تصویری از ایران ۱۳۰۴: ناراضی از قاجار، ناخشنود از پهلوی
تاریخ ایرانی: در اصفهان مردم ظاهراً به کلی بیعلاقه بودند، در مشهد شور و علاقه چندانی برای این مراسم وجود نداشت و مردم تغییر سلطنت را نشانه پیروزی انگلیسیها و شکست روسها تلقی میکردند. در تبریز، استقبال سرد بود و مردم میگفتند تلگرامهای خواستار تغییر سلطنت که پیشتر فرستاده شده بود، کار یک دار و دسته کوچک بود. در کرمان، هیچکس جرات نمیکرد نظر مخالفی ابراز دارد، هرچند آنها فکر میکردند تقصیر خود قاجار بود، اما نگران تقویت بیشتر قدرت نظامی بودند. در رشت هیچ هیجانی وجود نداشت. در بوشهر مخالفت کامل وجود داشت. جماعت تهران نیز این واقعه را به شوخی میگرفتند و میخواندند: «این که سَرَت گذاشتن - سر به سرت گذاشتن». در مجموع به نظر میرسد که مردم عادی از سقوط قاجاریه ناراحت نبودند، اما به روی کار آمدن دودمان جدید نیز روی خوشی نشان نمیدادند.
این تصویر ایران پس از نهم آبان ۱۳۰۴ است به روایت محمدعلی همایون کاتوزیان. (تجدد آمرانه: جامعه و دولت در عصر رضاشاه، تورج اتابکی) روزی که مجلس شورای ملی به ماده واحده خلع قاجاریه از سلطنت رأی داد و دولت سه روز تعطیل عمومی اعلام کرد، خیابانها چراغانی شد و شبها همه جا آتشبازی بود. اما چنانکه سیروس غنی در کتاب «ایران برآمدن رضاخان (برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها) نوشته به رغم این جشن و سرورها، طاقنصرت بستنها و آتشبازیها، شور و شوق و شادی خودانگیختهای در میان توده مردم به چشم نمیخورد. گرچه خاندان قاجار را نه کسی دوست میداشت و نه احترامی برای آن قائل بود، اما رضاخان هم محبت آنها را به دست نیاورده بود.
چنین تصویری از مردم ناراضی از قاجار و ناخشنود از پهلوی را صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران نیز در کتاب تازهاش «رضاشاه» که در ایران مجوز نگرفته و در لندن انتشارات اچانداس منتشر کرده، به رشته تحریر درآورده؛ کتابی که زیباکلام نوشته تا بگوید رضاشاه را انگلیسیها سر کار نیاوردند.
«تاریخ ایرانی» در سالگرد خلع قاجاریه از سلطنت بخشی از فصل دوازدهم کتاب «رضاشاه» را مرور کرده که زیباکلام، رضاشاه شدن رضاخان را روایت میکند:
***
رضاخان از اواخر مهرماه به مجلس برای رأیگیری در مورد طرح «خلع قاجاریه از سلطنت» فشار میآورد و سرانجام اکثریت ۸۰ نفره طرفداران رضاخان در مجلس (از مجموع قریب به ۱۱۰ نماینده) ماده واحده تاریخی خلع قاجاریه را در ۹ آبان ۱۳۰۴ در صحن به بحث گذاشت. با آنکه رضاخان و همکارانش از اکثریت بالایشان در مجلس اطمینان داشتند باز احتیاط را از دست نداده و روز قبل بسیاری از نمایندگان، حتی آنانی را که از موافقتشان مطمئن بودند به منزل رضاخان بردند و از تکتکشان خواستند طرح مزبور را امضا کنند. آنان در روز اخذ رأی به شدت مراقبت میکردند که نمایندهای مجلس را ترک نکند. تدین به عنوان رئیس مجلس با صدایی شمرده و مطمئن ماده واحده تاریخی را که با قید دو فوریت به صحن علنی آمده بود قرائت نمود: «نظر به اینکه عدم رضایت از سلطنت قاجاریه و شکایاتی که از این خانواده میشود، به درجهای رسیده که مملکت را به مخاطره میکشاند و نظر به اینکه حفظ مصالح عالی مملکت، مهمترین منظور و اولین وظیفه مجلس شورای ملی است و باید هر چه زودتر به بحران فعلی خاتمه داد؛ (ما) امضاکنندگان، با قید دو فوریت پیشنهاد میکنیم مجلس شورای ملی تصمیم ذیل را اتخاذ نماید: ماده واحده - مجلس شورای ملی، به نام سعادت ملت، انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی واگذار میکند. تعیین تکلیف قطعی حکومت موکول به نظر مجلس مؤسسان است که برای تغییر مواد ۳۶ و ۳۷ و ۳۸ و ۴۰ متمم قانون اساسی تشکیل میشود.»
با توجه به حمایت اکثریت بالایی از نمایندگان، سرنوشت این طرح کاملاً روشن بود. در عین حال و علیرغم فضای سنگین سیاسی آن روز، و علیرغم آنکه مخالفان میدانستند رضاخان همچون عقاب از دور سرگرم مشاهده سخنرانیهاست، چهار نفر به عنوان مخالف ثبتنام کردند: سید حسن تقیزاده، حسین علاء، دکتر محمد مصدق و یحیی دولتآبادی. اساس استدلال هر چهار نفر در مخالفت با ماده واحده متمرکز شده بود بر ایرادات قانونی آن. خلاصه بحث این بود که به عنوان نمایندگان مردم، آنان سوگند یاد کردهاند به قانون اساسی و پادشاه وفادار باشند. قانون اساسی سلطنت را از آن خاندان قاجار میداند. تغییر سلطنت فقط در اختیار قانون اساسی است و تغییر در قانون اساسی هم فقط در صلاحیت «مجلس مؤسسان» است، فلذا مجلس شورای ملی نمیتواند طرحی را به تصویب برساند که تصویب آن مستلزم تغییر در قانون اساسی باشد.
هر چهار مخالف در نطقهایشان منکر خدمات و تلاشهای رضاخان نشده و اقدامات، فداکاریها و زحمات او را در برقراری نظم و امنیت ستودند. متقابلاً هم متذکر شدند که قاجاریه گام مثبتی برای پیشرفت مملکت برنداشتهاند و بالاخره شخصیت و عملکرد احمدشاه هیچ جایی برای دفاع از وی باقی نمیگذارد. علیرغم همه اینها، ایراد آنان صرفاً به نحوه انجام آن تغییر بود که در چارچوب اختیارات مجلس قرار نداشت. از نظر آنان بهتر بود طرفداران رضاخان و شخص او عجله به خرج ندهند و آن تغییر را به شکلی موجه و قانونی به اجرا درآورند؛ انتخابات مجلس مؤسسان صورت میگرفت و سپس آن مجلس تغییرات مورد نیاز را به انجام میرساند.
دکتر مصدق بهترین سخنرانی را در مخالفت با طرح ایراد کرد. او اساس موضوع را از زاویه دیگری مطرح نمود؛ از این زاویه که رضاخان خدمات بسیار ارزندهای به عنوان وزیر جنگ، رئیسالوزراء و «رئیس کل قوا» به کشور کرده است. کشور همچنان به خدمات او احتیاج دارد، در حالی که اگر او شاه شود، از آنجا که طبق قانون اساسی پادشاه از مسئولیت مبراست، دیگر نمیتواند به کارهای اجرایی بپردازد. در نتیجه با انتقال پادشاهی به وی، مملکت عملاً یک رئیسالوزراء و یک نیروی اجرایی توانمند، وطنپرست و پرکار را از دست میدهد و اگر رضاخان بخواهد بعد از رسیدن به مقام شاهی در امور اجرایی دخالت کند این خلاف قانون اساسی است. (غنی ۳۹۱(
شالوده و صغری کبری استدلال مصدق کاملاً درست بود. در عین حال مصدق یک نکته را نگفت و آن اینکه همه رضاخان را میشناسند و میدانند که عدم مداخلهاش در امور اجرایی کشور انتظاری محال است. عملکرد، شخصیت، روحیه، منش و خلقیات او در طی آن قریب به ۴ سال و ۷ ماه نشان میداد که به زودی هم پادشاه میشود، هم رئیسالوزراء، هم رئیس مجلس، هم فرمانده کل قوا، هم وزیر، هم وکیل و هم عهدهدار تمامی سمتها و مقامات اجرایی دیگر کشور. مصدق بر شاه نشدن و باقی ماندن رضاخان در مقام رئیسالوزرایی از آن رو اصرار میکرد که نگران تبدیل او به یک قدرت مطلقه و خودکامه بود و میخواست حتیالامکان بتوان او را توسط مجلس کنترل کرد؛ دغدغهای که تحققش آن قدرها طول نکشید.
منطق مصدق و سه مخالف دیگر راه به جایی نبرد. در پاسخ به مصدق، علیاکبر داور که خود حقوقدانی برجسته به حساب میآمد، استدلال کرد اگرچه در قانون اساسی شاه از مسئولیت مبراست و نتیجتاً در برابر مجلس پاسخگو نیست، اما واضح است که وجود پادشاهی لایق باعث استقلال، ثبات و امنیت در کشور خواهد شد و بدون اینها - همچنان که تاکنون شاهد بودهایم - هیچ پیشرفتی محقق نمیشود. وجود پادشاهی لایق برای پیشرفت کشور مفید و راهگشاست و جنبه حیاتی دارد. او همچنین در پاسخ به ضرورت یک همهپرسی برای تغییر سلطنت (که از جانب مدرس مطرح شد) اظهار داشت که حجم انبوهی از اعتراضات مردم در اطراف و اکناف مملکت، به علاوه سیل تلگرافها و تجمعات آنان در تهران و سایر شهرها، به وضوح مبین خواست عمومی است. در پاسخ به دیگر ایراد مخالفان مبنی بر آنکه مجلس اختیار خلع پادشاه را ندارد هم پاسخ داد مجلس شورای ملی در سال ۱۲۸۸ محمدعلیشاه را از سلطنت خلع کرد و پسر خردسالش احمدشاه را جایگزین وی ساخت و ناصرالملک را به هم به عنوان نائبالسلطنه برگزید. بنابراین از منظر حقوقی سابقه خلع پادشاه توسط مجلس وجود دارد. او در خصوص دغدغه اصلی مصدق مبنی بر تبدیل شدن رضاخان به یک دیکتاتور غیرقابل کنترل، سکوت کامل اختیار کرد و کلامی به میان نیاورد.
در میان موافقان ماده واحده شماری از شخصیتها و چهرههای فرهیخته و مهم کشور، همچون خود میرزا علیاکبرخان داور، سلیمان میرزا اسکندری، زینالعابدین رهنما، حسین دادگر، دکتر آقایان، سردار فاخر حکمت، دکتر فرید اعلم، دکتر هادی طاهری، حائریزاده و…شماری دیگر وجود داشتند، معذالک وزن کیفی مخالفان بیشتر بود.
نکته مهم دیگر غائبین از رأیگیری در آن روز تاریخی بودند. تعداد آنان به ۲۶ نفر (از جمع نزدیک به یکصد و ده نماینده) میرسید که رقم قابل توجهی به حساب میآمد. برخی با اجازه ریاست مجلس و برخی هم بدون اجازه به هنگام رأیگیری در مجلس حاضر نشدند. سه شخصیت برجسته مجلس (برادران پیرنیا و مستوفیالممالک) هم غائب بودند. ملکالشعرای بهار و آشتیانی هم غیبت کردند. شماری از آن ۲۶ نفر اگر به هنگام رأیگیری حاضر بودند هم قطعاً رأی کبود در گلدان میانداختند. در عین حال چند نفری هم ترجیح دادند در مجلس حاضر نباشند. آنان در عین حال که با خلع احمدشاه مخالفتی نداشتند، نمیخواستند رضاخان پادشاه شود. شاید آنها همان نگرانی مصدق را داشتند.
جالبتر از دغدغه آنان نگرانیهای خود رضاخان است. یکی از چهرههای شاخص سیاسی کشور که رضاخان ترجیح میداد به هنگام رأیگیری در مجلس نباشد، حسن مستوفی (مستوفیالممالک) بود. رضاخان برای شخصیت مستقل، متین، کاردان و پاکدامن مستوفی احترامی زیادی قائل میشد و بنا داشت وی را رئیسالوزرا کند. از آنجا که احساس میکرد ممکن است او رأی موافق ندهد و آن اقدام بر روابطشان در آینده تاثیر منفی بگذارد، به بهانه آنکه کاری فوری و مهم پیش آمده به دنبال مستوفی فرستاد و وی را آنقدر نگه داشت که رأیگیری در مجلس به پایان رسید. شلیک توپها به علامت خلع احمدشاه و برچیده شدن سلسله قاجاریه علامت پایان کار بود. او بعدها خود به مستوفی میگوید نمیخواست وی به هنگام رأیگیری در مجلس حاضر باشد تا اگر رأی مخالف یا ممتنع داد روابط آیندهشان برهم نخورد. (غنی ۳۹۰(
سرانجام رأیگیری صورت گرفت: ۸۰ رأی موافق به طرح انقراض سلسله قاجار؛ ۴ رأی مخالف و ۲۶ غائب. شاید اگر رضاخان و طرفدارانش تحمل به خرج داده و عجله نمیکردند و ابتدا «مجلس مؤسسان» را تشکیل میدادند و تغییر سلطنت را از این طریق به انجام میرساندند، کار صورت موجهتر و قانونیتری مییافت و ای بسا شماری از شخصیتهای وجیهالمله و معمر هم به آن رأی موافق میدادند.
دودمان قاجار بیسروصدا و در چشم بههمزدنی منقرض شد. از بسیاری جهات مبارزهای در کار نبود. طرف مقابل رضاخان جوانکی ترسو و خودخواه بود که به میهنش علاقهای نداشت و حتی حاضر نبود به آنجا بازگردد. مدتها پیش از آنکه رضاخان پا به صحنه نهد اعتبار قاجار از بین رفته بود و شهرت آزمندی، سودجویی، تنآسایی و بیتفاوتی احمدشاه (نسبت) به سرنوشت کشور خود بر سر زبانها افتاده بود. در سالهای پایانی آن، سلطنت قاجار چیزی نبود که یک ایرانی بتواند به آن بنازد. نظامی که رضاشاه از احمدشاه قاجار به میراث برد آمیزهای از ناتوانی سیاسی، بیقانونی، ستمگری، نادرستی و عیاشی بود.
احمدشاه به هیچ روی قادر نبود حریفی جدی برای رقیب تیزهوش، پرعزم و اراده و فوقالعاده توانمندی به نام رضاخان باشد. رضاخان برنده شد، چون چهرهای گریزناپذیر شده بود؛ چهرهای که هم او را میستودند و هم از او میترسیدند. او درست به موقع آمده بود و آنچه را مردم طی بیست سال همواره خواستارش بودند به آنها داده بود: حکومت مقتدر مرکزی به همراه امنیت و وحدت کشور بدون دخالت خارجی. (غنی ۳۹۹)
هیچکدام از اینها البته به معنای محبوبیت کاریزماتیک رضاخان نیست. درست است که مردم هیچ دل خوشی از قاجاریه نداشتند، درست است که شاهد خدمات و اقدامات رضاخان بودند و بسیاری درک میکردند که چگونه وضع مملکت در مقایسه با قبل از روی کار آمدن او بهبود یافته است. معذالک اینگونه نبود که بتوان گفت نسبت به او علاقه و احساسات گسترده و عمیقی در میان مردم وجود دارد. بعد از تصویب ماده واحده دولت سه روز تعطیل عمومی اعلام کرد، خیابانها چراغانی شد و شبها همه جا آتشبازی بود.
ولی به رغم این جشن و سرورها، طاق نصرت بستنها و آتشبازیها، شور و شوق و شادی خودانگیختهای در میان توده مردم به چشم نمیخورد. درست است که خاندان قاجار را نه کسی دوست میداشت و نه احترامی برای آن قائل بود، اما رضاخان هم محبت آنها را به دست نیاورده بود. ظاهر پر هیبت، قیافه بدون لبخند و فوران گاه و بیگاه خشم او، حتی در انظار عمومی، چنگی به دل نمیزد. (غنی، ۳۹۷)
لورین در گزارش خود به وزارت خارجه، یکی از بهترین جمعبندیها را در مورد نگاه تردیدآمیزی که در میان مردم نسبت به شخصیت رضاخان و تغییرات کشور به وجود آمده بود بر روی کاغذ آورد: بیش از نیمی از روشنفکران تا حدی موافق تغییرند، ولی تعداد بسیار کمتری به طور قطع میگویند که از آن طرفداری خواهند کرد. این هم حکایت از نبود شور و شوق میکند و هم در عین حال حکایت از نبود ضدیت با آن. (همان)
احمدشاه تلگرافی از پاریس فرستاد به این مضمون که تصمیم مجلس را به رسمیت نمیشناسد؛ خود را همچنان پادشاه ایران میداند و قصد دارد موضوع را به جامعه ملل ارجاع دهد و تاج و تخت خود را بازستاند. این در حالی بود که عموهای شاه، شاهزادگان و سایر اعضای دربار عریض و طویل قاجار نزد رضاخان میرفتند و به او تبریک میگفتند.
دو روز بعد از مصوبه مجلس، رضاخان با عنوان جدید «والاحضرت اقدس» و ریاست حکومت موقت، نخستین اعلامیه خود را خطاب به ملت به شرح ذیل صادر کرد: تمام مجاهدات و زحماتی که من از بدو امر در خصوص برقراری امنیت و تهیه طریق سعادت و عظمت مملکت متحمل شدهام…به منظور تحقق دو اصل بوده است:
۱- اجرای عملی احکام شرع مبین؛
۲- تهیه رفاه مردم. (غنی ۳۹۷)
واضح بود که رضاخان در نخستین بیانیهاش در آستانه پادشاه شدن مراجع، روحانیون و اقشار مذهبی را هدف قرار داده است. مراجع نجف، کربلا و قم، بلکه عامه روحانیت در قبال آن تغییرات یا سکوت اختیار کردند و یا دست به حمایت ضمنی زدند. مدرس ساکت ماند و تنها اعتراضش در روز رأیگیری مربوط به نحوه انتخاب رئیس مجلس بود. او تقاضای انتخاب مجدد رئیس مجلس را کرد و زمانی که پیشنهادش رد شد، بیسروصدا از صحن بیرون آمد. رضاخان میخواست سکوت همراه با موافقت روحانیت همچنان تا تشکیل مجلس مؤسسان و تمام شدن بخش آخر کار باقی بماند. از سویی دیگر دوست داشت هیچ وقفهای میان تصویب ماده واحده و تشکیل مجلس مؤسسان پیش نیاید. نگران بود مبادا اگر فاصله زیاد شود مخالفان دست به تحرکاتی بزنند. برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان بر عهده وزارت جنگ و وزارت داخله بود. هر دو وزارتخانه تا آنجا که میتوانستند کوشیدند کسانی به مجلس راه یابند که به تغییرات خواسته شده به نفع رضاخان رأی دهند. (غنی، ۳۹۷) وکلای مجلس پنجم که به نفع او رأی داده بودند تقریباً همگی به مجلس مؤسسان راه یافتند. بگذریم که در فضای به وجود آمده راهیابی وکلایی که با انحلال سلسله قاجاریه موافق بودند، امر چندان دشواری نبود.
روز یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۰۴ «مجلس مؤسسان» تشکیل شد. جلسات آن به مدت یک هفته تا ۲۱ آذر ادامه یافت. در ساعت ۷ بعدازظهر روز بیست و یکم آذر، این مجلس با اکثریت ۲۵۷ رأی موافق از مجموع ۲۶۰ نماینده حاضر، اصول ۳۶، ۳۷، ۳۸، ۴۰ قانون اساسی را اصلاح و سلطنت را رسماً به خاندان پهلوی منتقل کرد.
روز ۲۴ آذر رضاخان با تشریفات خاص به مجلس شورا رفت و پس از ایراد نطقی کوتاه در مقابل قرآن مجید زانو زد و قسم خورد که به قانون اساسی وفادار باشد. حالا دیگر او رسماً رضاشاه پهلوی شده بود.
نظر شما :