عصیان علیه قیصر
گزارش اشپیگل از آغاز ناآرامیها در ایران چهل سال پیش
تاریخ ایرانی: شاه رضا [محمدرضا پهلوی] سالها از کشور خود به عنوان جزیره ثبات درخاورمیانه یاد میکرد و آن را الگو و نمونهای برای دموکراسیهای رو به زوال غربی میدانست. اما امروزه اقتصاد ایران در آستانه آشفتگی قرار دارد و مردم سر به شورش و عصیان برداشتهاند. کار به جایی رسیده است که حتی خشونت و ترور سازمان مخوف و قدرتمند ساواک نیز دیگر نمیتواند اپوزیسیون را به وحشت اندازد.
«تنها رژیمهایی در معرض خطر قرار میگیرند که رشد طبیعی ندارند اما رژیم ما از ۲۵۰۰ سال پیش به صورت طبیعی رشد کرده است.» این بخشی از سخنان شاه بود، شاهی که از تحقیر منتقدان حکومت فردیاش هم ابایی نداشت: «این ملت پادشاهشان را به چشم پدر، رهبر و آموزگار خود میبینند.»
[محمد] رضا پهلوی شاهنشاه آریامهر همواره اطمینان داشت که دموکراسیهای غربی به دلیل فقدان نظم و دیسیپلین به زودی سقوط خواهند کرد و نظام حزبی را «یک نمایش پرجنجال و مسخره» میخواند.
اما پادشاهی که از ۳۷ سال پیش بر تخت سلطنت تکیه زده امروزه شاهد خیزش عظیم و خشمآلود بیش از ۳۵ میلیون مردمی است که علیه حکومت کهنه و پوسیده وی برخاستهاند، همان حکومت سلطنتی که امروز در خطرناکترین وضعیت خود بعد از سال ۱۹۵۳ قرار دارد، یعنی همان سالی که مصدق، نخستوزیر چپگرای ناسیونالیست، شاه را تبعید کرد. در آن زمان البته این آمریکاییها بودند که شاه و تاج و تختش را نجات دادند اما امروز آمریکاییها شاهد بیدستوپای رویدادهای تخت طاووس هستند زیرا نمیخواهند به صورت ناخواسته به ناآرامیها دامن بزنند.
جیمی کارتر، یا همان به اصطلاح رسول و فرستاده حقوق بشر، در دوران مبارزات انتخاباتی از این متحد ایرانی خود به عنوان کسی که حقوق بشر را پایمال میکند یاد میکرد اما همین آقای کارتر پس از پیروزی در انتخابات و در مقام رئیسجمهور ایالات متحده به تشکیلات تحت امر خود دستور داد که ایران را به عنوان یکی از مهمترین صادرکنندگان نفت و مشتری سلاحهای آمریکایی از فهرست تحریمشوندگان مستثنی کند.
اما روشنفکران ایرانی نیز مانند دگراندیشان در بلوک شرق جان تازهای گرفته و از کارتر درخواست کردهاند که از حاکم کشورشان رعایت حقوق بشر را خواستار شود. نمایندگان سابق مجلس، حقوقدانان، دانشجویان و مقامهای روحانی طی نامههای سرگشاده و یا مقالات و همینطور از روی منابر خواهان آزادیهای مدنی و انحلال حزب «رستاخیز» شدهاند؛ همان حزبی که به فرمان قیصر، هر ایرانی از بدو تولد به عضویت آن درمیآید.
هنگامی که شاه در پایان سال گذشته به دیدار کارتر در واشنگتن رفت و تلویزیون ایران بر حسب وظیفه همه جزئیات مراسم را پخش کرد، مردم عادی برای نخستین بار آنچه را که تا قبل از آن نادیدنی بود به چشم خود دیدند. آنها دیدند شاه که در خانه خود همواره سوژه و مورد دستبوسی دیدارکنندگان قرار دارد، هنگام دیدار از بهترین متحد خود چگونه هدف خشم تظاهرکنندگان قرار میگیرد.
آن تصاویر ارسال شده از آمریکا اثری مانند یک جرقه داشت، جرقهای که بر هیزمی میافتاد که از مدتها پیش انبوه و متراکم شده بود. همه چیز از قیام گروهی از طلاب علوم دینی در قم آغاز شد؛ قیامی که بر اساس گزارشهای رسمی شش نفر و بر اساس اخبار غیررسمی شصت نفر در جریان آن مورد اصابت گلوله قرار گرفته و کشته شدند.
این حرکت اما در تبریز ادامه یافت یعنی در شهر مرکزی استان شمالی آذربایجان. در این شهر بود که جمعیت ۶۰ هزار نفری تظاهرکنندگان به مدت دو روز بر خیابانها حکومت کردند. نیروهای ارتش در ساعات آغازین البته این خیزش را سرکوب کردند و برای این کار از مسلسلهای خودکار و تانک نیز استفاده کردند.
دولت اقرار کرد که چند ده نفر در جریان این درگیریها کشته شدهاند اما شاهدان عینی از صدها قربانی میگویند. پس از کشتار تبریز بود که آتش ناآرامیها هر روزه در دیگر شهرها و روستاها نیز شعلهور شد. آژانس خبری پانا از تظاهرات در ۳۰ شهر تا این لحظه خبر میدهد و در جریان همه این تظاهرات خشونتبار عدهای جان خود را از دست داده و قربانی شدهاند و علاوه بر آن دفاتر حزب منفور رستاخیز، بانکها و ادارات دولتی نیز به آتش کشیده و تخریب شده است.
در زندانهای ایران که هر روز با زندانیان جدید پر میشد، زندانیان سیاسی علیه شرایط غیرانسانی زندانها دست به اعتصاب غذا زدند و همزمان طرفداران آنها در سراسر دنیا و به ویژه اعضای کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور نیز تظاهراتهایی برگزار کردند. اتحادیههای به اصطلاح زیرزمینی اقدام به سازماندهی اعتصابات کردند و فروشندگان و تجار بازار یعنی همان محلی که در مشرق زمین همواره نزدیکترین نهاد به مردم عادی و نبض تپنده زندگی است، در این اعتصابها شرکت کردند و بدین ترتیب همه بازارها در سراسر کشور تعطیل شد.
در بسیاری از شهرها مأموران ژاندارمری و سربازان مسلح با سلاحهای خود به تظاهرکنندگان پیوستند و یا به گروههای مسلح مخفی از جمله گروه چریکهای فدایی خلق ملحق شدهاند. در یکی از پادگانهای تبریز یک سرباز در حرکتی عجیب و جنونآمیز افسران و همقطاران خود را به رگبار گلوله بست. در شب کریسمس یک سرتیپ ظاهرا به جرم جاسوسی به نفع اتحاد جماهیر شوروی تیرباران شد. افزون بر آن همین جمعه گذشته بود که یک ژنرال بازنشسته ارتش که در جریان ناآرامیهای ماه مارس و به عنوان «جاسوس کمونیست» بازداشت شده بود در زندان درگذشت.
شکاف میان آرزوهای بلندپروازانه شاه و تصور وی از قدرت نظامی و صنعتی کشور و واقعیتهای یک اقتصاد مریض، از ایران کشوری پدید آورده است که به هیچ عنوان نمیتوان در آن پلی بین آن ساختار حکومتی کهنه و منسوخ با سرزمینی در حال توسعه زد و این دو را به هم پیوند داد.
نخستین برنامه پنج ساله که در سال ۱۹۷۳ بر اساس چهار برابر شدن قیمت نفت و سرمایهگذاریهای ۷۰ میلیارد دلاری تدوین شده بود هرگز محقق نشد. اقتصاد ایران امروزه همچنان به همان صورتی است که ناظران و کارشناسان منتقد برای دهه آینده پیشبینی میکنند یعنی اقتصادی مبتنی بر سرمایههای از دست رفته و سرمایهگذاریهای محققنشده.
به این مساله البته باید وضعیت فلاکتبار زیرساختها و کارخانهها را نیز اضافه کرد، همان صنایعی که به دلیل فقدان منابع و انبوه بدهیها با کسر ناچیزی از ظرفیت خود کار میکنند. افزون بر آن تورم ۲۴ درصدی نیز در نوع خود یک رکورد محسوب میشود و شکافها میان حیف و میلهای میلیاردی و زندگی فقیرانه و بخور و نمیر کارگران روزمزد را بیش از پیش عیان میسازد.
فقر و فلاکت کشاورزان و دهقانان خرد و مهاجرت از روستاها تولید محصولات کشاورزی را به شدت کاهش داده است به صورتی که برخی از مهمترین مواد اولیه غذایی از جمله پیاز و همینطور تخم مرغ و گوشت به اقلامی لوکس بدل شده است. به ویژه گوشت از جمله کالاهایی به شمار میآید که تهیه آن برای مصرفکنندگان عادی آسان نیست. هر کیلو پرتقال ۲۵ مارک آلمان غربی به فروش میرسد و این مبلغ معادل پنج روز حقوق حداقلی یک کارمند دولت است.
روزنامه واشنگتنپست طی گزارشی از فقر و فلاکت ایران مینویسد: «کارشناسان ایرانی در خفا اقرار میکنند که بخش اعظم بودجه در نظر گرفته شده برای اجرای آن برنامه پنج ساله ناپدید شده است.» نیویورکتایمز نیز اینگونه نتیجه میگیرد که تنشهای اجتماعی و مشکلات سیاسی بیش از پیش به یک خیزش بزرگ نزدیک خواهد شد. به گزارش این روزنامه شاه هرگز به نصایح دوستان خیرخواه خود توجه نکرده است، همان دوستانی که همواره از حکومت فردی وی انتقاد داشته و او را از دخالت و تصمیمگیریهای شخصی در جزئیات اداره کشور بر حذر داشته بودند.
این فلاکت اقتصادی تا اندازهای ناشی از ریختوپاشهای تسلیحاتی شاه است. او در سال گذشته ۱۶ میلیارد مارک صرف خرید سلاحهای غربی کرد و چنانچه حقوق یگانهای نظامی و هزینههای آن ۳۵ هزار مشاور نظامی آمریکایی را نیز اضافه کنیم درخواهیم یافت که این نیروی مسلح بیهوده و ناکارآمد بیش از نیمی از کل درآمدهای نفتی را بلعیده است.
با این حال قیصر ایران علاقهای عجیب به اسباببازیهای جنگی جدید دارد. جدیدترین طرح او برای ارتش دو برابر کردن ناوگان جنگی نیروی دریایی است که بودجهای بیش از ده میلیارد مارک را به خود اختصاص میدهد و قرار است که از محل همین بودجه و بابت فروش زیردریایی به ایران، سهمی نیز به صنایع نظامی آلمان غربی برسد.
ناآرامیها در کشور، دولت را به شدت به دست و پا انداخت: پس از تظاهرات تبریز بود که فرماندار و فرمانده پلیس آن شهر برکنار شدند و شاه آجودان شخصی خود یعنی ژنرال جعفر شفقت را به آذربایجان فرستاد. اما آنگونه که تظاهرات و ناآرامیهای جدید نشان داد ظاهرا دیوارهای بیاعتمادی بیش از آنچه تصور میشود بلند است و مهمتر آنکه هراس از شکنجههای ساواک آشکارا اثر خود را از دست داده و مردم دیگر از آن نمیترسند.
روزنامه محافظهکار سوئیسی «نویه تسورشر تسایتونگ» به تازگی طی گزارشی از رویدادهای ایران نوشته است: «وقایعی که در ایران میگذرد شباهت زیادی به وقایع اتیوپی دارد.» در اتیوپی یک قیصر سرنگون شد، همان قیصری که رژیمش مانند رژیم شاهنشاه از صدها سال پیش رشدی طبیعی داشت.
منبع: اشپیگل، شماره ۱۵، سال ۱۹۷۸ (نیمه دوم فروردین ۱۳۵۷)
نظر شما :