تقی آزاد ارمکی در گفت‌وگو با تاریخ ایرانی: هاشمی خود را فدای چرخش جامعه کرد

بررسی دوره سازندگی از منظر جامعه‌شناسی
۱۷ خرداد ۱۳۹۳ | ۱۵:۰۲ کد : ۷۷۹۰ کارنامه هاشمی در دوره سازندگی
دوره آقای هاشمی سخت‌ترین دوره حیات جمهوری اسلامی بود، زیرا در این دوره هاشمی توانست شرایط جنگی را به شرایط سازندگی تغییر دهد... در دوره هاشمی تغییرات جز به جز و درون سیستمی اصل شد...تغییر گفتمان نتیجه تغییر موقعیت نیروی اجتماعی است. ما از طریق اهمیت دادن به تکنوکرات‌ها و بوروکرات‌ها به تغییر گفتمان رسیدیم... دولت هاشمی نیامده بود که جامعه را مصرفی کند...در دوره هاشمی فاصله طبقاتی افزایش یافت...دولت خاتمی نتیجه طبیعی دولت هاشمی بود.
تقی آزاد ارمکی در گفت‌وگو با تاریخ ایرانی: هاشمی خود را فدای چرخش جامعه کرد
بابک مهدیزاده

 

تاریخ ایرانی: تقی آزاد ارمکی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، دوره ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی را سخت‌ترین دوره حیات جمهوری اسلامی می‌داند، زیرا در این دوره هاشمی توانست شرایط جنگی را به شرایط سازندگی تغییر دهد. نویسنده کتاب «جامعه‌شناسی تغییرات فرهنگی در ایران» گرچه انتقاداتی به دولت هاشمی دارد اما در گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی» تاکید می‌کند که هاشمی خود را فدای چرخش جامعه از وضعیت جنگی به دوره پس از جنگ کرد.

 

***

 

جامعه پس از جنگ چه تحولاتی را شاهد بود؟

 

جامعه ایرانی بعد از جنگ یک چرخش عمده در چندین ساحت و حوزه کرد که تا حدودی متفاوت از شرایط قبل (دوره انقلاب و جنگ) شد. ساحت اول، اقتصادی بود. اقتصاد بعد از انقلاب، بیشتر در جهت توزیع منابع بود، در حالی که اقتصاد دوره جنگ، ساماندهی داشته‌ها و مصرف بهینه امکانات بود. برای تولید و بکار انداختن صادرات نیاز به سیاست وارداتی بود که در نتیجه تغییر الگوی مصرف پیش آمد. همه این‌ها در شرایط بعد از جنگ رخ داد. در حوزه مدیریتی و سازمانی نیز یک تغییر عمده پیش آمد. قرار شد که افراد صاحب فن و دانش و تخصص که توان تولید و افزایش بهره‌وری دارند به میدان بیایند؛ یعنی با ملاحظه تعهد، به تخصص توجه اصلی شود. در حوزه سیاسی، قرار بر این شد که سیاستمداران تصمیم‌گیر شوند تا سیاست‌بازان. به همین دلیل هم بود که هاشمی چهره مهم حوزه مدیریتی شد و مابقی هم در ادامه راهش قرار گرفتند. در حوزه اجتماعی و فرهنگی اصل بر گشایش بود و به همین دلیل هم مجموعه‌ای از مناقشه‌ها و مسائل بروز کرد. این مناقشه‌ها در ادامه مسیر به شکل‌گیری نیروی اجتماعی و جریانی انجامید که در ‌‌نهایت جریان اصلاحات پدید آمد.

 

 

دلیل ظهور تکنوکرات‌ها در دولت چه بود؟

 

ایران بعد از جنگ با چندین نیروی عمده همراه شده بود. نظامیان، انقلابیون، سیاستمداران و روحانیون اصلی‌ترین و قوی‌ترین نیرو‌ها بودند. هر یک از این نیرو‌ها در جامعه و نظام سیاسی جایگاه و موقعیتی داشتند. البته نوعی ترکیب و پیوستگی نیز بین آن‌ها از طریق چند نقشی شدن یا رابطه ایجاد شده بود؛ مثلا کسانی روحانی، سیاستمدار، انقلابی و اهل جنگ بودند و عده‌ای سیاستمدار اهل جنگ و انقلاب بودند و عده‌ای از نظامیان، طلبه بودند و سابقه انقلابی داشتند و کار سیاسی را شروع کرده بودند. این ترکیب بین نیروهای موجود اثرگذار صاحب نفوذ و قدرت بیش از اینکه به درد ساختن جامعه به لحاظ فنی بخورد برای مدیریت سطح کلان و در مقابله با دیگری (دشمن) مفید بود. به همین دلیل هم هست که دوره‌های قبلی (انقلاب و جنگ) شعار ضدیت با دشمن خارجی منطقه‌ای و جهانی اصل بود و نوعی وحدت ملی حاکم شده بود. در این دوره که نقش دشمن کم یا حداقل خطر آن کمی دور شد، راه‌های دیگری را انتخاب کرد، مثل فعال‌سازی زمینه‌ها و نیروهای اجتماعی برای مقابله با نظام سیاسی و اجتماعی. در این سیاستگذاری است که باید از فضای جنگی خارج شد و به دنبال نیرویی گشت که توان سر و سامان دادن درونی جامعه را داشته باشد. در این دوره با خیزش دو نیروی عمده اجتماعی روبه‌رو هستیم: بوروکرات‌ها و تکنوکرات‌ها. این دو نیرو در کنار نیروهای اشاره شده در فوق خواهند توانست، به شرط رابطه تعاملی، حرکت جامعه را از سطح به عمق ببرند. رویکرد تکنوکرات و بوروکرات به رفع تنگناهای کار و تولید دانش و فن و تخصص و کالاست در حالی که رویکرد نیروهای قبلی ایجاد موانع تمرکز سرمایه‌ها و یا مقاومت در برابر دشمن بود. وقتی رویکرد معطوف به موانع و مشکلات کار در درون سیستم است، تغییرات درون سیستمی پیش می‌‌آید. در حالی که مسأله نیروهای دوره‌های قبلی تغییرات کلان بود. در این دوره است که تغییرات جز به جز و درون سیستمی اصل می‌شود. مفهوم توسعه در این دوره بیشتر مطرح شد. جامعه به لحاظ کمی و کیفی در فرایند توسعه قرار گرفت و ادبیات مورد نیاز هم تولید شد، در نتیجه نوعی چرخش گفتمانی شکل می‌گیرد. اگر در گذشته گفتمان ستیز و غرب‌ستیزی مطرح بود، در دوره جدید گفتمان سازندگی و توسعه با تعابیر متفاوت آن طرح شد. جالب است که ما از طریق اهمیت دادن به تکنوکرات‌ها و بوروکرات‌ها به تغییر گفتمان رسیدیم. تغییر گفتمان نتیجه تغییر موقعیت نیروی اجتماعی است نه بالعکس. چون عده‌ای دولت سازندگی را به دلیل اینکه در آغاز و با برنامه، اقدام به تغییر گفتمان کرده است متهم می‌کنند. در صورتی که من معتقدم در آغاز تغییر شرایط پیش آمد، ما در شرایط بعد از جنگ قرار گرفتیم که در آن دیگر نمی‌شد غذای جنگی خورد، کوپن مصرف کرد، دیگر نمی‌شد خاموشی مکرر برق داشته باشیم و... توجه به نیازهای جدید، دولت را به ساماندهی جدیدی کشاند که در آن محوریت با بوروکرات‌ها و تکنوکرات‌ها بود، با سیاست‌های توسعه‌ای. حاصل این تغییر ظهور گفتمان جدیدی تحت عنوان «گفتمان سازندگی» بود.

 

 

در کابینه اول آقای هاشمی سه طیف سیاسی چپ‌، راست‌ و تکنوکرات حضور داشتند. این سه طیف که هر یک در برخی وزارتخانه‌ها نمود بیشتری داشتند، برای هدف و برنامه‌ای ویژه در کنار هم قرار گرفته بودند؟

 

این بازخوانی دیروز بر اساس وضعیت امروز نیروهای اجتماعی است. این‌طور نبود. در کابینه آقای هاشمی همه بودند، همه نیروهایی که در جامعه حضور داشتند. این حضور را من بیشتر بر اساس موقعیت اجتماعی آن‌ها بازگو می‌کنم تا مواضع سیاسی‌شان. جامعه ایران بعد از انقلاب ضمن اینکه جامعه‌ای طبقاتی بود با صف‌بندی گروه‌های سیاسی، ولی جامعه‌ای بود با حضور اقشار گوناگون در سطح مدیریت و تصمیم‌گیری و سطح مردمی و توده‌ای آن. در یک نگاه جامعه ایرانی متشکل از سه طبقه اجتماعی با اکثریت طبقه پایین، طبقه بالای اقلیت و طبقه متوسط ضعیف بود که در دولت هاشمی بر حجم طبقه متوسط افزوده شد و تقویت و گستردگی آن تاکنون ادامه دارد. جامعه قبل از شروع کار آقای هاشمی متشکل از نیروهایی بود که مدعی مدیریت قبل از انقلاب، دوره انقلاب و دوره جنگ بودند. در سال‌های اولیه فعالیت دولت آقای هاشمی دو گروه اهل فن و اداره هم اضافه شدند. این‌ها اصلی‌ترین نیروهای اجتماعی این دوره بودند. هر یک به شکلی در یکی از واحدهای تصمیم‌گیری حاضر بودند. هر کسی که در این فضا با دولت کار می‌کرد هم مورد تائید بود و هم اینکه دولت و سیاست‌های آن را قبول داشت. این سه طیف بعد از اینکه گفتمان سازندگی شکل گرفت و مشکلات آن پدید آمد، شکل گرفتند و زمینه ظهور جریان بعد از هاشمی را فراهم ساختند. اصلا نمی‌توان وضعیت آقای خاتمی و ناطق نوری که همراه با آقای هاشمی بودند، با شرایطی که به عنوان جایگزین به میدان آمدند را یکی بگیریم. این دو شخصیت همراه با آقای هاشمی بودند ولی در شرایط بعد از گفتمان سازندگی به اختلاف و تفاوت توجه نشان داده شد.

 

دوره آقای هاشمی سخت‌ترین دوره حیات جمهوری اسلامی بود، زیرا در این دوره آقای هاشمی توانست شرایط جنگی را به شرایط سازندگی تغییر دهد. سخت‌ترین کار و تلاش متعلق به ایشان بود. البته امکان‌پذیری این انتقال به دلیل توان شخصی و محبوبیت و مشروعیت سیاسی و انقلابی و دینی ایشان بود نه خصلت کابینه، زیرا کابینه آقای هاشمی هنوز هم معطوف به شرایط جنگ و انقلاب بود. با جهت‌گیری که ایشان داشتند، توانستند شرایط را به سمت جدید ببرند. این تغییر را کمتر کسی می‌شناسد. حرکت ماشین به سمتی بود که اگر در شرایط جنگی باقی می‌ماند به صخره‌ای بزرگ می‌خورد که نابودی ماشین و راننده و مسافران در آن حتمی بود. بسیاری از کسانی که بعد‌ها در موضع نقد سیاست‌های آقای هاشمی در این دوره قرار گرفتند مدعی استمرار فضا و شرایط جنگی بودند، در حالی که دیگر ضرورتی در باقی ماندن در شرایط جنگی برای جامعه نبود. اگر شرایط جنگی باقی می‌ماند امکان وارد شدن دوباره به جنگی دیگر برایمان وجود داشت. این جنگ معلوم نبود با چه دولتی می‌بود. حداقل توقف جامعه در شرایط پیشین می‌توانست ضربه‌های متعددی به کشور بزند. در نتیجه آقای هاشمی با توانایی و تشخیصی که داشتند مسیر حرکت جامعه را تغییر دادند، بدون اینکه بسیاری از افراد همراه درک روشنی از این چرخش و تغییر موقعیت داشته باشند. عدم شناخت موقعیت است که فضای نقد و بعضا دشمنی را فراهم ساخت و تا امروز ادامه دارد. ایشان نقش فدایی این چرخش را بازی کردند و توانستند مابقی را سالم نگه دارند هر چند که خودشان آسیب دیدند.

 

 

بر اساس قانون برنامه توسعه الگوی مصرف جامعه باید اصلاح می‌شد اما در دوره آقای هاشمی کشور بسیار مصرف‌گرا شد. دلیلش چه بود؟

 

در زمان جنگ  به دلیل ادامه تحصیل بار‌ها در مسیر تهران به غرب کشور، شاهد حمل کالای مسافرانی بودم که موز، کوکاکولا، کاکائو، قهوه، لاستیک ماشین و لوازم آرایش و... می‌بردند. تجارت چمدانی شکل گرفته بود و هنوز هم به اشکال دیگری جاری است. در همه جا میل فزاینده‌ای به مصرف کالاهای غیرضروری دیده می‌شد. فقط مسافران ایرانی به خارج نبودند که مصرف‌کننده کالاهای غیرضروری بودند، مردم اکثر شهرها به این مسیر گرایش پیدا کرده بودند. چون زندگی شهری برای اکثر مردم ایران مهم شده بود، به دلیل اینکه مسیر مهاجرت مردم ایران از مناطق حاشیه‌ای و روستایی به شهر‌ها شدت گرفته بود. پایان جنگ نیز در این زمینه زندگی آرام شهری را نوید می‌داد و در عین حال مسأله محوری رسانه‌های جمعی نیز شهری بود تا نظام اجتماعی گوناگون روستایی و حاشیه‌نشینی. زندگی در شهر اقتضاء امور بسیاری را می‌کند. به قول ابن‌خلدون گذر کردن از نیاز‌ها و ضروریات به تجملات اصلی‌ترین اصل و ویژگی زندگی شهری است. وقتی اکثریت مردم ایران در شهر‌ها زندگی می‌کنند دیگر نمی‌شود به آن‌ها گفت به نیازهای غیرضروری فکر نکنید. این میل به معنی مصرف کالاهای غیرضروری است.

 

دولت هاشمی نیامده بود که جامعه را مصرفی کند، دولت هاشمی آمده بود تا بر اساس شرایط جدید جامعه را مدیریت کند. برای مدیریتش از نیروهای اجتماعی جدید استفاده کرد و با توجه به شرایط جدید اقتصادی و اجتماعی و رشد پدیده‌ای به نام شهرنشینی و زندگی شهری بود که به دام مصرف انبوه کالاهای غیرضروری افتاد و در ‌‌نهایت ایدئولوژی خودش را تولید کرد و عاملی شد برای نقد دولت هاشمی و خود هاشمی. در این مسیر بود که خانواده هاشمی و تجمل‌گرایی هاشمی و دوری کردن از ارزش‌های انقلابی شدند برچسب‌هایی که به هاشمی و سیاست‌هایش زدند. خیلی‌ها در آن زمان از هاشمی جدید سخن گفتند و اظهار کردند که هاشمی بر اساس طرح و نقشه آمد تا جامعه را به این شکل و سیاق درآورد. در حالی که از فهم جریان‌های اجتماعی غفلت کرده و هاشمی را متهم کردند. این نوع نگاه خیلی سیاسی بود و در نزد سیاسیون و کسانی که همچنان معتقد بودند باید جامعه‌ای با مصرف مبتنی بر نیازهای اولیه داشت، مقبول واقع شد و سیاست‌های توسعه‌ای کشور را بحرانی کردند. در این فضا بود که بحث از ایجاد شکاف طبقاتی جدید شروع شد و در ‌‌نهایت سخن از پیدا شدن جامعه طبقاتی و نابرابر شد و گفتمان رقیب مبتنی بر عدالت‌طلبی سر و سامان یافت و...

 

 

چرا در همین دوره باندهای مافیای اقتصادی شکل گرفت؟

 

اجازه دهید حرکت دولت را به مسیر رفت‌وآمد به شهر با ماشین‌ها و مسافران عابران پیاده تشبیه کنیم. در این مسیر قطعا می‌بایستی منتظر حادثه هم بود. تصادف، کشته شدن، پرت شدن به دره، درگیری و در عین حال رسیدن به مقصد و زیبایی مسیر و.... همه با هم هستند. در دوره هاشمی هم این‌گونه بود. بسیاری آمدند برای کار و سرمایه‌گذاری و عده‌ای هم آمدند برای چپاول. اگر افراد درون دولت هاشمی اهل چپاول بودند می‌شود دقت بیشتری کرد ولی اگر دیگرانی از فرصت استفاده کردند و باندهای مافیای اقتصادی تشکیل دادند به طبیعت کار برمی‌گردد و نیز فقدان سیاست‌های توسعه‌ای. در همه اعصار توسعه‌ای ایران ما شاهد ضدیت و دشمنی با سرمایه‌داری ملی به نفع سرمایه‌داری وابسته و چپاولگر بوده‌ایم. در دولت‌های ایران عموما با بازار به عنوان نهادی ملی و تاریخی با کارکردهای متعدد و به طور خاص اقتصادی دعوا و مشاجره بوده و با گروه‌های ذی‌نفع شبه‌دولتی آشتی و سازگاری که در ‌‌نهایت همین شبه‌دولتی‌ها اساس چپاول بوده‌اند. اگر دولت در ایران رابطه‌اش را با بازار معلوم می‌کرد و اجازه می‌داد سرمایه‌داری محلی و ملی سر و سامان بیابد این همه گرفتاری نداشتیم. تا زمانی که این مشکل حل نشود هر دولتی که بر سر کار بیاید و قصد داشته باشد کار کند دچار مشکل می‌شود.

 

 

مشخصات مافیای اقتصادی آن دوره چه بود؟

 

مافیای اقتصادی آن دوره چندین ویژگی داشت. اول اینکه شبیه به همه دوره‌های قبلی و بعدی‌اش بود. دوم اینکه در ایران تکرارپذیر شده است و ماندگار. سوم اینکه چپاولگر بود. چهارم اینکه آشکارا و در فضای سیاسی عمل می‌کرد. یکی از مراکز سیاسی را در اختیار داشت و از این طریق امکان نفوذ و کاهش هزینه‌هایش را فراهم می‌ساخت. به همین دلیل ویژگی دیگری دارد که از همه مهم‌تر است. من پنجمین ویژگی این مافیا را «شبه‌دولتی» نامیده‌ام. مافیای اقتصادی در ایران مانند مافیای سیاسی و علمی و مدیریتی است. از درون دولت برآمده و در کنار دولت زیست کرده و در ‌‌نهایت ضرر زننده به دولت است. در مورد دولت هاشمی هم همین وضعیت وجود داشت. مافیای اشاره شده شبه‌دولتی بود و در گذر زمان ـ خصوصا بعد از پایان دولت - به حاشیه رفت و پنهان شد؛ گویی که اصلا مافیایی وجود نداشته است و هر چه کرده حق بوده است. این وضعیت به ضعف نهادهای حقوقی در ایران بر می‌گردد.

 

 

سیاست‌های اقتصادی دولت هاشمی چه تاثیری بر ظاهر جامعه گذاشت؟

 

این سیاست‌های اقتصادی جامعه را از حالت جنگی به توسعه‌ای برد. مسأله اصلی بهبود شرایط زندگی و فعال‌سازی نیروهای مهم در این زمینه بود، در حالی که در دوره‌های قبلی گذر از تفاوت‌ها و رسیدن به همگرایی و وفاق برای تولید انرژی و نیرویی برای فائق آمدن بر دشمن بود. در دولت آقای هاشمی، ما با نوع جدیدی از گشایش فضا و شرایط روبه‌رو شدیم تا نیروهای بیشتری بتوانند در جریان سازندگی موثر واقع شوند. این فضا به منزله تبدیل شهر ویران و خراب به شهر آباد و خوش بود. به همین دلیل است که شهرداران از این زمان در ایران مهم می‌شوند. کرباسچی به عنوان نماد سازندگی در سطح شهری همین جا شکل می‌گیرد و مدلی می‌شود برای کار و تلاش دیگران. حوزه ساخت‌و‌ساز و مسکن و راه و صنایع از این زمان اهمیت بیشتری می‌یابد. از طرف دیگر، نوعی نوشدگی در پوشش و رفت‌و‌آمد دیده می‌شود. لباس‌فروشی، فروشگاه‌های مواد غذایی، رستوران‌های جدید و استفاده از انواع ماشین‌های سواری نشان از اهمیت فضای عمومی شهری است. این عوامل و عناصر منشا پوست انداختن ظاهری شهر‌ها و در ‌‌نهایت کشور شد.

 

 

آیا سیاست‌های تعدیلی موجب فاصله طبقاتی نشد؟

 

در دو دوره فاصله طبقاتی در ایران بیش از آن شد که انتظار می‌رفت. یکی در دوره آقای هاشمی و دیگری دوره آقای احمدی‌نژاد. در این دو دوره که قصد بر ساختن اقتصادی کشور (البته با دو شعار متفاوت) بود، فاصله طبقاتی بیش از حد معمول شد. چون در این دو دوره قصد بر این بود تا حوزه اقتصادی سازمان‌یافته و قدرتمند شود و عاملی برای کاهش نابرابری گردد که بر خلاف آن اتفاق افتاد. آقای هاشمی نیامده بود تا فاصله طبقاتی را بیشتر کند. چون ایشان به لحاظ مفهومی از اولین روحانیون ایران است که به شکل رسمی و آشکار و مستمر از عدالت اجتماعی و کاهش نابرابری اقتصادی سخن می‌گفت. اما نتیجه دولتی که ایشان در اختیار داشت، به افزایش فاصله طبقاتی انجامید. همان‌طور که آقای احمدی‌نژاد برای کاهش فاصله طبقاتی آمده بود و بر اساس تاکید زیاد و محوری بر شعار عدالت اجتماعی و مبارزه با ثروت‌اندوزان کاری خلاف کرد و ضمن اینکه فاصله طبقاتی در پایان دوره ایشان بیش از همه دوره‌ها شد، بر حجم و قدرت و ثروت مال‌اندوزان و ثروتمندان شبه‌دولتی افزوده شد.

 

 

آیا گریزی از ایجاد فاصله طبقاتی نبود؟

 

نه، سیاست‌های اقتصادی آقای هاشمی می‌توانست در دو مرحله با فرایند‌ها و مکانیزم‌های متعدد دنبال شود که نشد. در مرحله اول که با دو فرایند اول شروع شد، به بحران زودرس انجامید: اول فرایند تولید و افزایش ثروت، دوم فرایند تنوع نیروهای اجتماعی. این وضعیت با فعال شدن نیروی رقیب و درهم شدگی شرایط و خارج شدن کنترل فضا‌ها و فرایند‌ها از دست مدیران و انفجار انتظارات و توقعات به بحران زودرس اقتصادی و اجتماعی تبدیل شد. اگر این وضعیت پیش نمی‌آمد امکان این وجود داشت تا با اعمال سیاست‌های حمایتی از بحران جلوگیری شده و توسعه در ایران وارد گام جدیدی شود.

 

 

آیا واقعا دولت خاتمی ادامه دولت هاشمی بود یا اصولا سیاست‌های دولت هاشمی به طور طبیعی دولتی با مشخصات دولت خاتمی را به وجود می‌آورد؟

 

دولت آقای خاتمی نتیجه طبیعی دولت آقای هاشمی بود، زیرا آقای هاشمی در حوزه اقتصادی و سیاسی گام‌های بلندی برداشته بود. سخن از توسعه در شرایط بعد از انقلاب و جنگ، ضمن اینکه برای عده‌ای خوش جلوه می‌کرد بعضی‌ها را نگران می‌ساخت. زیرا ضمن اینکه بعضی از گروه‌های اجتماعی بر اساس اعتقاد به تز انقلاب و جنگ، ضرورتی در بازگشت به کسب و کار و زندگانی نمی‌دیدند، آقای هاشمی از پایان دوره جنگ خبر می‌داد. او می‌گفت بایستی همه آماده کار و زندگی توأمان باشند. همین تز تا حدود زیادی به نوعی شکاف نیرو‌ها انجامید که در ‌‌نهایت هم زمینه نقد دولت و سیاست آقای هاشمی را فراهم کرد. همان‌طور که عده‌ای آقای هاشمی را مرد سازندگی می‌دانستند عده‌ای هم او را مرد عبور از ارزش‌ها و شرایط انقلابی نامیدند. هر دو گروه یکی ناخواسته و دیگری خواسته و ارادی به نقد او اقدام کردند و شرایط عبور از هاشمی فراهم شد. دوگانگی شکل گرفته به دلیل حضور قدرتمند آقای هاشمی در سیاست و فرهنگ، زمینه گذر تام و تمام از دوره او را فراهم نساخت و بیشتر شبیه با دوره او شد؛ هر چند که هشت سال بعد به ظهور شرایطی ضد آقای هاشمی انجامید. در این دوره، منتقدان اصلی ناقد سیاست‌های اجتماعی و فرهنگی بودند تا اقتصادی و سیاسی در حالی که در شرایط بعد از دوره آقای خاتمی، تلاش در نقد سیاست‌های اقتصادی و سیاسی آقای هاشمی و نقد سیاست‌های اجتماعی و فرهنگی آقای خاتمی شد. به عبارت دیگر، در شرایط بعد از خاتمی نقد و تا حدود زیادی نفی هر دو فضا (سیاست‌های آقای هاشمی و خاتمی) با هم بود و به همین دلیل هم در ظاهر اصلا تناسبی به هر دو نداشت. قبل از پایان دوره دوم ریاست جمهوری آقای هاشمی، بسترهای اجتماعی و فرهنگی منتقدانه دوره هاشمی شکل گرفته و نیرویی که در فضای توسعه اقتصادی دوره سازندگی ظهور کرده بود به نقد فضای اجتماعی و فرهنگی پرداخت و نیرویی ایجاد شد که مدعی باز شدن فضای اجتماعی و فرهنگی بود. آقای خاتمی قصد داشت تا فضای اجتماعی و فرهنگی را توسعه دهد. به این لحاظ خیلی با سیاست‌های آقای هاشمی که بیشتر اقتصادی و سیاسی جلوه کرده بود معارض نشد. از سوی دیگر، عموم مردان اقتصادی و سیاسی که با آقای خاتمی کار می‌کنند با نیروهای آقای هاشمی خیلی متفاوت نبودند. تنها نیروهای حوزه اجتماعی و فرهنگی متفاوت بودند و به همین دلیل هم فضایی تکمیلی بر فضای دوره آقای هاشمی در جامعه ایجاد شد.

کلید واژه ها: آزاد ارمکی دوره سازندگی هاشمی


نظر شما :