منتظری با رهبری آیت‌الله خامنه‌ای مشکلی نداشت

گفت‌وگو با عمادالدین باقی - ۲
آیت‌الله منتظری می‌گوید یکی از اشتباهاتم این بود که در اواخر، ارتباطم با امام کم شد. شاید بسیاری از سوتفاهم‌ها برطرف می‌شد.
منتظری با رهبری آیت‌الله خامنه‌ای مشکلی نداشت

تاریخ ایرانی: عمادالدین باقی، از چهره‌های نزدیک به آیت‌الله حسینعلی منتظری در گفت‌و‌گوی تفصیلی با مستند «قائم‌مقام» به کارگردانی سید محمدعلی صدری‌نیا و تهیه‌کنندگی محمدمهدی صفارهرندی، روایت خود را از آشنایی و ارتباط با قائم‌مقام سابق رهبری بیان کرده که «تاریخ ایرانی» متن کامل آن را منتشر کرده است. او در این بخش از گفت‌وگو عزل ایشان از قائم‌مقامی و نظرشان درباره انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری را شرح داده است.

 

***

 

متن کامل گفت‌وگوی عمادالدین باقی
 

بعد از عزل آیت‌الله منتظری تعامل شما با ایشان بیشتر شد. آخرین نظری که ایشان درباره امام دادند و در ذهنتان مانده است، چیست؟ نظر کلی ایشان راجع به امام چه بود؟ بعد از اختلافات و ماجرای عزل نظرشان تغییر کرد؟ تندتر شد یا کندتر؟

 

آخرین نظرش همان چیزی است که در کتاب «انتقاد از خود» آمده است. این کتاب آخرین اثر و آخرین دیدگاه ایشان است. ایشان همان‌طور که در آن کتاب اشاره کرده نسبت به بعضی از مواضع و تصمیمات امام انتقاد داشته و این‌ها را در نامه‌هایی که به امام نوشته است و در کتاب «خاطرات» و کتاب «انتقاد از خود» هست، آورده است. همیشه هم احترام امام را حفظ کرده است. یعنی هیچ جا ما ندیدیم نسبت به ایشان کمترین بی‌حرمتی را کرده باشد. حالا یا از باب استاد و شاگردی است یا بیشتر از باب انصاف. بیشتر به تسامح ایشان ربط می‌دهم، برای اینکه معتقدم ایشان این رفتار را نه با امام، بلکه با خیلی‌های دیگری هم که با ایشان رفتارهای خوبی نداشتند انجام داده است و خیلی با سماحت رفتار می‌کرد.

 

 

ایشان بعد از انتخاب آقای خامنه‌ای به رهبری برای ایشان پیام می‌دهند. تحلیل ایشان از رهبر شدن آقای خامنه‌ای چه بود؟ فکر می‌کردند تعاملات ایشان با نظام با این مصداق رهبری چگونه خواهد بود؟ برآیند اولیه‌شان چه بود که آن پیام را دادند؟

 

این سؤال شما مرا به یاد تعجب بعضی‌های دیگر می‌اندازد. فکر می‌کنم ریشه این سؤال و آن تعجب یکی است و آن هم عدم شناخت آیت‌الله منتظری است. وقتی رهبری آقای خامنه‌ای اعلام شد من در تهران بودم. آقای لطف‌الله میثمی آدرس منزل پدری ما را از طریق یکی از دوستانمان پیدا کرده بودند و به منزل پدر ما آمدند و گفتند که: «خبر را شنیده‌اید؟» جواب دادم: «بله». گفت: «فکر می‌کنی چه اتفاقی می‌افتد؟» گفتم: «شک ندارم آقای منتظری از اولین کسانی است که تأیید می‌کند.» ایشان گفت: «به نظر ما این اتفاق نمی‌افتد» و نگران بود اگر این اتفاق نیفتد چه می‌شود. من خیلی قاطع گفتم: «این اتفاق خواهد افتاد.»

 

شب بود که تلفنی مطلع شدم ایشان نامه داده و تأیید کرده است. اولین کسی هم بود که این کار را کرد. این به دلیل شناختی بود که از روحیه ایشان داشتم و معتقد بودم ایشان نه از سر سیاست و مصلحت، بلکه به خاطر همان روحیه‌ای که می‌گفت از اول هم به دنبال رهبری نبودم و واقعاً هم نبود، این کار را می‌کند. به همان دلیل که ایشان به قول آیت‌الله امینی باسوادتر از آقای خمینی بود، پس چرا پای درس ایشان می‌رود؟ به همان دلیل که در آنجا ایشان این‌قدر آدم بی‌ادعا و فروتنی بود که این کار را می‌کرد، به همان دلیل هم وقتی در مراحل مختلف می‌گفت دنبال رهبری نبوده‌ام و نیستم، واقعاً نبود و وقتی که آقای خامنه‌ای تعیین شد، به نظرم اولین چیزی که به ذهن آقای منتظری خطور کرد این بود که الان هر کسی که برای رهبری انتخاب می‌شد، ناخودآگاه احساس می‌کرد در جایگاهی نشسته است که جای خودش نیست و جای کس دیگری است که تا دیروز همه از جمله کسی که به عنوان رهبر انتخاب شده درباره اصلح و افضل بودنش سخن‌ها گفته بودند. بنابراین ممکن است ناخودآگاه با ایشان زاویه پیدا کند.

 

بنابراین اولین کاری که آقای منتظری می‌کند این است که این زاویه را از بین ببرد و نشان بدهد که من هیچ مشکلی ندارم و بعد هم به همه نشان بدهد اصلاً سودای رهبری نداشته است. این بی‌هوای نفس بودن ایشان بود که باید اتفاقاً به عنوان اولین کس این کار را می‌کرد، چون اگر دیرتر این کار را می‌کرد، می‌گفتند شاید سفارش شده است یا جو را دیده و دیگران گفته باشند و ایشان می‌خواست حتی این شبهه‌ها و شائبه‌ها را هم از بین ببرد. از این جهت به نظرم این رفتار از طرف ایشان خیلی طبیعی بود. بنابراین سؤال شما مرا یاد تعجب بعضی‌‌ها می‌اندازد، در حالی که با اینکه آن روز در قم هم نبودم و هیچ اطلاعی هم از کاری که آقای منتظری می‌خواست بکند نداشتم، ولی با توجه به شناختی که از روحیه ایشان داشتم قاطعانه گفتم ایشان جزو اولین کسانی است که تأیید خواهد کرد. روحیه‌شان را این‌جوری می‌شناختم.

 

 

تحلیل شخصیتی آیت‌الله منتظری را به شکل دقیق‌تری بررسی کنیم. چون هم صفاتی در نامه امام به آیت‌الله منتظری در سال ۱۳۶۸ نسبت داده شده است، هم از این طرف تعابیر مثبتی درباره ایشان داریم. شما از سادگی و صداقت گفتید. در بعضی از خاطرات این سادگی به تأثیرپذیری از بعضی از افراد تعبیر می‌شود. شما سادگی آیت‌الله منتظری را از چه جنسی می‌دیدید؟ از جنس سیاستمدار نبودن یا از جنس تعابیری که بعداً مطرح شد؟ تحلیل شخصیتی خود شما از ایشان چیست؟ بعضی‌ها می‌گفتند آقای منتظری آدم خوبی است، ولی سیاسی نیست. می‌گفتند آدم پاک و سلیم‌النفسی است، ولی سیاستمدار نیست. بعضی‌ها هم مثل شما می‌گفتند اتفاقاً همین سادگی ایشان باعث سیاستمداری سالم ایشان می‌شد.

 

حالا البته قابل تشبیه که نیست، ولی امیرالمؤمنین(ع) به معاویه می‌گویند که اگر بنا بر سیاست باشد، من از تو مکارتر و پیچیده‌تر هستم. ولی اینکه فرد اصولی داشته و به آن اصول پایبند هم باشد، آن هم در جامعه‌ای که تعریفی و تصوری که به ‌طور سنتی از سیاست وجود دارد پایبندی به اصول نیست، بلکه دمدمی مزاج، فرصت‌طلب بودن و پشتک وارو زدن، تعریف سیاست است و کسی که این جوری نباشد، غیرسیاسی است.

 

امام در صحبتی که داشت بعد از آزادی از زندان در سال ۱۳۴۲ می‌گفتند پیش من آمدند و گفتند شما در سیاست دخالت نکنید، گفتم اگر سیاست به معنی پدرسوختگی باشد ما هم دخالت نمی‌کنیم. این چیزی که ایشان گفت هم آن زمان و هم بعداً در افواه عامه شایع بود، یعنی در ایران در بسیاری از منابع هم آمده است که سیاست یعنی پدرسوختگی. این تصوری است که از سیاست وجود دارد. مردم همیشه می‌بینند سیاستمداران و بزرگانشان با آن‌ها روراست نیستند، خلوت و جلوتشان یکی نیست. در خفا آن کار دیگر می‌کنند و حالا وقتی آدمی را بی‌شیله پیله می‌بینند، می‌گویند غیرسیاسی است، ولی به اعتقادم آقای منتظری واقعاً به لحاظ سیاسی سرآمد همه سیاستمداران ایران بود.

 

 

مهم‌ترین مثالی که در ذهنتان هست، چیست؟

 

مثال‌ها فراوان است. مصداق‌هایش آن‌قدر زیاد است که آدم نمی‌داند کدامش را بگوید. ایشان به کرّات نظراتی داشت که خیلی راهبردی بود. در جنگ، واقعیت این است که ما چند سال بود که درجا زده بودیم. درست است که در عالم تبلیغات حرف‌های دیگری زده می‌شود، ولی گزارش عملیات‌هایی که خود دفتر سیاسی سپاه منتشر کرده نشان می‌دهد که واقعاً بعد از بیت‌المقدس، دیگر زمین‌گیر شدیم. با چه انرژی عظیمی می‌رفتیم، چقدر تلفات می‌دادیم، یک تکه زمین به دست می‌آوردیم و دوباره از دست می‌دادیم. چند سال این جنگ فرسایشی داشتیم. آقای منتظری از همان اوایل گفت استراتژی را عوض کنید و استراتژی ضربه از بیرون را به استراتژی ضربه از درون تبدیل کنید و توضیح داد که این جنگ فرسایشی چه عواقبی دارد. خیلی پیشنهاد هوشمندانه‌ای بود، ولی به آن عمل نشد.

 

راجع به خود جنگ، ایشان بعد از عملیات فاو، پس از چند سال زمین‌گیر شدن، گفت: الان که ما توانسته‌ایم چنین موفقیتی را به دست بیاوریم، بهترین زمان برای پایان دادن به جنگ است. چون آن زمان ما امتیازهایی را هم می توانستیم بگیریم. (مثل همین ماجرای هسته‌ای که آمریکایی‌ها اول آمدند یک بسته پیشنهادی مطرح کردند که آن بسته پیشنهادی خیلی منافع اقتصادی داشت ما نپذیرفتیم و گذاشتیم ۸ سال و ۱۰ سال طول کشید و بدون اینکه هیچ امتیازی بگیریم تمام همت‌مان را گذاشتیم روی اینکه تحریم‌ها را برداریم که کمتر آسیب ببینیم) آن زمان هم هواپیمای ایرباس را زده بودند و ایشان گفت بیاییم و پروپاگاندا و تبلیغات را هم راه بیندازیم و بگوییم: حالا که آمریکا خودش وارد درگیری شده است، در حالی که تا دیروز پشت عراق و صدام مخفی شده بود، این جنگ و برادرکشی را تمام و صوری اعلام می‌کنیم، الان طرف اصلی‌مان خود آمریکاست. بعد هم با سوریه، لیبی و مانند این‌ها هماهنگ می‌کنیم که آن‌ها هم بیایند و این پیشنهاد را مطرح کنند. پیشنهاد بسیار خوبی بود. ایشان این پیشنهاد را عنوان کرد و امام به ایشان جواب منفی داد. این مال دوره جنگ است. در بسیاری از مسائل و موضوعات داخلی هم همین‌طور. مثلا همین داستان سال ۱۳۶۷. کسانی به نامه آیت‌الله منتظری تمسک می‌کنند. یک جنبه قضیه را می‌گویند. اینکه عده‌ای به ناحق اعدام شدند، یعنی این‌ها حکم داشتند و از لحاظ قانونی نمی‌توانستید اعدام‌شان کنید، ولی همه حرف آقای منتظری این نبود. یک جنبه مهمی هم داشت و آن هم این بود که الان خود این سازمان با بحران مواجه شده است، چون عده زیادی را به کشتن داده و درون خود با بحران مشروعیت مواجه شده بود و در کنار یک ارتش خارجی وارد جنگ با کشور خودش شده بود. آقای منتظری می‌گفت این اعدام‌ها باعث مظلوم‌نمایی این‌ها می‌شود و سازمان سعی می‌کند از این طریق دوباره مشروعیت پیدا کند. الان نگاه کنید! در مدت ۲۰، ۳۰ سال گذشته این‌ها دارند نان همین ماجرا را می‌خورند. یعنی یک فاجعه‌ای رخ می‌دهد که نه به لحاظ انسانی، نه بر اساس معیارهای شرعی، نه بر اساس معیارهای قانونی و قوانین جمهوری اسلامی ایران قابل دفاع نیست. نه من که حتی دیدم بعضی از بازجوها هم خودشان به همین نتیجه رسیده بودند. مثلاً بازجویی به من می‌گفت آقا حالا خطایی شده است، چرا مدام به آن می‌پردازند؟ واقعاً از هر جنبه‌ که نگاه کنید این کار قابل دفاع نیست، ولی این وجه قضیه درست است که ایشان می‌گوید این کار باعث می‌شود این‌ها که الان دچار بحران مشروعیت هستند و دارند از درون می‌پاشند، برای خودشان مظلومیت و مشروعیت دست و پا کنند و از همان سال هم دائماً دارند نان همین را می‌خورند.

 

از این نمونه‌ها فراوان هستند که پیش‌بینی‌هایی که ایشان کرد درست بودند و این نشان‌دهنده تیزهوشی ایشان است. یکی از مخالفین سرسخت ایشان در کتابی نوشته بود برخلاف آنچه که می‌گویند آقای منتظری آدم ساده‌ای است، خیلی هم آدم پیچیده‌ای است. ایشان در برابر دشمن و مخالفین پیچیده بود، نه در برابر مردم خودش. منتهی این همان چیزی بود که همه می‌دیدند، یعنی فروتنی و سادگی.

 

 

دو سکانس را می‌گویم که ببینیم کدام ‌یک و شاید هم جمع آن دو آقای منتظری را به این شرایط رساند. یکی قصه پیام تبریک به آقای خامنه‌ای برای انتخاب شدنشان. تقریباً در دهه ۷۰ آقای منتظری با رهبری حداقل علنی تقابلی ندارند و چیزی مشهود نیست. ولی در سال ۱۳۷۶ در ۱۳ رجب سخنرانی دارند و نامه‌ای را هم با توجه به روحیاتی که توضیح دادند نوشتند. ایشان چطور به این نقطه رسیدند و شما چگونه تحلیل می‌کنید؟ آیا این سخنرانی در آن مقطع خوب بود و چرا؟ یا معتقدید باید جور دیگری می‌بود؟ خاطره‌ یا نکته‌ای از ایشان در ذهن دارید که بعداً خودشان آن سخنرانی را کاملاً تأیید کرده باشند یا برداشتشان این‌طور بود که شاید اگر جور دیگری انتقاد می‌کردند بهتر بود؟

 

وارد موضوعاتی می‌شوید که می‌خواهم خیلی ورود نکنم. اشاره‌ای می‌کنم و از آن رد می‌شوم. سخنرانی اول ایشان راجع به استقراض بود که آن واکنش‌ها را ایجاد کرد. اگر نگاه کنید می‌بینید آن مواضع با مواضع کسانی که الان جزو منتقدین و مخالفین دولت اصلاحات هستند شبیه‌تر است. بحث بر سر این بود که چرا به سراغ استقراض خارجی برویم؟ در عین حال که این یک نظر بود. آنچه که هنوز برایم حل نشده این است که شخصیتی مثل آقای منتظری حق دارد نظر بدهد یا نه؟ منتهی آن موقع می‌گفتند ایشان حق اظهارنظر سیاسی ندارد، چون امام گفته است. خود این به لحاظ فقهی و شرعی اشکال دارد، چون اصلا امام هم نمی‌تواند به یک مرجع تقلید بگوید تو حق نداری اظهارنظر سیاسی کنی، به خاطر اینکه با مبانی امام هم تطبیق ندارد.

 

ایشان یک اظهارنظر کرد که در خور این همه هتاکی و بعد هم در آنجا بریزند و بزنند و بشکنند نبود. هیچ توهینی هم نسبت به هیچ ‌کسی نکرده بود. ایشان به روش اقتصادی دولت آقای هاشمی در زمینه استقراض خارجی اعتراض داشت. حالا درست یا غلط، حق اعتراض که داشت! منطق مخالفین‌شان هم منطقی بود که قابل دفاع نیست اینکه شما حق اظهارنظر سیاسی ندارید.

 

در مورد مسائل بعدی هم باید زمان بگذرد. مطمئن باشید ایشان در سخنرانی ۱۳ رجب هم دلایلی داشت که شاید ۱۰ سال بعد متوجه شوید. به هر حال ایشان اطلاعاتی داشت که دارد در زمینه مرجعیت اتفاقاتی می‌افتد. اطلاعات یقینی هم داشت. خیلی از بزرگانی که هنوز حاضر نیستند بگویند ما رفتیم و این اطلاعات را به ایشان دادیم آمدند و گفتند قرار است چنین اتفاقی بیفتد و ایشان در برابر آن اتفاقاتی که قرار بود بیفتند موضع گرفت. اخیراً هم آن سخنرانی را مرور کردم. واقعاً در آن هیچ توهینی نبود. نسبت به خیلی از حرف‌هایی که دیگران می‌زنند و در آن‌ها هتاکی هم هست و انتشار هم می‌دهند و کسی هم کاریشان ندارد، اصلاً چیزی نبود.

 

جالب این است که ایشان در همان سخنرانی ۱۳ رجب، رهبری ایشان را تأیید کرده بودند. این خیلی مهم بود، ولی آقایان این وجه‌اش را ندیدند، اما این وجه را دیدند که ایشان گفتند شما در فاز مرجعیت وارد نشوید. واقعاً این حرف در خور آن همه حمله و توهین بود؟ اینکه می پرسید چرا ایشان این حرف‌ها را زد، به نظرم باید زمان بگذرد.

 

 

می‌گویند فایل صوتی یک مسئول امنیتی به ایشان رسیده بود که می‌گوید باید مرجعیت آقای خامنه‌ای را جا بیندازیم.

 

آن فقط یک قلمش بود. آن صحبت را احتمالاً شنیده‌اید. ایشان آن صحبت را خیلی زودتر از سخنرانی ۱۳ رجب شنیده بود، ما هم شنیده بودیم ولی باز هم آن سخنرانی را نکرد. ولی وقتی آن سخنان آقای فلاح با یک‌سری اتفاقات دیگر کنار هم قرار می‌گیرند، ایشان احساس می‌کند در مورد حوزه و مرجعیت کسانی خارج از حوزه دارند تصمیم می‌گیرند که بیشتر عوامل امنیتی هستند و احساس خطر می‌کند. به هر حال حوزه چیزی نیست که جمهوری اسلامی آن را به وجود آورده باشد. یک نهاد سنتی هزار ساله است که امام باقر(ع) و امام صادق(ع) پایه‌اش را گذاشته‌اند و یک مکانیسم درونی هم داشته است. وقتی برای شما محرز می‌شود که کسانی دارند از بیرون می‌برند و می‌دوزند، نمی‌توانید ساکت بنشینید. آنچه دارید می‌گویید فقط یک جزء آن هست. خیلی جزء کم‌اهمیتش هم هست. وقتی برای ایشان محرز می‌شود که یک پروژه گسترده است، کسی مثل آقای منتظری نمی‌تواند ساکت بنشیند. ولی جزئیاتش را به نظرم باید بگذاریم زمان بگذرد.

 

 

نقطه آغاز تضادها و دیوار بی‌اعتمادی بین آقای منتظری و امام را از چه نقطه ‌و مقطع زمانی می‌دانید؟ بعد از قضیه سید مهدی یا قبل از آن؟

 

چون بعضی از این بحث‌ها را خود ایشان به نظرم به نحو شایسته جواب و توضیح داده‌اند، فکر می‌کنم ما چیزی بیش از آن نباید بگوییم.

 

 

هر فردی به اقتضای جایگاهش ممکن است یک نظر داشته باشد. آقای باقی یک تحلیل داشته باشد و فلان فرد یک تحلیل دیگر. می‌خواهیم تحلیل‌ شما را بدانیم.

 

یک شبکه‌ای از عوامل است. شما می‌گویید «نقطه». در بسیاری از وقایع و اتفاقات نمی‌توانید لحظه و نقطه را نشان بدهید و در واقع می‌شود گفت که شرایط، مجموعه عوامل و یک دوره هست که تعیین‌کننده است. نقطه نیست. در مورد ایشان هم باید یک مجموعه عوامل را دید. عوامل شخصی، سیاسی، امنیتی، فکری دخیل است. اینکه در دستگاه امنیتی ما از قدیم گرایش‌های مختلف بوده، همه این را می‌دانند. اینکه مثلا در قم نهادی به نام آکادمی (فرهنگستان) هست و این‌ها از همان اول انقلاب به شدت به دنبال تخریب وجهه ایشان بودند مشخص است. اینکه یک عده به قول خود امام حسودان هستند. عده‌ای هم نگران آینده خودشان هستند، چون الان می‌بینند در کنار امام قدرتی هستند، ولی بعدها ممکن است دیگر این جایگاه را نداشته باشند.

 

در کنار همه این‌ها شما ریشه‌های معرفتی، تربیتی و شخصیتی را هم نمی‌توانید منکر شوید. واقعیت این است که شخصیت امام با شخصیت آقای منتظری متفاوت بود. نگاه آقای منتظری به گروه‌ها، جریان‌ها و زندان کاملاً متفاوت با نگاه امام بود. بستر تربیتی‌شان هم متفاوت بود. یک وقتی آقای صالحی نجف‌آبادی به من گفت باید به تو دکترای شناخت زندگینامه امام خمینی بدهند. مؤسسه نشر امام هم وقتی ۲۰ سال پیش می‌خواستند پروژه زندگینامه امام خمینی را راه‌اندازی کنند، با اینکه می‌دانستند نگاه انتقادی دارم ولی آمدند و با من صحبت کردند، چون در آثار و افکار امام و آقای منتظری غور وسیعی کرده بودم.

 

یکی از ویژگی‌های امام این است که یک آخوند اشرافی است. بالاخره پدرش جزو روحانیون متمول در خمین است. خانه ایشان را در خمین هم که می‌بینید، نسبت به آن دوران نشانه متمول بودن است. لذا به هر حال خاستگاه ایشان با خاستگاه یک آدم روستایی متفاوت است. این روی شخصیت انسان تأثیر می‌گذارد.

 

بحث دیگر این است که آقای منتظری قبل از انقلاب در اینجا زندگی کرده و در زندان با کمونیست‌ها، مجاهدین و گروه‌های مختلف با هم سر یک سفره نشسته‌اند و با هم غذا خورده‌اند، با هم بحث و کَل‌کَل کرده‌اند و در نتیجه تلقی‌ای از این‌ها پیدا کرده و احساس می‌کند دارند در کنار هم مبارزه می‌کنند و این‌ها هم مثل ما انسان هستند و همه ایرانی هستیم که با هم اختلاف نظر داریم، آن‌ها مارکسیست هستند و ما مسلمانیم. این تلقی با این نگاه که شما آن‌ها را ابلیس و خودتان را مؤمن بدانید خیلی فرق می‌کند. به هر حال آقای منتظری به چشم دیده بود که این‌ها هم در مبارزه سهم داشتند، شکنجه و یا اعدام شدند. با بعضی از این‌ها بعد از انقلاب هم ارتباط داشت و وقتی مشکلات پیش می‌آمد، برای تظلم پیش ایشان می‌آمدند، ولی به امام نمی‌توانستند مراجعه کنند، چون امام اصلاً به این‌ها راه نمی‌داد.

 

 

چه کسانی بیشتر می‌آمدند؟

 

گروه‌های مختلف از چپ و مارکسیست بگیرید تا مجاهدین و لیبرال‌ها. به هر حال درِ خانه ایشان باز بود. می‌خواهم بگویم این‌ها همه برمی‌گردد به فرآیند تربیتی افراد و همزیستی که با این جریانات و گروه‌ها داشتند. ایشان مثلاً راجع به بازرگان، پیمان و این‌ها آن تلقی را نداشت که امام داشتند و همین باعث مواجهه متفاوت این‌ها می‌شد؛ به ‌علاوه ریشه‌های معرفتی. اینکه می‌گویم مال زیست و تربیت شخصیتی بود که در اثر نوع خانواده، زندگی و این‌جور مسائل شکل می‌گیرد. یکی هم این بود که مشرب و رویکرد امام به حکومت، سیاست و مدیریت و حکومت، رویکرد عارفانه ولی مشرب آیت‌الله منتظری فقیهانه بود. مشرب فقیه‌گونه یک نگاه حقوقی است. در نگاه حقوقی مثلاً وقتی یک وکیل دفاع از مجرمی را به عهده می‌گیرد، می‌داند قانون به او این اجازه را داده که یا برای اثبات بی‌گناهی یا تخفیف مجازاتش تلاش کند. در نگاه حقوقی اصل بر اغماض است و با این معیارها می‌سنجند که شما حق ندارید برای اعتراف گرفتن، کسی را شکنجه کنید. این نگاه حقوقی با نگاه عارفانه تفاوت زیادی دارد. در نگاه عارفانه رابطه یک‌جور مراد و مریدی، «لا دین لمن لا شیخ له» است. یکی قطب است و وقتی چیزی می‌گوید همه باید اطاعت کنند. اما ‌فقیه یا حقوقدان این نگاه را ندارد. حقوقدان‌ها جزو متوسطان جامعه هستند. در نگاه عارفانه بحث مرشد و قطب و این حرف‌هاست. مجموعه این‌ها با هم است که یک اتفاقی را رقم می‌زند. آقای منتظری در کتاب «انتقاد از خود» به نکته مهمی اشاره کرده‌اند که نکته مهمی است و می‌گویند یکی از اشتباهاتم این بود که در اواخر، ارتباطم با امام کم شد. اگر ارتباطم با امام بیشتر بود، شاید بسیاری از این سوءتفاهم‌ها برطرف می‌شد.

کلید واژه ها: آیت الله منتظری عمادالدین باقی مستند قائم مقام


نظر شما :