بوده است. بعضی از این داستانها البته شاید واقعیت تاریخی نداشته باشد یا ممکن است یک موضوع کوچکی بوده که در ذهن توده مردم ساخته شده و به این ترتیب درآمده ولی قطعاً تعداد زیادی از آنها واقعیت تاریخی داشته است؛ چراکه در برخی کتابهای دیگر هم به آنها اشاره شده است، مثل داستانهای معروف سماورساز اصفهانی که چند جا نوشته شده و مرحوم ابوالحسن فروغی هم بعدها در باب آن مقالهای نوشته است.
آلبوم نامهها
بخش دیگر سخنان آلداود به کتاب دوم وی موسوم به «اسناد و نامههای امیرکبیر» اختصاص داشت. وی که این کتاب را در سال ۱۳۷۹ و توسط سازمان اسناد ملی منتشر کرده بود درباره نگارش آن گفت: کتابهای تاریخی بسیار زیادی درباره تاریخ قاجار وجود دارد؛ ولی اکثر آنها قصه تاریخ است، یعنی نویسندگان آنها مورخان منتسب به دربار و دستگاه سلطنتی بودند و مجبور بودند ملاحظاتی را در آثارشان داشته باشند که این ملاحظات از ارزش تاریخی آثار آنها کاسته است؛ ولی در اسناد کمتر کتمان حقیقت وجود دارد؛ زیرا اسناد بنا نبوده اصلاً منتشر شود. در دوره شاهان قبل، معمولاً در تاریخ ایران کمبود سند وجود دارد و بیشتر تاریخ طبق کتابهای نوشته مورخان تنظیم شده است؛ ولی در دوره ناصرالدین شاه او دستور داد که همه این اسناد جمعآوری شود، مسئول بایگانی این اسناد نیز محمودخان ملکالشعرا، شاعر معروف آن عصر بود که علاوه بر هنری که در بایگانی و گردآوری اسناد داشت در نقاشی و تهذیب و... هم استاد بود. این فرد مجموعه اسنادی را که ماه به ماه به دستش میرسید در آلبومهای دستساز خود میچسباند. اکنون بخشی از این اسناد در سازمان اسناد ملی و بخش کمتری در کاخ گلستان نگهداری میشود. اگر ما بخواهیم تاریخی صحیح از دوره قاجاریه بنویسیم باید مجموعه این اسناد را که شاید حدود ۷۰۰ آلبوم و هر آلبوم بین دویست تا هزار صفحه است، ببینیم. خوشبختانه من موفق شدم برای رسیدگی به اسناد امیرکبیر حدود ده، پانزده سال پیش سراسر این ۵۰۰-۴۰۰ آلبومی را که در سازمان اسناد موجود است ببینم و اسناد مربوط به امیرکبیر را از آنها استخراج کنم. کتاب «اسناد و نامههای امیرکبیر» در واقع به همین اسناد موجود در سازمان اسناد ملی مربوط است.
آلداود همچنین درباره داستانهای امیرکبیر در این کتاب گفت: غیر از کتاب نوادرالامیر، داستانهای دیگری نیز راجع به امیرکبیر و کارهای عجیب و غریب او در این کتاب هست که اینها دیگر تقریباً صد درصد با واقعیت انطباق دارد؛ چراکه بخشی را محمدحسنخان اعتمادالسلطنه در کتاب صدرالتواریخ نوشته است. پدر محمدحسنخان میرزاعلیخان اعتمادالسلطنه قاتل اصلی امیرکبیر بود؛ بنابراین یک عناد و دشمنی با امیرکبیر داشت و برای اینکه بتواند پدرش را از کار بدی که انجام داده تبرئه کند همیشه در آثار خویش گوشهکنایههایی به امیرکبیر زده ولی متذکر چندین حکایت نیز شده که بیانگر کارهای مهم امیرکبیر و وطنخواهی اوست؛ بنابراین از حیث تاریخی صد درصد قابل اطمینان است.
امیر و بابیه
آلداود در سخنان خود به تقابل امیر با بابیه و اسناد موجود درباره آنها نیز اشاره کرد و اظهار داشت: دراینباره در خود سازمان اسناد چند مجلد وجود دارد که بسیار مهم است؛ چراکه افکار و عقاید نخستین پیشوایان این گروه، علت برخورد امیرکبیر با آنها و... در این اسناد وجود دارد. متأسفانه این اسناد نه تاکنون شناسایی و نه منتشر شده است. البته دسترسی به آنها دشوار است و من هم برای دسترسی به آنها زحمات زیادی را متحمل شدم، چون متأسفانه همیشه یک موانعی وجود داشت که هنوز هم کاملاً برطرف نشده است؛ یعنی این اسناد به آن صورتی که باید در اختیار پژوهشگران قرار نمیگیرد و اگر کسی بخواهد به صورت یکجا از آنها استفاده کند با مشکلاتی مواجه است.
مؤلف کتاب «امیرکبیر و ناصرالدین شاه» در پایان، این کتاب را تلفیقی از همه تحقیقاتش درباره امیرکبیر دانست و درباره شکلبندی جدید کتاب افزود: این کتاب مشتمل بر سه جلد ـ سه جلد در یک جلد آمده ـ نامههای امیرکبیر، اسناد و نامههای امیر و نیز نوادرالامیر و حکایتها است. او در نهایت اذعان داشت: هنوز همه اسناد مربوط به امیرکبیر در این کتاب نیامده؛ چراکه بخش عظیمی از آن در کتابخانه سلطنتی است که من متأسفانه نتوانستم به آن دسترسی پیدا کنم.
میراثبر بیکفایتی حاج میرزا آقاسی
سید صادق سجادی، به عنوان سومین و آخرین سخنران این نشست، سخنان خود را با ترسیم فضایی کلی از کشور در ابتدای روی کار آمدن امیرکبیر آغاز کرد و ضمن اشاره به وضعیت نابسامان کشور بعد از اتمام دوران «بسیار بیکفایت» حاج میرزا آقاسی و محمدشاه افزود: آنچه به شاه جوان و صدراعظم او میرزاتقیخان امیرکبیر به ارث رسید، کشوری بسیار نابسامان بود. بخشی را دولت فخیمه انگلیس به بهانه کشور افغانستان از ایران جدا کرده بود، بخشی را دولت تزاری روس و سواحل جنوب ایران نیز مورد تهدید دولت انگلستان بود. در چنین فضایی وقتی میرزاتقیخان به صدارت رسید برای رتق و فتق امور و به سامان آوردن این نابسامانیها ناچار بود که قسمت مهمی از دوران صدارت خویش را به نامهنگاری به نمایندگان دول بیگانه، امرای ولایات، حکام و بقیه کارگزاران دولتی بگذراند؛ بنابراین همانطور که آقای آلداود حدس میزنند، نامههایی که از امیر احتمالاً وجود دارد ـ شاید هم قسمتی از میان رفته باشد ـ باید بیش از چند هزار نامه باشد که قسمتی از آن را آقای آلداود توانستهاند به اشکال مختلف پیدا و منتشر کنند.
تحدید مرزهای ایران با عثمانی
سجادی در ادامه سخنان خویش، از سه سالی که امیرکبیر برای تحدید مرزهای ایران مأمور مذاکره با عثمانیها شده بود به عنوان نقطه عطف اقدامات سیاسی و دیوانی وی یاد کرد و ادامه داد: بعدها هم که عثمانیها به خاک ایران تجاوزاتی کردند، شاید مهمترین کسی که به این تجاوزات اعتراض کرد و از طریق دو دولت روس و انگلیس چندین بار به عثمانی هشدار داد میرزا تقیخان امیرکبیر بود. تعداد قابل توجهی از نامههایی که آقای آلداود منتشر کردهاند، خطاب به مأموران سیاسی انگلیس و روس و کمتر مأموران سیاسی فرانسه است. در آن روزگار هنوز معلوم نبود که انگلیسیها و روسها به جهت زیر پا گذاردن موافقتنامهای که در ارزنهالروم با میرزاتقیخان منعقد شده بود به طور پنهانی دولت عثمانی را تحریک میکنند. بعدها این قضیه معلوم شد و امیر نیز از آن اطلاعی نداشت؛ بنابراین به عنوان واسطه در حل مناقشات با عثمانی، نامههای متعددی به وزرای مختار انگلیس و روسیه مینوشت.
وی از موافقت ایران با منع تجارت بردگی به عنوان دومین اقدام مهم امیر یاد کرد و گفت: این امر به صراحت در نامههای امیر آمده است. به همین جهت ایران در حقیقت اولین کشور در این منطقه از آسیاست که با گرفتن برده و خرید و فروش آن در خلیج فارس و سواحل دو طرف آن موافقت کرد.
بخش حکایتهای مربوط به امیرکبیر نیز یکی از بخشهایی بود که سجادی آن را جالب توجه و بسیار حائز اهمیت خواند؛ چراکه به تعبیر وی قطع نظر از تطبیق داستانهای این بخش با حقیقت تاریخی، «این داستانها فینفسه محل تحقیق و توجه بسیار زیادی است و ضروری است که مورد توجه قرار بگیرد.» وی این نوع داستانها را فارغ از وجه تاریخیشان، از جهات ادبی و تحقیق در تاریخ اجتماعی ایران و نیز نوع تلقی مردم از دولتمردان سخت حائز اهمیت دانست.
جای برخی نامهها باید عوض شود
در کنار همه تعاریف، نکته مورد نقد مدیر بخش تاریخ دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، نامرتبی نامهها به لحاظ تاریخی بود. وی با اشاره به اینکه قسمت مهمی از نامهها بیتاریخ است، این کار را هم برای مصحح اثر و هم برای محققی که به کتاب مراجعه میکند دشوار دانست و افزود: به دشواری میتوان برحسب سیاق کلام و مفهوم مندرج در نامهها تشخیص داد که کدام مقدم و کدام مؤخر است؛ اما تعدادی از نامهها نیز تاریخ دارد مخصوصاً نامههای ناصرالدین شاه به امیر و تعدادی از نامههای امیر به شاه و دولتمردان دیگر، این قسمت هم تقدم و تأخرش منطقی نیست و هم به لحاظ موضوع و هم تاریخ باید جابجا شود. مثلاً نامههایی که به عزل امیر از صدارت عظمی مربوط است در پایان قسمت نامهها آورده شده است؛ یعنی نامههای شاه به امیر یا نامههای امیر به ناصرالدین شاه در دوران امارت نظام، بعد از عزل از صدارت عظمی. این نامهها قبل از نامه عزل در کتاب آورده شده درحالیکه علیالقاعده امیر ابتدا باید معزول شود و بعد که امیرنظام میشود مسائل نظام و سپاه را به عرض شاه برساند؛ بنابراین در اینجا هم یک تقدم و تأخری لازم است که انشاءالله در چاپ دوم اعمال خواهند کرد.
نکته دیگر مورد نقد سجادی، عدم توضیح مؤلف درباره برخی از عبارات و امثال به کار رفته در نامهها بود؛ چراکه از نظر وی امیر در نامهها برخی امثالی را به کار برده که در ایام خودش رایج بوده است، بعدها منسوخ شده و امروز ابداً برای ما مأنوس نیست. وی با یادآوری اشاره آقای آلداود در مقدمه کتاب که امیر را برخلاف قائممقام ادیب و نویسنده نمیداند، گفت: به همین دلیل ما هم توقع نداریم که امیرکبیر مثل قائممقام بنویسد ولی به نظر میرسد درباره امثالی که آورده باید تحقیق شود؛ چون طبیعتاً امروز برای ما نامأنوس است. بد نبود اگر جناب آلداود در این زمینه نیز تحقیقی انجام میدادند.
نامههای پس از عزل
وی همچنین با نام بردن از نامههای امیرکبیر به ناصرالدین شاه و برعکس، به عنوان اساس کتاب حاضر، نامههای ناصرالدین شاه به امیر مخصوصاً بعد از عزل وی از صدارت عظمی را بسیار حائز اهمیت خواند و در اینباره گفت: اولاً در ایام معزولیت امیر، ناصرالدین شاه چندین بار در جواب برخی از دلتنگیهای او تأکید میکند که سخنچینی هیچ کس را در باب وی نمیپذیرد درحالیکه دیدیم که چگونه پذیرفت و امیر را به چه سرنوشتی دچار کرد. نامههای امیر به شاه در ایام عزلش هم بسیار قابل توجه است. با وجود عزل از صدارت هرگز از احترام امیر نسبت به شاه کاسته نشد، گرچه ظاهر نامهها نشان میدهد که برخلاف گذشته چندان به اصطلاح آن روز در خانه و دربار نمیرفت و همین موجب گله شاه هم شد، بهطوریکه حتی در نامههای شاه به امیرکبیر نیز انعکاس پیدا کرد؛ اما آنچه بسیار تعجببرانگیز است این است که تا روزهای آخری که امیر به کاشان تبعید میشود، به هیچوجه حتی بوی اینکه شاه، امیر را دچار چنین سرنوشتی کند هم از این نامهها برنمیآید، امیر هم چنین استنباط و نظری نداشته است. این خود میتواند محل نوعی بحث و تحقیق باشد البته مشروط بر اینکه همه نامههای موجود و شناختهشده امیر را بعدها آقای آلداود بتوانند به دست آورند و منتشر کنند.
سجادی در پایان با اظهار امیدواری درباره افزایش این نوع تحقیقات، آنها را مواد خام تحقیق و تحلیل تاریخی دانست و افزود: ما از این ماده گرانبها در قرون سالفه محروم هستیم و اگر بود وضعیت تحقیقات تاریخی میتوانست خیلی تغییر کند. کارهایی از این دست از آثار و منابع بسیار گرانبهای تاریخ معاصر ایران محسوب میشود. من قویاً امیدوارم که آقای آلداود کوششهایشان را برای به دست آوردن بقیه اسناد به ویژه در سازمان اسناد و برخی از بیوتات دیگر، ادامه دهند. امیدوارم روزگاری برسد که بتوان به مدد این یادداشتها و نامهها، نقاط تاریک تاریخ دوره قاجار را که به رغم حجم وسیع تحقیقات انجام شده هنوز کم نیستند، روشن کرد.
نظر شما :