عتاب و خطاب به قبله عالم

روابط امیرکبیر و ناصرالدین شاه به روایت نامه‌ها
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵ | ۲۰:۲۳ کد : ۷۹۹۸ نامه‌های امیر به شاه
چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت بر شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کردیم.
عتاب و خطاب به قبله عالم
 فهیمه نظری
 

تاریخ ایرانی: ابعاد مختلف شخصیت امیرکبیر تاکنون در پژوهش‌های بی‌شماری مورد توجه قرار گرفته و چندین کتاب نیز در این زمینه منتشر شده است؛ کاوش شخصیت این مرد بزرگ اما از خلال نامه‌هایی که وی با خط خویش، خطاب به ناصرالدین ‌شاه و دیگران نگاشته یا گاه گفته و منشیانش تقریر کرده‌اند، حکایتی دیگر است؛ حکایتی که طبیعتاً می‌توان با ضمیری مطمئن‌تر از دیگر آثار به سراغش رفت و بر واقعیت انطباقش داد.


«امیرکبیر و ناصرالدین ‌شاه» نیز کوششی از همین دست است و حاصل سال‌ها تتبع سیدعلی آل‌داود در اسناد مربوط به امیرکبیر. این کتاب که منقسم بر سه مجلد و مشتمل بر مجموعه‌ای از اسناد و نامه‌های امیر به شاه و دیگران، نامه‌های شاه به امیر و نیز داستان‌ها و حکایاتی درباره امیر است، برخلاف دیگر آثاری که با قصد قبلی به دنبال انتقال دیدگاهی به مخاطب‌اند، به خواننده مجال می‌دهد تا با مواجهه مستقیم با اسناد و به‌ ویژه نامه‌ها، شخصیت امیر را مورد بررسی قرار دهد و بدون دخالت اندیشه مؤلف، خود به تحلیلی در باب این شخصیت برجسته تاریخی و حتی بخشی از تاریخ آن برهه برسد.


امیر هر روز از درخانه به شاه نامه می‌نوشت

بخش اعظم کتاب «امیرکبیر و ناصرالدین ‌شاه»، مشتمل بر نامه‌هایی از جانب امیر به شاه و در باب مسائل مختلف مملکتی، احوال روزانه امیر و گاه مسائل مربوط به اندرونی است. به اعتقاد آل‌داود، با توجه به مدت سه ساله صدارت امیر و اینکه وی «ظاهراً هر روز نامه‌ای از درخانه به شاه می‌نوشته» رقم نامه‌های وی به شاه، باید چیزی بالغ بر ۱۰۰۰ باشد که وی از این رقم تنها توانسته به ۳۴۵ نامه دسترسی پیدا کند. آن هم به همت دوستعلی‌خان معیرالممالک، نوه دختری ناصرالدین ‌شاه که بیشتر آن‌ها را گردآوری کرده و اکنون در کتابخانه مجلس نگهداری می‌شود. مابقی نیز از خلال مجموعه‌ها و اسناد موجود در سازمان اسناد ملی، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران و... به دست آمده است. این در حالی است که هنوز تعداد زیادی از اسناد و نامه‌های امیر در کتابخانه‌ها، سازمان‌ها و یا در دست اشخاص است. بگذریم از اینکه دسترسی به برخی از این اسناد در مراکز غیرشخصی نیز همچنان کار آسانی نیست و آل‌داود به رغم سال‌ها کوشش در این زمینه، به جهت موانع موجود هنوز به برخی از آن‌ها در کاخ گلستان دست نیافته است.



سبک نگارش امیر

نامه‌های منتشرشده امیر خطاب به ناصرالدین ‌شاه حاوی سبکی از نگارش است که به نظر می‌رسد، وی آن را به عنوان قالب کلی بیشتر نامه‌هایش به شاه رعایت می‌کرد؛ قالبی که با جمله «قربان خاک پای همایونت شوم» آغاز و با «باقی‌الامر همایون» به پایان می‌رسید. ویژگی دیگر نامه‌های امیر اختصار آن‌هاست. امیر برخلاف بسیاری از رجل سیاسی هم‌عصر خویش، بی‌هیچ حاشیه و صغری کبرایی، لُب مطلب خویش را حتی گاه در دو خط می‌نوشت و نامه را ختم می‌کرد:
«قربان خاک پای همایونت شوم. دستخط همایون زیارت شد. در باب کاغذها که مقرر فرموده بودند به زودی روانه می‌کنم. چون خانم اینجا تشریف دارند زیاده جسارت نورزید. باقی‌الامر همایون.»

قلم امیر ساده و بی‌تکلف بود؛ علاوه بر آن آل‌داود معتقد است، نامه‌های امیر برخلاف آثار قائم‌مقام ارزش ادبی چندانی نیز ندارد و نفوذ زبان ترکی در آن مشهود است. البته او دلیل امیر را در پافشاری بر این سبک و سیاق موجه دانسته و می‌نویسد: «... البته امیر هم وقت چنین کارهایی را نداشته و معلوم است که آن‌ها را با سرعت و سردستی نوشته و چنین برمی‌آید که مجال بازخوانی و حذف کلمات مکرر را هم نداشته است.»


شما باید سلطنت کنید یا نه؟

آنچه بیش از همه در برخی نامه‌های امیرکبیر خطاب به ناصرالدین شاه جلب توجه می‌کند، نوع نگاهش به شاه است؛ نگاهی از بالا که شاید پیش و پس از آن، کمتر وزیری جسارت آن را داشت؛ امیر اما شاید بیش از وزیر، مرادی بود که راه را از چاه مرید خویش تشخیص می‌داد. او بدون تردید در پی اصلاحات بود و ادا و اطوار شاه را در این زمینه برنمی‌تافت.  این بود که‌ گاه برخی نامه‌هایش رنگ و بویی از تحکم به خود می‌گرفت: «قربان خاک پای همایون مبارکت شوم... در باب سان سواره نانکلی، مقرر فرموده بودید که در میدان نمی‌شود بیرون بروید، اگر آجودان‌باشی عرض کرده یا خود اختیار فرموده‌اند امر با قبله عالم است؛ و لکن به این طفره‌ها و امروز و فردا کردن و از کار گریختن در ایران به این هرزگی حکماً نمی‌توان سلطنت کرد...  هر روز از حال شهر چرا خبردار نمی‌شوید که چه واقع می‌شود... بنده ناخوشم و گیرم هیچ خوب نشدم؛ شما نباید دست از کار خود بردارید یا دائم محتاج وجود یک بنده‌ای باشید. اگرچه جسارت است اما ناچار عرض کردم. باقی‌الامر همایون؛»


«قربان خاک پای مبارکت شوم، آقا محمدحسن را به حضور همایون فرستادم و عرضی به توسط او خاک پای همایون کرده‌ام. اگر قرق هم باشد، انشاءالله احضار خواهند فرمود تا عرض را حضور همایون معروض دارد. امیدوار است که از همان قرار ان‌شاءالله حکم خواهند فرمود...»


«... ترکیب غریبی شنیدم که می‌خواهید از این دروازه شهر بروید و از دروازه دیگر بیرون آیید. راستش حرکت درستی نیست...»

علاوه بر نامه‌ها، این نوع نگاه، از خلال برخی از حکایاتی که آل‌داود در انتهای کتاب خویش آورده نیز قابل تشخیص است: «... روزی شاه در بیرون راه می‌رفت، باران گرفت. شاه تند تند حرکت نمود تا خود را به زیر سقفی برساند. امیر متغیر شده گفت: سنگین و باوقار باش، مگر کلوخی که از باران وا بروی؟»



امیر همیشه بیمار

«قربان خاک پای همایونت شوم... احوال این غلام را استفسار فرموده بودید، این غلام امروز از ترس مرض و ناخوشی که بستری نشوم ـ زیرا که در ارزنه‌الروم اول همین‌طور شد، از تنبلی خوابیدم شش ماه طول کشید ـ اول صبح به درخانه آمدم بعد از مراجعت قدری دراز شده دید که بدحال می‌شوم... برای طفره از ناخوشی رفتم به قدر یک ساعت تا کاروانسرا و برگشتم...»


این ناخوشی گویا در تمام مدت صدارت گریبانگیر امیر بوده است؛ چراکه در اکثر نامه‌های خویش به آن اشاره می‌کند و آن‌گونه که از نوشته‌های وی برمی‌آید، گاهی تا حدی بر او غلبه می‌یافت که با تمام دغدغه‌ای که در اصلاح امور داشت، لاجرم در خانه می‌ماند و استراحت می‌کرد: «... حالا هم تازه این نوشته‌جات رسید که به نظر همایون فرستاد. به نمک قبله عالم ـ روحنا فداه ـ که دیگر حال ندارم...»

«قربان خاک پای همایونت شوم. اولاً احوال این غلام از دیشب برهم خورده، امروز از لابدی به درخانه آمده به شدت با دردسر مراجعت کرده حالا بستری و بی‌هوش افتاده‌ام...»

«... حال این غلام را استفسار فرموده بودید، دو سه روز است سردرد و سینه‌درد زیادی عارض شده، دیروز و امروز هر دو را مشغول معالجه هستم...»


سردی روابط شاه و امیر

در سیر تطور نامه‌های امیر به شاه، به‌ رغم آنچه به نظر می‌رسد، کمتر می‌توان به سردی روابط این دو پی برد؛ چراکه اولاً نامه‌های امیر اکثراً بدون تاریخ است، هرچند آل‌داود تا آنجا که توانسته بر اساس سیر وقایع، آن‌ها را مرتب کرده، اما مرتب کردن همه آن‌ها به لحاظ تقدم و تأخر زمانی کاری بسیار دشوار و حتی گاه غیرممکن است. ثانیاً این دو حتی پس از عزل امیر، چنان در نامه‌نگاری‌هایشان جانب احترام را نگاه می‌داشتند که کمتر کسی می‌توانست در نیت شاه نسبت به وی که در نهایت منجر به قتلش شد تردید کند. با همه این‌ها اما با احتیاط در برخی نامه‌ها، می‌توان این سردی روابط را کشف کرد: «... مقرر فرموده بودید که جواب‌های خراسان به نظر همایون برسد. این غلام هرگز بی‌آنکه به نظر همایون برسد یا حکم همایون نباشد، یک کلمه کاغذ به جایی نفرستاده است...»

در این دو نامه نیز به نظر می‌رسد، اختیارات امیر دیگر چون گذشته نیست:
«... مقرر فرموده بودید چرا درخانه نیامده‌ام؟ البته امور دنیا خالی از سبب نمی‌شود و لکن چیزی که جسارت به عرض شود نیست. در باب آمدن سلطان مراد میرزا، این غلام در باب ماندن و آمدن او هیچ‌ کدام عرضی ندارم. مملکت از سرکار همایون، هر طور رأی همایون علاقه گیرد آن خوب است...»


«... دستخط همایون را زیارت کردم. معلوم است به هرچه رأی مبارک پادشاهی علاقه گرفته است، اختیار ملک و رعیت هر دو با سرکار همایون است. به امثال ما نوکرها چه رسیده که جسارت نماییم...»

این نامه را نیز ظاهراً امیر در هنگام تبعید در کاشان نوشته است:
«... از مرحمت قبله عالم ـ روحنا فداه ـ زهی شکرگزاری به عمل آمد. منزل این غلام را استفسار فرموده بودند. از تصدق سر قبله عالم منزل اینجایی این غلام دخلی به اصفهان و کاشان ندارد. بسیار جای پاکیزه‌ای است و ان‌شاءالله تعالی در زیر سایه سرکار همایون به راحتی گذران می‌کنم. زیاده جسارت نورزید...»

نامه زیر تا حد زیادی حکایت از دست‌اندازی‌های مخالفان امیر پس از عزلش دارد، چراکه وی حتی پس از عزل نیز همچنان می‌کوشد حسن نیت خود را ـ که توسط مخالفان در ذهن شاه به سوءنیت تعبیر شده ـ به شاه ثابت کند:
«... خدا و پیغمبر خدا شاهد است که این غلام جمیع عمر و عالم را برای وجود مبارک شما می‌خواهم و اگر به فرض محال خدا روزی ده جان به من بدهد همه را در راه شما، اگر ندهم نامردترین روی زمین هستم... بعدازظهر هرچه کردم دیدم نمی‌توانم در شهر بمانم لابداً بیرون رفته مثل آدم‌هایی که سرشکسته و با ننگ باشم، حالا مراجعت کردم. باری غصه چه فایده دارد...»

این نامه نیز احتمالاً مربوط به زمانی است که امیر در کاشان به سر می‌برد و از فرمان قتل خویش اطلاع یافته بود:
«قربان خاک پای همایونت شوم. دستخط همایون زیارت شد. طرزی که در امر مرقوم فرموده بودید، حقیقت حال در این امر اولاً خبط شد، حالا می‌ترسم که اگر این‌طور که مرقوم فرموده‌اند به مرارت کلی بیفتیم. مرگ هم چیزی نیست که چاره داشته باشد. حکماً هر دو قهر نمایند که آن‌وقت چاره نشود زیرا که بر آن‌ها زندگی او معلوم شده که این کاغذ را نوشته‌اند. حالا را فدوی در عالم نوکری خود صلاح نمی‌داند و یقیناً مرارت کلی خواهد داشت. زیاده جسارت نورزید.»

در مورد واکنش ناصرالدین ‌شاه نسبت به عزل امیر، برخلاف انتشار تعداد اندکی از نامه‌های او اما با توجه به تاریخ‌دار بودن آن‌ها تا حدی می‌شود سیر تطور مناسبات بین این دو و گاه سردی آن را درک کرد، اما همان‌گونه که ذکر شد به جهت حریمی که هر دو برای یکدیگر قائل‌اند، حتی پس از عزل و تا آخرین لحظات عمر امیر نیز اغلب نامه‌ها حاکی از احترام فراوان این دو نسبت به یکدیگر است.

نامه ناصرالدین ‌شاه در باب عزل امیر از صدارت و نیز فرمان امارت نظام وی:
«چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت بر شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کردیم. باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید و یک قبضه شمشیر و یک قطعه نشان که علامت ریاست کل عساکر است فرستادیم...»

«جناب امیرنظام، در باب ماندن مادر عباس میرزا و پسرش در قم، ما خود صلاح دانسته حکم کرده‌ایم. شما در این کار مداخله نکردید.»


«جناب امیرنظام، امروز از آقا محمدحسن شنیدم دل شما درد می‌کرده است. خدا ان‌شاءالله بد ندهد. بسیار مشوش شدم. البته دو کلمه از سلامتی مزاجتان قلمی نمایید. والسلام»

«جناب امیرنظام، به خدا قسم امروز خیلی شرمنده بودم که شما را ببینم، من چه کنم؟ به خدا ای کاش هرگز پادشاه نبودم و قدرت نداشتم که چنین کاری بکنم. به خدا قسم حالا که مشغول نوشتن این کاغذ هستم گریه می‌کنم. به خدا قلب من آرزوی شما را می‌کند، اگر باور می‌کنید و بی‌انصاف نیستید، من شما را دوست دارم...»


با همه این ابراز ارادت‌ها اما شاه جوان سرانجام در برابر تحریکات مخالفان امیر تاب نیاورد، دستور قتل معلم و مراد خویش را صادر کرد و داغ او را برای همیشه بر دل تاریخ این سرزمین مهر کرد. 

 

***

 

امیرکبیر و ناصرالدین شاه 

نویسنده: سیدعلی آل‌داود

انتشارات: کتاب رایزن

چاپ اول، ۱۳۹۴

۶۳۰ صفحه

۵۹ هزار تومان

کلید واژه ها: امیرکبیر ناصرالدین شاه


نظر شما :