علیاکبر ولایتی: «جیران» و حقایقی که نادیده انگاشته شد
اشاره: سریال جیران ماجرایی عاشقانه و تاریخی است که برای شبکه خانگی ساخته شد و آخرین قسمت آن - قسمت پنجاه و دوم – روز چهارم فروردینماه جاری به نمایش گذاشته شد. این سریال بُرشی از دوران پس از مرگ امیرکبیر را روایت میکند؛ زمانی که ناصرالدینشاه با جیران آشنا میشود و این آغاز یک عشق است. مجموع قسمتهای این سریال تا حدود ۶ سال از زندگی ناصرالدینشاه و جیران را برای مخاطب به تصویر میکشد. آنچه در پی میخوانید نقد و تحلیلی است که دکتر علیاکبر ولایتی، از منظر تاریخی و ملی بر این سریال نگاشتهاند.
***
این کشور خدایی، یعنی ایران، همواره مورد عنایت خداوند تبارک و تعالی و پیامبران و اولیا و بزرگان اهل دل و معرفت بوده و انشاءالله تا ظهور آن منجی بزرگ، خواهد بود.
در این مرز و بوم، امرا و پادشاهانی حکومت کردند که بعضاً به عدالت برخاستند و بسیاری هم غیر از این بودند، اما همواره در کنار حکومتگران اصلی، افرادی در مراتب و درجات متفاوت، در کار حکومت، برای پایداری و دوام حاکمیت، مشارکت میکردند که آنها نیز از منظر عملکرد، متفاوت بودند. بعضی خیرخواه و برخی شرور و عدهای بیلیاقت بودند.
مروری اجمالی بر تاریخ پرفرازونشیب کشورمان به ما میگوید که اگرچه برخی وزیران، فرمانداران، استانداران و موالی بیلیاقت، شیطانصفت و یا مزدور اجنبی بودند، ولی شمار افراد مؤمن به معنویات، اهل پرهیزکاری، توانمند و خدوم هم کم نبوده است.
چه کسی است که نداند «انوشیروان عادل»، که حاکمیت روشن و بااقتدار و در عین حال همراه با عدالت و عطوفت را در زمین گسترانید، بدون استفاده از حکمت و تدبیر و همراهی بزرگی چون «بوذرجمهر» (بزرگمهر) و کمک «برزویه» مقدم اطباء پارس و از سُلاله روحانیون مذهب زرتشت و از مدیران برجستهٔ دانشگاه جندی شاپور، نمی توانست کاری انجام دهد؟ (میرخواند، روضهالصفا، ۱ ر ۷۸۸-۷۸۷؛ خواندمیر، دستورالوزرا، ص ۱۸-۱۷؛ دباشی، «انوشیروان و بوزرجمهر در گلستان سعدی»، ص ۸۵ و ۸۷).
کیست که نداند «حسنک میکال»، وزیر سلطان محمود، فردی مؤمن، شریف، کاردان و خادم ملت بود، ولی با بدخواهی رقیبی بدطینت چون «بوسهل زوزنی» بر سر دار رفت و بزرگی چون «ابوالفضل بیهقی» در کتاب ارزشمند خود (تاریخ بیهقی)، این تراژدی را به درستی تصویر کرد (بیهقی، تاریخ بیهقی، ص ۲۳۶–۲۲۰).
بزرگی چون خواجه نظامالملک طوسی، حدود ۳۰ سال در ایران بزرگ عهد سلجوقیان، بدون اغراق، برجستهترین رئیس دولت در تاریخ ایران بود که در عین اقتدار با عدالت و نصفت از کاشغر تا حلب را با مدیریتی اعجابانگیز اداره کرد (لمبتون، ساختار درونی امپراتوری سلجوقی، ص ۶۱ ؛ اخوان کاظمی، «عدالت و خودکامگی در اندیشهٔ سیاسی خواجه نظامالملک، ص ۸-۷).
حمله مغول، به جز مناطقی محدود (مثل اقلیم فارس که با درایت اتابکان سلغری از تعرض مغولان مصون ماند)، چیزی از ایران را باقی نگذاشت. ما در بخش نظامی شکست خوردیم، اما به رغم گسست سیاسی، به برکت ایمان و فرهنگ مردم این سرزمین، مغولان مغلوب مقاومت فرهنگی ما شدند و فرهیختگان ایرانزمین به وزیری پادشاهان خونخوار مغول رفتند و با لطایفالحیل، اداره سرزمین های نیمهویران ایران را به دست گرفتند و مغولان را از اسب سرکش توحش پیاده کردند و آنها را به لباس فرهنگی و اعتقادی مردم ایران، ملبس نمودند و عدهای جان بر سر این هدف بزرگ ملی گذاشتند.
در رأس این بزرگان، استاد البشر، عقل هادی عشر، یعنی «خواجه نصیرالدین طوسی» که در نبرد قلم ایرانی با عَلَم مغول، پرچمدار بود، توانست سرکشترین آنها، «هلاکوخان» را، رام کند (توانایانفرد، نظرات اقتصادی خواجه نصیرالدین طوسی، ص ۲۲-۹؛ مدرسی زنجانی، سرگذشت و عقاید فلسفی خواجه نصیرالدین طوسی، ص ۲۸)، ولی متأسفانه خواجه شمس الدین جوینی صاحب دیوان و خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی و فرزندش خواجه غیاثالدین که هر سه از بزرگان و از علمای سلف بودند، در این راه جان باختند و شهید شدند.
صاحب بن عبّاد ملقب به کافیالکفات، وزیر بینظیر «آل بویه»، چون نگینی درخشان بر تارک تاریخ ایران میدرخشد. وی با مردم ایران در اوج شکوه «آل بویه» ارتباط گستردهای داشت و با بزرگان، علما و دانشمندان، نظیر «سید مرتضی» از رابطهای وثیق برخوردار بود. گویند پس از مرگ «صاحب»، مردم اصفهان چنان تشییعی از او کردند که در تاریخ آن شهر بیسابقه بود (گردیزی، زینالاخبار، ص۳۷۲؛ ابن مسکویه، تجارب الامم، ج۷، ص۳۰۹؛ ابن اثیر جزری، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ج ۲۱، ص۲۲۵).
اینک، با این مقدمه، به تحلیل و نقد سریالی میپردازیم که بُرشی از تاریخ عصر قاجار را به تصویر کشیده است.
طی دو سال گذشته، مردم ایران شاهد پخش سریال ۵۲ قسمتی «جیران» بودند که نمایش آن اخیراً به پایان رسید. این حقّ هنرمندان، تهیهکنندگان و کارگردانان محترم است که هنر خویش را از طریق سینما، این جادوی معروف به هنر هفتم، عرضه کنند و انتظار مردم فرهنگدوست، شریف و اصیل ایران از این مجموعه فرهیخته، که انصافاً می توانند نقش اساسی در تبیین درست تاریخ گذشته کما هو حقه ایفا کنند، این است که به وظیفه خود عمل کنند و خوشبختانه هنرمندان ایران، اینچنین هستند. لیکن گاهی ممکن است نویسندگان سناریو به دلیل کثرت مشغله و یا نبود فرصت کافی، مجال تفحص کامل در گذشته ایران را نداشته باشند؛ ازجمله این نمایش ها، سریال پربیننده «جیران» است.
از دستاندرکاران تولید این مجموعه که افرادی باتجربه و دارای حسنشهرتند و خدمات زیادی به سینمای ایران کرده اند، انتظار میرود، نمایش های تاریخی را با دقت و وسواس بیشتری تهیه و عرضه کنند.
دوره سلطنت «ناصرالدینشاه»، نقطه عطفی در تاریخ متأخر و معاصر ایران بود و عوامل گوناگونی اعم از مثبت یا منفی در شکلگیری تاریخ سلطنت پنجاه ساله این پادشاه هوس باز پرمساله، دست داشتهاند.
نصرالله مشیرالدوله، میرزا تقیخان امیرکبیر، میرزا آقاخان نوری، میرزا علیاصغرخان اتابک، میرزا حسینخان سپهسالار و میرزا علیخان امینالدوله، همگی سمت صدراعظمی داشتند. میرزا تقیخان امیرکبیر نور چشم ملت ایران بوده است. میرزا علیخان امینالدوله، شخصیتی بینابین دارد. میرزا حسینخان سپهسالار، یک شخصیت روشنفکر غربگرا است.
بدترین، پلیدترین، مجرمترین صدراعظمهای عصر قاجار و شاید هم کل تاریخ ایران، میرزا آقاخان نوری بود که بوسهل زوزنی که حکم اعدام «حسنک میکال» را از «مسعود غزنوی» گرفت، (که البته «مسعود غزنوی»، خود نیز چهره ضد فرهنگی و ضد ایرانی داشت و کتابخانه شیخالرئیس ابوعلی سینا را در اصفهان آتش زد و مردم ایران را از بخش قابل ملاحظهای از نوشتههای بزرگترین شخصیت علمی تاریخ بشر بعد از ائمهٔ معصومین علیهمالسلام، محروم کرد) نزد میرزا آقاخان نوری، گناهش به مراتب سبکتر است! ولی همین «بوسهل» نتوانست از تفسیق قلمی بزرگان فرهنگی این کشور، نظیر ابوالفضل بیهقی، جان سالم به در ببرد.
نکتهٔ دیگر اینکه چرا از این فرصت ارزشمندی که با ارائهٔ یک مجموعهٔ نمایشی پرجاذبه به دست میآید، در فیلمنامهای که تهیه میکنیم، از توانمندیها و ملکات اخلاقی «امیرکبیر» در آن ذکری نکنیم؟!
چرا از سرکوبی آصفالدوله – که میخواست همزمان با جدایی هرات، خراسان را نیز با تحریک انگلیسیها از ایران جدا کند – ولی از سوی حسامالسلطنه، فرزند عباسمیرزا که حاکم قرهداغ در آذربایجان بود، به امر میرزا تقیخان امیرکبیر، در اوایل سلطنت ناصرالدینشاه سرکوب شد و متعاقباً مأمور آزادی «هرات» گردید و آنجا را نیز آزاد کرد و به نام ناصرالدینشاه در دارالحکومه هرات سکه ضرب کرد و برای ناصرالدینشاه فرستاد، نامی برده نمیشود؟!
ایضاً پس از تهاجم قوای بحریهٔ انگلیس به بوشهر، خارک و خوزستان در سال ۱۸۵۸ میلادی که در آن زمان هندوها در کنار مسلمانان دست به دست هم داده و علیه انگلیس قیام کرده بودند، حسامالسلطنه که پس از فتح هرات در آن شهر مستقر شده بود، برای ناصرالدینشاه نامه نوشت که اگر اجازه دهید، از تنگه خیبر عبور کرده و در سند و پنجاب با انگلیسیها مقابله میکنم و از آن به عنوان اهرمی در جهت وادار کردن انگلیسیها به عقبنشینی از بوشهر استفاده خواهم کرد.
این نامه را میرزا آقاخان نوری جواب می دهد و به او می نویسد که این کار را نکند و برگردد؛ این کار میرزا آقاخان نوری باعث شد بر اساس قرارداد ننگین پاریس، انگلیسیها بر هرات مسلط شوند.
شایسته بود که در سریال «جیران» مبارزه علما و مردم در جلوگیری از تسلط استعمار و تحریم تنباکو و خنثی کردن قراردادهای ننگین و ذلتبخش رویتر و لاتاری و مقدمات حرکت ملی در جهت تأسیس عدالتخانه و نهایتاً مشروطه، از قلم نیفتد.
در چند سال اول حکومت ناصرالدینشاه و قبل از آن که پای میرزا آقاخان نوری به صدارت برسد، دستاوردهای ایران در حفظ کشورمان قابل توجه بود.
ناصرالدینشاه، رضاقلیخان هدایت، معروف به لَلهباشی (وی لَله محمدشاه بود) که عارفی وارسته و صاحب کتاب ریاضالعارفین است، به عنوان سفیر به همراه نامهای برای «خان خیوه» فرستاد و او را تهدید کرد که ترکمنهای تحت فرمان او، دست از آزار و اذیت زائران حضرت رضا(ع) در مسیر مشهد مقدس بردارند. وی به نامه ناصرالدینشاه وقعی نگذاشت و رضاقلیخان دست خالی بازگشت. ناصرالدینشاه با صدارت امیرکبیر، حسنخان سبزواری را در رأس لشگری جرار به خیوه فرستاد و خان خیوه* در این نبرد شکست خورد و به قتل رسید و سر او را به تهران فرستادند و در محل دروازه دولت کنونی دفن کردند و بر روی آن تابلویی گذاشتند که نوشته بود «این سر کسی است که علیه حکومت مرکزی شورش کرده است».
*خیوه امروزه، شهری در شمال ترکمنستان است (خوارزم).
آقاخان محلاتی بانی فتنهٔ اسماعیلیه در ایران و شبهقاره که از سوی انگلیسی ها تحریک شده بود، و در اواخر حکومت محمدشاه و در آستانه حکومت ناصرالدینشاه در ایران شورش به پا کرد که وی را سرکوب کردند و او به مرکز کمپانی هند شرقی در بمبئی پناه برد.
در اواخر حکومت محمدشاه و در آستانه حکومت ناصرالدینشاه، با تحریک سفارتخانههای انگلیس و روس، میرزا علیمحمد باب ادعای مهدویت کرد و او را در قلعه چهریق در تبریز زندانی کردند و بعد با مدیریت امیرکبیر در آن زمان که امیرنظام آذربایجان بود، جمعی از علما و مراجع بزرگ به ارتداد او حکم دادند و اعدام شد.
آصفالدوله در خراسان و کامران میرزا در هرات شورش کردند و میخواستند این دو بخش را از ایران جدا کنند و با همت امیرکبیر و حسامالسلطنه این دو بخش از ایران جدا نشد و با خیانت میرزا آقاخان نوری، هرات از دست رفت.
این حقیر نمونههای فوقالاشاره را که در طول دوره ناصرالدینشاه رخ داده که برخی از آن مثبت و برخی منفی است ذکر کردم برای اینکه دوستان و عزیزان ما در کار تهیه و نمایش فیلم ملاحظه کنند که خدای ناکرده، نمایش منجر به تحریف تاریخ نشود؛ زیرا کل این مجموعه سریال تاکنون، از گذشته نزدیک ایران، یک حکومت ناتوان و در رأس آن شاهی هوسباز و زنباره نشان داده که البته ناصرالدینشاه اینگونه بود، اما ایران فقط منحصر به ناصرالدینشاه نبود. چرا ما باید نسل کنونی خود را نسبت به گذشته بدبین و گمراه کنیم؟! و اگر نبود تلاش ملت بزرگ ایران و سرآمدان آنها مانند امیرکبیر، قائممقام فراهانی، عباسمیرزا، حسامالسلطنه و علمای بزرگی مانند میرزای شیرازی، شیخ فضلالله نوری، میرزاجواد تبریزی، سیدعلیاکبر فال اسیری در شیراز و محمدحسن آشتیانی و ملاعلی کنی در تهران و …، این کشور توسط امثال میرزا آقاخان نوری و آن ناصرالدینشاه زنباره، در حلقوم انگلیس فرو رفته بود و سرزمینی به نام ایران در تاریخ نمیماند.
نتیجه اینکه در مجموعه «جیران»، زحمات زیادی کشیده شده و انصافاً هنرمندان هم بهخوبی در این مجموعه درخشیده اند، اما همه قبول داریم که نمایش فیلم، فقط برای پر کردن اوقات فراغت نیست، بلکه به صورت جادویی و فوقالعاده در ذهن انسان اثر میگذارد و عزم نویسنده، تهیهکننده، کارگردان و هنرمندان هم همین تأثیرگذاری است، ولی اگر بخواهیم نتایج بهینه با بازدهی بالا و مثبت برای تنویر افکار عمومی در کنار امر پر کردن درست اوقات فراغت داشته باشیم، باید در اولویتبندی کمی و کیفی بخشهای مختلف، وسواس نشان دهیم که دریغ است این زحمات زیادی که این دوستان و عزیزان ما در تهیه و تدارک و نمایش فیلم تحمل میکنند، بازدهی بیشتر و بهتری نداشته باشد.
اگر آقاخان نوری را میخواهیم معرفی کنیم، در مدت کوتاه تر، ولی کاملاً واقع بینانه و آنطوری که او بود، معرفی کنیم. اینطوری که در این مجموعه به آقاخان اشاره شده، باید بدانیم که متأسفانه وی شخصیت بدی هم نبوده و مثل بسیاری از صاحبمنصبان دیگر به دنبال منافع شخصی خود بوده است؛ ولی در قرون متأخر و معاصر، کسی را نمیشناسیم که این مقدار به این کشور عزیز و مظلوم ما صدمه زده باشد.
برای اطلاع همگان، از ماهیت پَست «میرزا آقاخان نوری»، شمّهای از شخصیت و اقدامات ضد ملی وی را میآوریم تا ملاحظه کنید که آیا این مقدار وقتی که مردم برای دریافت غیرواقعی شخصیت میرزا آقاخان نوری صرف میکنند را نمیتوان با بیان و نمایش رذیلتها و وابستگی های خارجی وی که در تاریخ ما کمنظیر یا بی نظیر است، به صورت کوتاهتر و سریعتر بیان کرد؟ و در این نمایش از او یک فرد طماع و جاهطلب در ذهن افراد تصویر کرد؟ در حالی که او با ارتباطات نزدیک خود با دولت استعمارگر انگلیس، کمر مقاومت را در ایران شکست و از زمان صدارت وی به بعد، قدرت ایران در زمان قاجاریه بهطور حزنانگیزی کاهش پیدا کرد که هر بیسروپایی اعم از انگلیس و فرانسه و… برای کشورمان شاخ و شانه میکشیدند.
آقاخان نوری آشکارا به دوستی و وابستگیاش به انگلیس تأکید کرده است. ازجمله نوشته: «من به دوستی انگلیس هیچ نمانده بود که تمام شَوَم» و باز جای دیگری مینویسد: «من بیعقل نیستم که دوستی دولت انگلیس را ترجیح بر دوستی دولت خودم ندهم». این شخص دَنی در وصف عشق خود به انگلستان سروده: «به جُرم عشق توام میکشند و غوغایی است ر تو نیز بر سر بام آ که خوش تماشایی است».
نگارنده بهجهت عِرق دینی و ملی و وطندوستی، بر خود لازم میداند سطوری چند در معرفی میرزا آقاخان نوری جهت ثبت در تاریخ بنگارد تا مبادا به مرور ایّام، فاسق به جای لایق بنشیند و فاجر به جای مدبّر قرار گیرد.
آقاخان که در اصل، میرزا نصراللهخان نام داشت فرزند میرزا اسدالله نوری، از اهالی نور مازندران و یکی از نخستین کسانی بود که به هنگام سپاهگیری آغا محمدخان به وی پیوست و به منصب لشکرنویسی رسید. میرزا آقاخان به اعتبار پدر، در دوران فتحعلیشاه به منصب عارض سپاه و لشکرنویس درگاه منصوب شد و پس از چندی نیز سِمت وزارت لشکر را کسب کرد (خورموجی، حقایقالاخبار ناصری، ج ۲، ص ۱۰۶؛ راعی گلوجه، قاجاریه، انگلستان و قراردادهای استعماری، ص ۱۱۷). وی مدتی در خدمت اللهیارخان آصفالدوله بود، شخصی که تمایل فراوانی به انگلیسیها داشت. وابستگی آصفالدوله و خانوادهاش به انگلستان از مشخصترین ویژگیهای اخلاقی و سیاسی ایشان بود.
وزیر مختار انگلستان در گزارش ۱۹ اکتبر ۱۸۴۸ م به وزارت امور خارجهٔ انگلستان نوشت: «آصفالدوله، خود و تمام خانوادهاش همیشه و کاملاً در اختیار دولت انگلستان بودهاند و اینان از خدمتگزاران صدیق ما میباشند» (مکی، زندگانی میرزا تقیخان امیرکبیر، ص ۳۴۹).
آقاخان در زمان محمدشاه نیز در دربار قاجار به خدمتش ادامه داد و در رکاب محمدشاه برای فتح هرات رفت. سِمت او در این دوران نیز وزیر لشکر بود. در همین دوران، مراودات وی با انگلیسیها در هرات حاجی میرزا آقاسی صدراعظم را سخت نگران کرد. در نتیجه حاجی میرزا آقاسی در بازگشت از هرات محمدشاه را واداشت که حکم به برکناری و تبعید میرزا آقاخان نوری به کاشان دهد (افشاری، صدراعظمهای دورهٔ قاجاری، ص ۱۶۶؛ راعی گلوجه، قاجاریه، انگلستان و قراردادهای استعماری، ص ۱۱۷)، اما پس از مرگ محمدشاه، ملکجهان خانم مهدعلیا (۲۹۰-۱۲۲۰ ق)، همسر محمدشاه و مادر ولیعهد، قدرت گرفت و چینش رجال مملکتی را خود به دست گرفت. ازجمله به تبعید میرزا آقاخان نوری در کاشان پایان داد و او را به تهران آورد و برای صدرات وی کوشید (سپهر، ناسخالتواریخ، ج ۳، ص ۹۳۷، ۹۴۳-۹۴۲ و ۹۶۷–۹۶۶؛ محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، ج ۲، ص ۹۸؛ واتسون، تاریخ ایران، ص ۳۳۴؛ ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدینشاه و مظفرالدین شاه، ص ۶).
گرچه میرزا تقیخان امیرکبیر به صدارت رسید اما میرزا آقاخان با همدستی مهدعلیا در تمام طول صدارت ایشان از هیچ توطئهای علیه وی فروگذار نکردند تا اینکه به سعایت این دو، نهایتاً شاه را به برکناری و قتل امیرکبیر ترغیب کردند (واتسون، تاریخ ایران، ص ۳۷۰؛ بینا، تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران، ج ۲، ص ۱۹۸-۱۹۶؛ آدمیت، امیرکبیر و ایران، ص ۷۰۴؛ ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه، ص ۱۲-۱۰؛ سپهر، ناسخالتواریخ، ج ۳، ص ۱۱۵۴).
جانشین امیرکبیر در مقام صدارت عظمی میرزا آقاخان نوری بود که با حمایت مهد علیا و جاستین شیل، وزیر مختار انگلیس در ایران در تاریخ ۲۲ محرم ۱۲۶۸ ق محقق شد. (سپهر، ناسخالتواریخ، ج ۳، ص ۱۱۵۸-۱۱۵۵؛ اعتمادالسلطنه، صدرالتواریخ، ص ۲۳۷-۲۳۶؛ واتسون، تاریخ ایران، ص ۳۷۰؛ ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه، ص ۱۳).
از فحوای مراسلات وزیر مختار انگلیس با وزارت امور خارجهٔ انگلستان میتوان عمق وابستگی میرزا آقاخان نوری را دریافت. در نامهٔ مورخ ۱۸ نوامبر ۱۸۵۱م شیِل، وزیر مختار دولت انگلیس، از وزارت خارجه کسب تکلیف میکند که: «آیا با وضعی که پیش آمده میرزا آقاخان نوری اعتمادالدوله، صدراعظم ایران، در آتیه نیز تحت حمایت دولت انگلستان خواهد بود؟» در پاسخ مورخ ۸ ژانویهٔ ۱۸۵۲ م وزارت امور خارجهٔ انگلستان خطاب به شیِل چنین آمده است: «نایب سرهنگ شِیل؛ موضوعی که شما ضمن گزارش شمارهٔ ۲۰۳ مورخ ۱۸ نوامبر خود دایر به اینکه آیا صدراعظم ایران، میرزا آقاخان نوری اعتمادالدوله، در آتیه نیز در تحت حمایت انگلستان خواهد بود اظهار نمودید، مورد توجه دولت علیاحضرت ملکه [ویکتوریا] قرار گرفت. این مسئله از نظر دولت انگلستان چنین طرح میشود: اگر اعتمادالدوله برای حفظ ظاهر در نتیجهٔ تهدیدات شاه از حمایت انگلستان صرفنظر کرده است با این اقدام شما مجازید اگر اعتمادالدوله زندانی یا تبعید شود یا داراییاش مصادره گردید به نفع وی دخالت نمایید… طبیعتاً با درنظر گرفتن وضع غیرثابت مشاغل رسمی در ایران اگر اعتمادالدوله مورد بیمهری شاه قرار گیرد ممکن است برای اجتناب از غضب و یا مخاطره، فرار اختیار کند در آن صورت، شما میتوانید ایشان را برای مدت زمانی که ضروری باشد در خانهٔ خود بپذیرید… در وضع بخصوص اعتمادالدوله دولت علیاحضرت ملکه در صورت مخاطرهٔ شخص، محق خواهد بود از کسانی که به این شخص وعده دادهاند بخواهد که وعدههای خود را محترم بشمارند» (بینا، تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران، ج ۲، ص ۶۰۲-۶۰۱).
انتخاب میرزا آقاخان نوری به صدارتعظمی، شخصی که ورقهٔ رسمی و آشکار تحتالحمایگی از انگلیسیها را در دست داشت (شیل، خاطرات، ص ۲۲۳؛ بامداد، شرح حال رجال ایران، ج ۴، ص ۳۶۶)، دلیلی آشکار بر ذهنیت عقبمانده و ناآگاهی ناصرالدینشاه از نیازهای جامعه و دولت ایران بود (راعی گلوجه، قاجاریه، انگلستان و قراردادهای استعماری، ص۱۱۰).
یکی از ویژگیهای تاریخ ایران در دوران قاجار این است که دولتمردان آگاه و کاردان در این زمان همیشه در اقلیت بودند و پیش از آنکه به اندیشهٔ مترقی خویش جامهٔ عمل بپوشانند توطئهها و دسیسههای متعددی از درون و بیرون دربار علیه ایشان شروع میشد و تا برکناری و در موارد زیاد، قتل و ضبط اموال و داراییهای آنها پیش میرفت. معمولاً جانشینان چنین دولتمردانی نیز با توجه به ویژگی استبدادی نظام سیاسی و مطامع جناحهای متنفذ در حکومت بر آن میشدند که انتظارات حامیان خویش را برآورده کنند. بهترین شیوهٔ برآوردن این خواستها بازگشت به نظام پیش از تصدی دولتمردان کاردان و میهندوست بود. میرزا آقاخان نوری مثال بارزی برای این رویه است. زیرا وی شرط صدارت خود را دور کردن صدراعظم معزول از پایتخت و حتی بعداً از میان برداشتن او عنوان کرد (بامداد، شرح حال رجال ایران، ج ۴، ص ۳۶۷؛ راعی گلوجه، قاجاریه، انگلستان و قراردادهای استعماری، ص ۱۱۸).
میرزا آقاخان نوری از نظر عملکرد و روش حکومتی در نقطهٔ مقابل امیرکبیر قرار داشت. وی صدراعظمی مطیع و منقاد مقام سلطنت بود. روش حکومتی وی نیز از روشهای قدیمی و سنتی محسوب میشد. به همین دلیل، با انتخاب او به صدارت، روند اصلاحاتی که امیرکبیر آغاز کرده بود متوقف شد و روشهای نوین او در ادارهٔ کشور متروک ماند (اجلالی، بنیان حکومت قاجار، ص ۸۶؛ امانت، قبلهٔ عالم، ص ۲۷۹).
کلنل جستین شیل در مورد میرزا آقاخان نوری به لرد پالمرستون نوشته بود: «اعتمادالدوله [آقاخان نوری] کسی نیست که طرفدار سیاست تجددخواهی و اصلاحطلبی باشد بلکه سعی دارد تحولاتی رخ ندهد و اوضاع در حال سکون باقی بماند» (نائبیان، روابط ایران با دول خارجی در دوران قاجاریه، ص ۱۳۱). او در نامهٔ دیگری مینویسد: «اعتمادالدوله بر خلاف امیر نه عثمانی را دیده و نه مثل او از امور ممالک اروپا و تأسیسات علم اطلاعی دارد. به علاوه، صدراعظم جدید فاقد استقامت و پایداری امیر است» (نائبیان، روابط ایران با دول خارجی در دوران قاجاریه، ص ۱۳۱).
عبدالله مستوفی (۱۳۲۹-۱۲۵۵) دربارهٔ دوران صدارت میرزا آقاخان نوری نوشته است: «شاه خیلی مایل است برای ترقی کشور کارهایی بکند ولی به دست کی؟ و با کمک کی؟ البته صدراعظم! ولی میرزا آقاخان اهل تجدد نیست. حتی پسرها و نوادههای خود را هم اگر به دارالفنون میفرستد برای تظاهر است و ابداً حاضر نیست کشور را برای وضع تازه حاضر کند و به وسیلهٔ تأسیسات دولتی ملت را رو به ترقی ببرد» (مستوفی، شرح زندگانی من، ج ۱، ص ۸۷).
باید تأکید کرد که فساد و ضعف سیاسی چنان در دربار قاجار نفوذ کرده بود که ناصرالدینشاه بهرغم آگاهی کامل از وابستگی میرزا آقاخان به انگلستان، وی را به مقام دومین شخص کشور برگزید.
ژول ریشار، کارمند فرانسوی دولت ایران در ۲۴ ربیعالاول ۱۲۶۸ ق (۱۸ ژانویهٔ ۱۸۵۲ م) یعنی دو ماه پس از عزل امیرکبیر نوشت: «کارهای دولتی دوباره برگشته است به همان ترتیباتی که در زمان حاجی [میرزا آقاسی] بود. خرید و فروش براتها دوباره شروع شده و وصولِ مواجبها به کشمکش افتاده؛ حواله به تمام ولایات و ایالات صادر شده؛ همان هرج و مرجها که سابقاً برقرار بود دوباره رجعت نموده است […] اگر امیر زنده بود هرگز به این اوضاع اسفناک راضی نشده این ترتیبات غلط را هیچ نمیگذاشت واقع گردد» (ثقفی، مقالات گوناگون، ص ۸۶).
چندی پس از آغاز صدارت میرزا آقاخان نوری، پس از مذاکرات و مکاتبات بسیار میان شیل و میرزا آقاخان، در ۱۵ ربیعالاول ۱۲۶۹ ق، میرزا آقاخان از سوی دولت ایران تعهدنامهٔ ننگین و شرمآوری درخصوص عدم مداخله در امور هرات، نوشت و به شیل سپرد (معاهدات و قراردادهای تاریخی دورهٔ قاجاریه، ص ۲۱۳-۲۱۲؛ ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه، ص ۲۸؛ راعی گلوجه، قاجاریه، انگلستان و قراردادهای استعماری، ص ۳۴۲-۳۴۰). در حاشیهٔ این سند، ناصرالدینشاه به خط خود نوشته است: «این سواد صحیح و مطابق فرمایش ماست که جناب صدراعظم اصل آن را به سفارت انگلیس داده» (ولایتی، همانجا؛ راعی گلوجه، همانجا؛ سپهر، ناسخالتواریخ، ج ۳، ص ۱۲۲۳).
میرزا آقاخان نوری، عامل انگلیس در دربار، نقش اصلی را در سپردن این تعهد به دولت انگلیس ایفا کرد. از وی نامهای خطاب به سیدمحمدخان، حاکم هرات، به تاریخ ۱۶ ربیعالثانی ۱۲۶۹ ق در دست است که در آن، میرزا آقاخان به عمق وابستگی خویش به انگلستان و اندیشههای خیانتآمیزش دربارهٔ هرات اشاره کرده است (محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن ۱۹، ج ۲، ص ۶۵۲؛ راعی گلوجه، قاجاریه، انگلستان و قراردادهای استعماری، ص ۳۴۳). وی با تلاش برای انعقاد این قرارداد ننگین، هرچه امیرکبیر رشته بود پنبه کرد و در واقع، قباله و سند مالکیت هرات را به اسم انگلیسیها کرد و بخشی از مهمترین قلمرو ایران را که در مقاطع مختلف با صرف هزینههای سنگین محافظت شده بود از پیکرهٔ کشور جدا کرد (اتحادیه، گوشههایی از روابط خارجی ایران، ص ۱۳۴).
میرزا آقاخان نوری از قدیم، با سفارت انگلیس روابط دوستانه داشت و حتی آشکارا به دولت انگلیس اظهار وابستگی میکرد و از این دولت مقرری دریافت میکرد. با آغاز جنگ هرات، میرزا آقاخان خود را در وضعیت دشواری یافت زیرا مقابله با شور مقدس مردم در دفاع از خاک میهن خویش، مقام صدارت وی را جداً به مخاطره میانداخت. در نتیجه، آقاخان کوشید به دولت روسیه نزدیک شود. همین امر موجب شد که وی اعتماد انگلیسیها را از دست بدهد بهطوری که لرد کولی در آغاز مذاکرات صلح پاریس خواستار عزل آقاخان شده بود. پس از امضای قرارداد صلح میان ایران و انگلیس، آقاخان کوشید موقعیت از دست رفتهٔ خویش نزد انگلیسیها را باز به دست آورد. این بود که نامهای به موریه، وزیر مختار انگلیس، نوشت و در آن نامه، بیتوجه به حس مقدس میهنپرستی ایرانیان، خود را در تسخیر هرات و درگیری با انگلیسیها بیتقصیر معرفی کرد و یادآور شد که قشونکشی، جنگ و تسخیر هرات بنا بر تصمیم شاه بوده است. وی در این نامه بار دیگر به دولت انگلستان اظهار وفاداری کرده و خود را شایق به همکاری با ایشان نشان داده بود. این نامه به دست شاه افتاد و شاه به ملاحظهٔ آن بینهایت خشمگین شد. ناصرالدینشاه بیدرنگ در ۲۰ محرم ۱۲۷۵ ق آقاخان را از صدارت عزل کرد و نیز به خدمت دیوانی میرزا داودخان، وزیر لشکر، و میرزا کاظمخان نظامالملک، دو پسر میرزا آقاخان، و میرزا فضلالله نوری، وزیر نظام آذربایجان که برادر میرزا آقاخان بود، پایان داد (ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدینشاه و مظفرالدین شاه، ص ۶۴-۶۳، ۶۷).
بنا بر آنچه گفته شد، از اهالی فرهنگ و هنر بهویژه دستاندرکاران تولید و پخش برنامههای صوتی و تصویری که برخوردار از مخاطب وسیع هستند میخواهیم که در تولید این آثار، جانب حق و حقیقت، و مصالح مملکت را مرعی دارند و از تطهیر شخصیتهای منفور تاریخی اکیداً دوری کنند که مبادا حسن و قبح اعمال در تاریخ در هم بیامیزد؛ چراکه گذشته و تاریخ، چراغ راه آیندهٔ ما است.
اما سخنی دیگر با جناب آقای حسن فتحی، تهیهکننده ارجمند و باسابقه در رابطه با فیلم «روشن تر از خاموشی» که در آن فیلم، زحمات زیادی کشیده شده بود و تا حدود زیادی اهمیت «ملاصدرا» را برای عامه مردم روشن کرد که از این بابت، جناب آقای فتحی، حق بزرگی بر گردن مردم ما دارد، ولی نمی دانم چه ضرورتی داشت که برای بزرگ نشان دادن ملاصدرا، شاه عباس را تحقیر نمایند.
جناب آقای فتحی ملاحظه بفرمایید، کشورهایی که تاریخ طولانی مثل ایران ندارند، برای خودشان تاریخ میسازند و هویت ملی خود را تقویت می کنند. نمونههای بارز آن کرهایها و ترکها هستند که دهها سریال برای معرفی پیشینه تاریخی کشورشان ساختهاند.
ترکها فیلم های متعددی راجع به قطعاتی از تاریخ عثمانی و پادشاهان و رجال آن میسازند. ببینید چه هزینه هایی میکنند که آنها را بزرگ جلوه دهند و برای بزرگداشت سلطان محمد فاتح، که انصافاً هم آدم باارزشی بود، چه میکنند!
در حالی که هیچ یک از سلاطین عثمانی قابل مقایسه با شاه عباس اول صفوی نیستند؛ البته سلسله صفویه که اگر رأس آنها را شیخ صفیالدین اردبیلی حساب کنیم، نقش بسیار اساسی در بازتعریف و بازسازی و احیای مجدد تمامیت ارضی، سیاسی و اجتماعی ایران داشتند و هیچ عامل دیگری به اندازهٔ ظهور این سلسله در احیای هویت یکپارچهٔ ایرانی، نقش نداشته است، ولی پس از شاه عباس، بیلیاقتی جانشینان او و عوامل خارجی، موجب شد که به قول «راجر سیوری»، ایران در یک سراشیبی کاهش قدرت افتاد و این کاهش تا انتهای سلسله پهلوی ادامه داشت.
بدون تردید شاه عباس نگینی بود بر تاج سلسله صفویه؛ البته ناگفته نماند که شاه اسماعیل و شاه طهماسب اول، دو ضلع دیگر مثلث قدرت که چون زوبینی بر پهلوی عثمانیان و ازبکان مهاجم و پرتغالیهای متجاوز فرود میآمدند؛ ولی چون در آن فیلم شاه عباس مطرح شده بود، لذا بنده تکیهام بر این پادشاه می باشد.
در طول تاریخ ایران پس از اسلام، کمتر پادشاهی قابلتر و کارآمدتر از شاه عباس بوده است. وی از هیچ یک از مهاجمینی که از اطراف ایران به کشورمان هجوم می آوردند، هیچگاه شکست نخورد. در زمان او ایران به اعلی درجه ممکن بزرگ شد و هیچ زمانی به اندازه عصر پادشاهی ایشان مردم در آسایش و امنیت نبودند. دولت استعمارگر پرتغال در سال ۱۴۹۲ میلادی به شرق حمله کرد و گینه بیسائو، آنگولا، موزامبیک در غرب و شرق آفریقا، جزیره گوا در هند، تیمور شرقی در اندونزی، ماکائو و تایوان در چین، مسقط در عمان و جزیره هرمز در ایران را تصرف کرد. همه این مستعمرات در نیمه دوم قرن بیستم با کمک عوامل بینالمللی پس از چند قرن آزاد شدند، ولی هرمز در زمان شاه اسماعیل اشغال و در زمان شاه عباس پس از یک قرن، با تدبیری بسیار هوشمندانه آزاد شد و پرتغالیها را با پسگردنی، از آنجا بیرون کردند. نحوه مقابله شاه عباس با پرتغالی ها چنین بود:
امامقلیخان فرزند اللهوردی خان گرجی، از راه زمین و نیروهای انگلیسی در کمپانی هند شرقی، از راه دریا به هرمز حمله کردند و علیرغم وجود قلعه مستحکم پرتغالی ها در آنجا (که قلعه آنها هنوز هم پابرجاست)، آنجا را فتح کردند. با تدبیر شاه عباس بود که بعداً دولت انگلیس مدیران کمپانی هند شرقی را محاکمه کرد که چرا با ایرانیها متحد شدید و این سیاست شاه عباس صفوی بود.
مواجهه هوشمندانه شاه عباس با امپراتوری عثمانی در دو معاهده استانبول اول (۹۹۸ قر ۱۵۹۰م) و استانبول دوم (۱۰۲۲ قر ۱۶۱۲م) کاملاً آشکار است. در معاهده اول در برابر عثمانیها کوتاه آمد تا خودش را تقویت کند ولی در معاهده دوم استانبول، از موضع قدرت و اقتدار با عثمانیها برخورد و شرایطش را بر آنها تحمیل کرد و سرزمینهای اشغالی ایران از سوی عثمانیها را پس گرفت (افوشتهای نطنزی، نقاوةالآثار فی ذکر الاخیار، ص ۳۴۲-۳۴۱؛ منشی ترکمان، تاریخ عالمآرای عباسی، ج ۲، ص ۸۴۹-۸۴۴).
شاه عباس حدود یک هزار کاروانسرا در سراسر ایران تأسیس کرد که برخی از آنها هنوز هم قابل استفاده است (شکل پیشرفتهای از هتلهای امروزی).
سیاست وی اینطور بود که با اکبرشاه هندی که مسلمان سنی مذهب بود، رابطه ای نزدیک داشت، ولی با عثمانیها و ازبکها که قصد تجاوز داشتند، میجنگید. در سیاستمداری او همینقدر بس که در اواخر عمر اکبرشاه که بزرگترین و مقتدرترین پادشاه هند بود، نیروهای وی طی شبیخونی قندهار را تصرف کردند. شاه عباس ملاحظه کرد که اگر با اکبرشاه دربیفتد، از آن طرف حریف عثمانی ها نمی شود؛ پس ساکت ماند تا اکبرشاه فوت کرد و جهانگیر به جای او نشست و هنوز جهانگیر مستقر نشده بود، شاه عباس بسیار غافلگیرکننده، به بهانه شکار خود و لشگرش را به سمت قندهار رساند و آنجا را پس گرفت و عین همین ماجرا در تبریز اتفاق افتاد، زمانی که عثمانی ها در زمان پدر او تبریز را اشغال کرده بودند.
وی برای اولین بار عدهای از متخصصان و کارگران فنی چینیساز را از چین و عدهای ساعتساز از سوئیس به اصفهان آورد که به مردم ایران، چینیسازی و ساعتسازی بیاموزد. بعد از مدتی، ایران دومین صادرکننده ظروف چینی در دنیا شد.
در گیلان، برای پرورش کرم ابریشم، درخت توت کاشت و میزان صادرات ابریشم ایران، از چین جلوتر افتاد تا جایی که هلندیها و انگلیسیها برای خرید ابریشم ایران با یکدیگر رقابت میکردند.
یک روز در اصفهان با لباس مبدّل به بازار رفت و یک من گوشت و یک من نان خرید. آن را به عالیقاپو آورد و وزن کرد و دید هرکدام کمتر از ۹ دهم من بود. بلافاصله دستور داد فرماندار اصفهان را عزل و سیاست کنند، و آن نانوا و آن قصاب را به شدت تنبیه کردند.
میدان نقش جهان در اصفهان، بنا به توصیف «پیترو دلاواله» – جهانگرد ایتالیایی – که در زمان شاه عباس دوم از میدان نقش جهان دیدار کرده، در سیاحتنامهٔ خود مینویسد که در اروپا معتقدند که میدان «ناوانا» در «رُم»، زیباترین در جهان میباشد، ولی اگر من از همشهریانم نترسم، میگویم که نقش جهان از آن زیباتر است.
مسجد شیخ لطفالله، زیباترین اثر تاریخی جهان است. مجموعه شهر جدید اصفهان، مرکب از نقش جهان، چهار باغ، امارات هشت بهشت، پل اللهوردی خان، پل خواجو و امارت چهلستون در زمان صفویه ساخته شد و زیباترین مجموعه شهرسازی در تاریخ شهرسازی جهان تا آن زمان است.
یک علت شکست ایران در نبرد چالدران، نداشتن سلاح آتشین بود. شاه عباس با استخدام دو برادر انگلیسی (برادران شرلی)، ۵۰۰ عراده توپ و ۶۰ هزار تفنگ تولید کرد.
اما ممکن است بگویند که شاه عباس ظالم بود. نگارنده منکر نیست. در روز حساب، هر چیزی به جای خود است. اما نباید فراموش کنیم که بسیاری از پادشاهان در ایران بودند که بیش از شاه عباس ظلم کردند و یکهزارم او برای مردم کاری نکردند. باید جمع جبری آدمها را قضاوت کرد.
نگاهی به اطراف بیندازیم؛ ترکیه مدتها است که برای خودش هویتی عمیق و بعضاً اغراقآمیز و هزارساله دست و پا میکند اما برخی از ما تاریخ واقعی خود را انکار میکنیم یا به آن وقعی نمینهیم. ایران بر اساس میراث فرهنگی به دست آمده در تپه سنگ چخماق شاهرود، ۷۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح صاحب تمدن بوده است. شهر سوخته زابل که نمونههایی از چشم مصنوعی و جراحی جمجمه برای کاهش فشار درونی آن یافت شده است، مربوط به ۵ هزار سال پیش است.
از صدر اسلام تا زمان سلجوقیان مسلمانان نتوانسته بودند بیزانس را تسخیر کنند، اما آلب ارسلان با وزارت بسیار مؤثر خواجه نظامالملک طوسی در سال ۴۶۳ هجری، بیزانس (آسیای صغیر) را تصرف و آن را بخشی از ایران قرار داد؛ فلذا بعد از فوت ملکشاه سلجوقی، ایران بین جانشینان آنها تقسیم شد و در ترکیه امروزی که پادشاهان آنها بهعنوان سلاجقه روم نام های کیخسرو و کیقباد و… با زبان فارسی تا زمان حمله مغول حکومت کردند و دانشمندان و شعرای ایرانی نظیر مولانا و پدرش به قونیه آمدند و بزرگان و عرفای دیگری نظیر صدرالدین قونوی و فخرالدین عراقی و شاگردان شیخ نجمالدین کبری و دیگران که زبان آنها زبان فارسی بود. حال می گویند که آلب ارسلان پادشاهی ترک بود و امروز برای آن سریالی ترکی هم به نام «آلب ارسلان» می سازند.
معروفترین سریال های ترکی سریال «قیام عثمان» (پایهگذار عثمانی) است که اکنون در حال پخش است. اقدام دیگر آنها در مورد ارطغرل (جد عثمانیها) است که وی را فردی مقتدر و امیری با سطوت و هیبت معرفی کردهاند. اکثر سریال های ترکیهای بیش ۱۰۰ قسمت میباشند.
اما آیا توجه داریم که برخی از ما با تاریخ و پیشینه و فرهنگ خود چه میکنیم؟ آیا کسی از شخصیتهای ملی و تاریخی ایرانزمین از طعن و تیغ زبان ما در امان مانده است؟!
زمانی یکی از کارشناسان سرشناس وزارت امور خارجه مقالهای علیه شاه اسماعیل صفوی نوشته بود. از من خواست که مقدمهای بر آن بنویسم. من در پاسخ وی نوشتم: «آیا دیدهاید که کسی زیر سقفی بنشیند و کلنگی برداشته پایههای سقف را طوری تخریب کند که آوارش بر سر خودش فرو ریزد؟ آیا شایسته است شاه اسماعیل با آنهمه فداکاری و شجاعت وصفناپذیر و اقدام راهبردی تحقق مجدد یکپارچگی و وحدت ارضی ایران بعد از ۹۰۰ سال ازهمگسیختگی، مستحق چنین شماتتهایی باشد؟!».
منابع و مآخذ:
– آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران، خوارزمی، چاپ هفتم، ۱۳۶۲
– ابن اثیر جزری، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمهٔ عباس خلیلی و ابوالقاسم حالت، تهران: مؤسسه مطبوعات علمی، ۱۳۷۱.
– ابن مسکویه (۴۲۱ق)، احمد بن علی، تجاربالامم، مصحح: ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹.
– اتحادیه، منصوره، گوشههایی از روابط خارجی ایران، تهران، آگاه، ۱۳۵۵
– اجلالی، فرزام، بنیان حکومت قاجار، تهران، نشر نی، ۱۳۷۳
– اخوان کاظمی، بهرام، «عدالت و خودکامگی در اندیشه سیاسی خواجه نظامالملک طوسی»، مجلیهٔ دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، شماره ۵۴، ۱۳۸۰
– اعتمادالسلطنه، محمدحسن بن علی، صدرالتواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، روزبهان، چاپ دوم، ۱۳۵۷
– افشار، ایرج، «مکتوب تاریخی از میرزا آقاخان نوری»، یغما، ش ۱۴۰، اسفند ۱۳۳۸، ص ۵۶۲-۵۶۴
– افشاری، پرویز، صدراعظمهای دورهٔ قاجاریه، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، ۱۳۷۲
– افوشتهای نطنزی، محمود، نقاوهالآثار فی ذکر الاخیار، به اهتمام احسان اشراقی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳
– امانت، عباس، قبلهٔ عالم: ناصرالدینشاه قاجار و پادشاهی ایران، ترجمهٔ حسن کامشاد، تهران، کارنامه، چاپ سوم، ۱۳۸۵
– بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، زوار، چاپ چهارم، ۱۳۷۱
– بیانی، خانبابا، پنجاه سال تاریخ ناصری مستند به اسناد تاریخی و آرشیوی، تهران، علم، ۱۳۷۵
– بینا، علیاکبر، تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران: از گلناباد تا ترکمنچای، چاپ چهارم، ۱۳۴۸
– بیهقی، محمد بن حسین، تاریخ بیهقی، چاپ علیاکبر فیاض، مشهد ۱۳۵۰
– ترکمان، اسکندربیگ، تاریخ عالمآرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، جلد ۲، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۰
– توانایانفرد، حسن، نظرات اقتصادی خواجه نصیرالدین طوسی، تهران، قسط، ۱۳۵۹.
– ثقفی، خلیل، مقالات گوناگون، تهران، بینا، ۱۳۲۲
– خواندمیر، غیاثالدین، دستورالوزراء، به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۱۳۳۵.
- خورموجی، محمدجعفر بن محمدعلی، حقایق الاخبار ناصری: تاریخ قاجار، تصحیح حسین خدیو جم، تهران، زوار، ۱۳۴۴
– دباشی، حمید، «انوشیروان و بوزرجمهر در گلستان سعدی»، فصلنامه ایرانشناسی، سال سوم، شماره ۱، ۱۳۷۰.
– راعی گلوجه، سجاد، قاجاریه، انگلستان و قراردادهای استعماری، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۰
– سایکس، پری مولزورث، تاریخ ایران، ترجمهٔ محمدتقی فخر داعی گیلانی، تهران، افسون، ۱۳۸۰
– سپهر، محمدتقی بن محمدعلی، ناسخالتواریخ: تاریخ قاجاریه، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷
– شیل، لیدی مری، خاطرات، ترجمهٔ حسین ابوترابیان، تهران، نشر نو، ۱۳۶۲
– گردیزی (۴۳۳ق)، ابی سعید عبدالحی بن الضحاک، زینالاخبار، مصحح: عبدالحی حبیبی، تهران: دنیای کتاب، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
– لمبتون، آن، تاریخ ایران کمبریج، جلد ۵: از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان، ترجمه حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۸
– مجموعهٔ اسناد و مدارک فرخ خان امینالدوله، به کوشش کریم اصفهانیان و قدرتالله روشنی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۵۸
– محمود، محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن ۱۹، تهران، اقبال، ۱۳۶۷
– مدرسی زنجانی، محمد، سرگذشت و عقاید فلسفی خواجه نصیرالدین طوسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳.
– مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دورهٔ قاجاریه، کتابفروشی زوار، ۱۳۴۳
– معاهدات و قراردادهای تاریخی در دورهٔ قاجاریه، به کوشش غلامرضا طباطبائی مجد، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۷۳
– مکی، حسین، زندگانی میرزا تقیخان امیرکبیر، تهران، چاپ دوازدهم، ۱۳۷۳
– میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، ۱۳۳۸ ش
– نائبیان، جلیل، روابط ایران با دول خارجی در دوران قاجاریه، تهران، فردابه، ۱۳۷۳
– واتسون، رابرت گرانت، تاریخ ایران: دورهٔ قاجاریه، ترجمهٔ وحید مازندرانی، تهران، ۱۳۴۰ – ولایتی، علیاکبر، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه، تهران، وزارت امور خارجه، ۱۳۷۲
دکتر علیاکبر ولایتی، رئیس کمیته فرهنگ و تمدن اسلامی شورای عالی انقلاب فرهنگی
منبع: روزنامه اطلاعات، ۱۴ فروردین ۱۴۰۲
نظر شما :