صفحه ویژه: اردشیر زاهدی درگذشت
تاریخ ایرانی: اردشیر زاهدی، وزیر خارجه دوران پهلوی، سفیر پیشین ایران در بریتانیا و آمریکا و داماد سابق محمدرضاشاه روز پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ در ۹۳ سالگی در ویلای شخصی خود در سوئیس درگذشت.
اردشیر زاهدی مهرماه سال ۱۳۰۷ در تهران به دنیا آمد. دیپلم خود را از یک مدرسه آمریکایی در بیروت گرفت و برای ادامه تحصیل به دانشگاه ایالتی یوتا در آمریکا رفت تا مهندسی کشاورزی بخواند.
زمانی که اردشیر زاهدی در آمریکا بود، محمدرضاشاه پهلوی برای اولین بار به آمریکا سفر کرد و اردشیر زاهدی به عنوان نماینده دانشجویان ایرانی ایالت یوتا به دیدار شاه ایران رفت. این اولین دیدار او با شاه بود.
اردشیر زاهدی بعد از بازگشت از آمریکا، با شاه ارتباط بسیار نزدیکی داشت و در نخستین سفر محمدرضا شاه پس از کودتای ۲۸ مرداد به آمریکا، به عنوان آجودان کشوری همراه او به این سفر رفت.
اردشیر زاهدی در سال ۱۳۳۶ با شهناز، دختر بزرگ شاه، ازدواج کرد و هفت سال بعد، به خواست شهناز پهلوی از او جدا شد. اما این جدایی تاثیری در ارتباط نزدیک او با شاه نداشت.
زاهدی در اسفند ۱۳۳۸ به عنوان سفیر ایران در آمریکا راهی این کشور شد و تا دو سال بعد در این سمت ماند. بعد از آن سفیر ایران در بریتانیا شد و از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۵ عهدهدار این سمت بود.
اردشیر زاهدی در دیماه سال ۱۳۴۵ وزیر خارجه ایران شد و پنج سال این سمت را داشت. او در اولین سالهای دهه پنجاه شمسی بار دیگر به آمریکا برگشت و تا زمان سقوط حکومت پهلوی در مقام سفیر ایران در آمریکا باقی ماند. او تا آخرین روزهای زندگی محمدرضا پهلوی در کنارش ماند.
فرزند فضلالله زاهدی نخستوزیر ایران پس از کودتای ۱۳۳۲، معتقد بود از نظر او آنچه در ۲۸ مرداد اتفاق افتاد یک قیام ملی بود، نه کودتا.
اردشیر زاهدی در اواخر عمر خود در یکی از جنجالیترین موضعگیریهایش در مقالهای در نیویورکتایمز، به شدت به سیاستهای آمریکا علیه ایران در زمان دولت دونالد ترامپ تاخت و آن را باعث آزار و اذیت مردم ایران دانست.
زاهدی مدافع توسعه برنامه هستهای ایران در چارچوب معاهدات بینالمللی بود و با تحریمهای آمریکا مخالفت میکرد.
زاهدی همچنین پس از شهادت سردار قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران به بیبیسی فارسی گفت: «بگذارید هر کسی هر چیزی دلش میخواهد بگوید این سربازان و افسران و به بالا به قرآن و مملکتشان قسم خوردند و برای مملکتشان مقابل اسرائیل جنگیدند و از مملکتشان دفاع کردند. من به او [قاسم سلیمانی] افتخار میکردم، افتخار میکنم و افتخار خواهم کرد، کسی که جان خودش را در راه مملکتش فدا کرد نه کسانی که خودشان را به پول فروختهاند.»
واکنشهای توئیتری به درگذشت اردشیر زاهدی
زاهدی و روابط بینالملل
اردشیر زاهدی از نسل سیاستمدارانی بود که باورهایش از سیاست بینالملل به شکل قابلملاحظهای تحت تاثیر دو رویداد جنگ جهانی دوم و جنگ سرد شکل گرفته بود؛ نسلی که در ایران سقوط رضاشاه را به دست قدرتهای خارجی دیده بودند و همزمان از وجهالمصالحه شدن ایران در رقابت دو بلوک شرق و غرب وحشت داشتند.
باورهای اردشیر زاهدی در ارتباط با سیاست بینالملل و وظایف حکومتها در ایران برای تامین امنیت، حفظ حاکمیت ملی و تمامیت ارضی و «حیات» کشور، شباهت قابلتوجهی به باورهای محمدرضاشاه پهلوی دارد. چه بسا به همین دلیل نیز شاه در یکی از حساسترین مقاطع دوران قدرتش از نظر رقابتهای منطقهای، اردشیر زاهدی را به مقام وزارت خارجه منصوب کرد.
از سال ۱۹۶۵، زمزمههای خروج بریتانیا از خلیج فارس به گوش شاه رسیده بود. او در سال ۱۹۶۶ زاهدی را وزیر خارجه کرد و تا چند ماه قبل از خروج بریتانیا از خلیج فارس در سال ۱۹۷۱ در این پست نگاه داشت. بعد از آن هم، او را به عنوان سفیر به کشورهای بریتانیا و آمریکا فرستاد؛ پستهایی که در دکترین سیاستخارجی شاه، نقشی بسیار مهم در دهه ۷۰ میلادی بازی میکردند.
در این دوران بحثهای تئوریک روابط بینالملل به شکل قابل ملاحظهای تحت تاثیر جدالی آکادمیک بین دو گروه بود: رئالیستهایی که به سیاست قدرت و اولویتهای نظامی و دفاعی باور دارند و لیبرالهایی که از همکاریهای بینالمللی، رژیمهای حقوقی و حتی وظایف اخلاقی کشورها در سطح بینالمللی صحبت میکنند.
نه شاه و نه زاهدی، هرگز زیر بار نظریات لیبرالی روابط بینالملل نرفتند و به شدت اعتقاد داشتند که در سیاست بینالملل امروز، صحبت از قوانین بینالمللی، سازمان ملل و ارزشهای اخلاقی، تنها ابزارهایی است در دست کشورهای قدرتمند برای اعمال نفوذ بر کشورهای ضعیف. آنچه این دو به دنبالش بودند، ایرانی بود که وقتی در جنگ جهانی اعلان بیطرفی میکند، قدرتهای بزرگ آن را اشغال نکنند و شاه مملکت را تغییر ندهند.
همین موضوع نیز موجب شد تا شاه به رغم مخالفتهای قابلتوجه داخلی و کمپینهای رسانهای بینالمللی در دهه ۷۰ میلادی، به هیچیک از انتقادات توجه نکند و همچنان بخش قابل ملاحظهای از تولید ناخالص داخلی کشور را صرف خرید تجهیزات نظامی، آموزش نظامیان و سازماندهی ارتش شاهنشاهی بکند.
بر اساس خاطرات اسدالله علم، وزیر دربار، شاه در سال ۱۹۶۹ و در پاسخ به انتقادهایی که از سوی نمایندگان دولت بریتانیا مطرح شده و در روزنامههای چاپ لندن نیز بازتاب پیدا کرده میگوید که ایران در ازای هر تانکی که عراق از شوروی میخرد باید یک جت جنگنده خریداری کند.
برای اردشیر زاهدی، واحد سیاسی «ایران» در سطح بینالمللی، یک معنای ثابت و همیشگی داشت که در طی زمان تغییر نمیکرد. همانطور که «منافع ملی» نیز از نظر او مفهمومی غیرقابل تغییر بود. این نگاه اثباتگرایانه که در نظریه رئالیسم روابط بینالملل ریشه دارد، سیاست مبتنی بر «قدرت» را کلیدیترین ابزار کشورها برای دفاع از خود و منافعشان میشناسد.
و در چارچوب همین نگاه است که ایران در دوران پهلوی و ایران در دوران جمهوری اسلامی، از نظر کسی مانند زاهدی هنوز «ایران» است که در سطح کلان در جهان، بزرگترین اولویت حکومت برای تامین «منافع ملی»، افزایش قدرت و حفظ «حیات» کشور است.
آیا «هویت» این ایران در ساختار جهانی بعد از انقلاب اسلامی تغییر نکرده؟ آیا این تغییرات موجب نشده تا جایگاه ایران در سلسله مراتب بینالمللی تغییر کند؟ آیا تصوری که از ایران در سطح بینالمللی وجود دارد، با تصوری که در دوران پهلوی وجود داشت یکسان است؟
در نگاه اردشیر زاهدی، این پرسشها که همگی ریشه در تحولات مطالعاتی پستمدرن در سیاست بینالمللی دارند، در لحظات حساس و نقاط عطف سرنوشتساز، به موضوعاتی بیارتباط به روابط بینالملل تبدیل میشوند و به همین دلیل نیز پاسخ به آنها نباید بر وظایف حکومتهای ایران اثر بگذارد.
در واقع آنچه اردشیر زاهدی در سالهای پایانی عمرش میگفت، از نظر خودش مطلقاً تازه نبود. بلکه دیدگاهی بود که او یک عمر به آن باور داشت و بر اساس آن، وزارت خارجه را اداره کرده بود و اگر امروز، حتی در جمهوری اسلامی، کسی همان نظرات را دنبال میکرد، از نظر زاهدی، «سیاستمداری شرافتمند» بود که به «وطنش خدمت میکند.»
با تلخیص از بیبیسی
پنج روز بحرانی؛ خاطرات اردشیر زاهدی از کودتای ۲۸ مرداد
شاه گفت به جان مصدق آسیبی نرسد
هدف ما اطلاع مردم از فرمان عزل مصدق بود
اصرار کردم در اصفهان حکومت تشکیل دهیم
اولین دستور زاهدی آزادی زندانیان سیاسی بود
رسم سیاسی و ارث تاریخی اردشیر زاهدی
سرگه بارسقیان
* آنچه زاهدی، این وزیر خارجه و سفیر و داماد سابق شاه را از دیگر اعضای خاندان و کارگزاران سلطنتی متمایز میکند، نقدهای صریح او به سیاستهای دولت آمریکا علیه ایران در طی سالهای گذشته بوده و در این میان شاید نزدیکترین همفکر او را بتوان داریوش همایون دانست؛ همسر خواهر او.
* افتخار زاهدی به سردار قاسم سلیمانی در دو گفتوگویش با بیبیسی و توصیف «نابغه نظامی» و «وطنپرست شرافتمند» به کل او را در جبهه رودررو با طیف مخالف جمهوری اسلامی قرار داد. اتفاقاً همین تمجید نیز برگرفته از خوی دیپلمات اوست؛ همین تفکر مدافع قدرت منطقهای ایران که بیش از آنکه سردار سلیمانی را در جایگاه شخصیت کاریزماتیک سیاسی - نظامی یک نظام سیاسی بنشاند، او را در خط مقدم بسط هژمونی منطقهای ایران میشناسد.
* زاهدی درگیر یک پارادوکس بزرگ تاریخی - خانوادگی است؛ او در حالی با هرگونه مداخله خارجی و بویژه آمریکاییان در امور ایران مخالفت میکند که نخستوزیری پدرش در مرداد ۳۲ یکی از شاخصترین جلوههای مداخله آمریکا در ایران بود. او در حالی با جنگ و تحریم آمریکا مخالف است که پدرش با کودتایی آمریکایی – انگلیسی سر کار آمد. اتفاقاً آنچه باید زاهدی ۹۱ ساله به آن پاسخ دهد درباره میراث خانوادگی اوست که شاه متواری را با کودتایی نظامی با کمک مستقیم نیروهای خارجی به تاج و تخت برگرداند و ایفاگر نقش اصلی در آن کودتا پدرش بود. از قضا زاهدی در همه این سالها نه تنها سقوط مصدق را کودتا نمیداند که حتی آمریکا و بریتانیا را نیز از هدایت وقایع ۲۸ مرداد مبری کرده است.
* این بزرگترین چالش و پارادوکس در مواضع زاهدی است؛ نقطه عزیمتی که البته با توجه به رابطه پدر و فرزندی به سختی بتوان انتظار داشت به آن اذعان کند. رسم پدرکشی برای زاهدی خلوتنشین در واپسین ایام حیات چنان غریب است که تبرئه آمریکاییان از اولین ماموریتشان برای تغییر یک دولت توسط کسی که امروز میگوید «غلط میکنند کسانی که تغییر حکومت در ایران را عامل پیشرفت میدانند.»
مروری کوتاه به زندگی، زمانه و کارنامه اردشیر زاهدی
مجید تفرشی
پژوهشگر تاریخ
اول - به گمان من، زندگی آقای اردشیر زاهدی، از نظر زمانی - موضوعی، به هشت بخش مهم قابل تقسیم است:
یک - از ابتدا تا اسفند ۱۳۳۱ (قبل از ورود جدی به سیاست، فرزند سپهبد فضلالله زاهدی و نوه موتمنالملک رئیس خوشنام مجلس و نتیجه دختری مظفرالدینشاه و همچنین نتیجه نصراللهخان مشیرالدوله نخستین صدراعظم مشروطیت)، دو - از اسفند ۱۳۳۱ تا مرداد ۱۳۳۲ (دوران همراهی با پدر علیه دولت دکتر محمد مصدق)، سه - از مرداد ۱۳۳۲ تا فروردین ۱۳۳۴ (دوران نخستوزیری پدر)، چهار - از فروردین ۱۳۳۴ تا دی ۱۳۴۱ (دوران شکلگیری سیاسی، آغاز روابط نزدیک و ویژه با محمدرضاشاه و ازدواج با شهناز پهلوی)، پنج - از ۱۳۴۱ تا شهریور ۱۳۵۰ (سفارت بریتانیا، جدایی از شهناز و اولین سفارت آمریکا)، شش - از شهریور ۱۳۵۰ تا بهمن ۱۳۵۷ (سفارت دوم آمریکا تا پیروزی انقلاب)، هفت - از بهمن ۱۳۵۷ تا خرداد ۱۳۸۴ (دوران فعالیت سیاسی تا تبدیل به سکوت سیاسی)، هشت - از خرداد ۱۳۸۴ تا آبان ۱۴۰۰ (دوران بازنشستگی سیاسی و اظهارات و واکنشهای شدید مخالف او با اپوزیسیون وابسته ایرانی در خارج، آمریکا، اسرائیل و حکومتهای عربی در دفاع از منافع ملی ایران تا هنگام درگذشت)
هر یک از این ادوار زندگی زاهدی، مورد بحث و بررسی دوستان و دشمنان او واقع شده، ولی مشارکت او در جریان براندازی دولت مصدق و اظهارنظرهای صریح سیاسی او در سالهای پایانی عمرش در حمایت از مواضع ایران، بیشتر مورد توجه افکار عمومی و اشخاصی که میل و مجال مطالعه دقیق و عمیق در این موارد را ندارند و علاقمند به قضاوتهای کلی و سطحی هستند واقع شده است. به باور من، در بررسی زندگی، زمانه و کارنامه زاهدی باید به همه این ابعاد و ادوار توجه داشت و با پرهیز از درشتنمایی بیش از حد یک دوره و یا نادیده گرفتن ادوار دیگر، چهره ناقص و مخدوشی از زاهدی ارائه نکرد. البته در قضاوتهای مختلف و متناقض درباره زاهدی رفتار سخاوتمندانه و جوانمردانه او در موارد متعدد و برخورد تند، صریح و گاه غیرمودبانه او در موارد متعدد دیگر موجب شده که دوستان و دشمنان او، خواسته یا ناخواسته از این صفات نیز در داوریهای خود درباره زاهدی تاثیر بگیرند.
دو - در دوران دوم، اگرچه اردشیر زاهدی جوان در ارتباط با پدرش سپهبد فضلالله زاهدی با دیگر عوامل داخلی و خارجی کودتا و براندازی نقش قابل ملاحظهای داشت، ولی عنصر چندان تعیینکننده و تاثیرگذاری در آن دوران نبود. اگرچه به دلیل چند دهه دفاع عملی و قلمی از پدر و کودتا و کتمان دخالت خارجی، خود را آماج انتقادات شدید مدافعان مصدق و مخالفان کودتا کرد.
زاهدی در ابتدا، از جمله خاطرات دوران جوانی خود، منکر هرگونه تلاش و مداخله خارجی در کودتا بود، ولی سالهای پس از انقلاب و اواخر عمر، به کلی منکر این تلاشها نبود، بلکه معتقد بود که تلاشهای خارجی ربطی به مخالفان و حامیان داخلی مصدق و شاه نداشت. آنچه که بیش و کم نظر واپسین او بود، که کم و بیش در نوشتههای او و برخی همفکرانش همچون داریوش بایندر منعکس است، این است که کودتای عوامل آمریکا و بریتانیا در ۲۵ مرداد شکست خورد و ۲۸ مرداد محصول تلاش فعالان سیاسی داخلی، از سیاستمداران، روحانیان، کسبه و افشار دیگر شاهدوست و مخالف مصدق بود. طبیعتاً در این مسیر توجیه و تفسیر، اردشیر زاهدی همت زیادی را برای نشان دادن استقلال رای و میهندوستی پدرش، سپهبد زاهدی، گذاشت و با اشاره به سابقه دشمنی پدر با لندن و چند سال اسارت او در جنگ جهانی دوم، وزارت کشور پدر در دولت نخست مصدق و همچنین مخالفت زودهنگام شاه با پدر در دوران نخستوزیری کوتاه مدت او، تاکید بر این استقلال رای داشت. در شرایطی که منتقدان و مخالفان اردشیر زاهدی، او و پدرش را عوامل بیگانه در سرنگونی دولت ملی مصدق میدانستند، زاهدی دستگاهها و عناصر امنیتی و سیاسی آمریکایی و بریتانیایی را به ادعای دروغ دخالت در کودتا و تغییر دولت در ایران متهم میکرد و معتقد بود که آنان میخواهند از این مسیر ایران و ایرانی را خوار و خفیف و خود را بزرگ و غیرقابل مقابله نشان دهند.
سه - زاهدی در سه دوره سفارت خود در بریتانیا و آمریکا (دو بار) عملاً به یک دیپلمات حرفهای در تراز جهانی تبدیل شد. درست است که او با رانت پدر و دوستی و دامادی شاه به این سطح از رتبه دیپلماتیک رسیده بود، ولی عملاً توانست با توان و جنم شخصی خود و درک مناسبی از مناسبات بینالمللی، خود را در اروپا و آمریکا به عنوان سفیر و نماینده مستقیم شخص شاه (نه دولت و وزارت خارجه) بشناساند. در این سه دوره سفارت هم عملکرد زاهدی دوستان و دشمنانی داشت، مردم و رسانهها بیشتر علاقمند به زندگی خبرساز پر زرق و برق و ارتباطات بعضاً نامتعارف شخصی او بودند تا فرازونشیبهای روابط خارجی ایران با لندن و واشنگتن و نقش غیرقابل انکار و مهم زاهدی در تحکیم و تثبیت مواضع بینالمللی ایران.
هنگامی که زاهدی به وزارت خارجه رسید، دستگاه دیپلماسی ایران از نظر ساختار و نظام اداری، یک نهاد فرسوده قدیمی بود. زاهدی در این مدت با حمایت شاه توانست به سرعت ساختار وزارت خارجه را نوسازی و ترمیم کرده و گسترش دهد. در این مدت ایران درگیر چندین مناقشه جدی منطقهای و بینالمللی، از جمله خروج نیروهای نظامی بریتانیا از خلیج فارس و به تبع آن، تحولات بحرین و جزایر سهگانه ایرانی بود. زاهدی که تا کمی قبل از فیصله ماجرای جزایر و اعاده حاکمیت ایران بر آنها وزیر بود، عملاً و آشکارا به مخالفت صریح با بریتانیا برآمد، تا جایی که مقامات ارشد مذاکرهکننده بریتانیایی (از جمله ویلیام لوس نماینده دائم آن کشور در خلیج فارس و دنیس رایت و پیتر رمزباتم، سفرای لندن در تهران) صریحاً زاهدی را مانع تحقق اهداف بریتانیا و مخل پیشبرد مذاکرات دانستند و عملاً نیز او به دلایل مختلفی، از جمله نارضایتی بریتانیا، از کار برکنار شد. زاهدی برای اولین بار در اواخر کارش در وزارت خارجه طی بخشنامهای، بدون ذکر نام صریح ولی کاملاً گویا دستور داد که اعضای فرماسون وزارت خارجه بین فراماسونری و وزارت خارجه یکی را انتخاب کنند. این دستور البته نافرجام ماند و با کنار رفتن زاهدی، جانشین او خود عضو مجامع فراماسونری بود. این البته لزوماً به معنای عمده کردن جریان فراماسونری در آن دوره و بزرگنمایی اهمیت آنان نیست، ولی اهتمام زاهدی به مقابله با این جریان، میتواند نکته ابهامی در نگاه سیاه و سفید یا اهورا-اهریمنی به او باشد.
چهار - مطابق اسناد رسمی آزاد شده غربی، از حدود شش ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی تا سالهای نخست پس از آن، زاهدی بیش از دیگران و پیش از اغلب نزدیکان شاه، بیملاحظه و هراس به کاستیها و مشکلات منجر به انقلاب اذعان داشت و به خصوص نقش شخص خود را در عدم برخورد قاطع با فساد، ناکارآمدی و تباهی در دوران اقتدار نظام پهلوی و خودداری از مطلع کردن شاه از این مسائل جدی و رو به گسترش را هرگز کتمان نمیکرد. پس از پیروزی انقلاب، زاهدی هم در حلقه نزدیکان وفادار به شاه باقی ماند و هم در نخستین کنشهای سیاسی علیه حکومت جدید ایران حاضر و موثر بود و حتی گاهی در این راه از بقیه نزدیکان شاه هم تندتر و فعالتر مینمود.
ولی پس از درگذشت شاه در مرداد ۱۳۵۹ و پیشگامی ارتشبد غلامعلی اویسی و دکتر شاپور بختیار در مبارزه علیه جمهوری اسلامی و نزدیک شدن سریع تبلیغاتی، سیاسی، مالی و نظامی آنان به قدرتهای خارجی، به خصوص عراق، سعودی، اسرائیل و آمریکا، زاهدی به تدریج و نه یکباره، راه خود را از جریان اصلی اپوزیسیون مشروطهخواه / سلطنتطلب جدا کرد، هرچند که روابط محترم و صمیمی خود را با خانواده سلطنتی همچنان حفظ کرد. زاهدی باور نداشت که برای براندازی جمهوری اسلامی، میتوان از هر راهی، با کمک و پول هر کشور خارجی و با همدستی با ایران و بیاعتنا به تبعات ملی و مردمی این مشارکت کار کرد.
پنج - زاهدی چند سال با سکوت و بدون ابراز نظر علنی رسانهای و تبلیغی در این مسیر بود، ولی در ۱۶ سال آخر عمرش علناً به ابراز نظرهای مخالف اپوزیسیون وابسته به قدرتهای خارجی و دفاع از برخی مواضع و سیاستهای ایران پرداخت. بن مایه مواضع سالهای اخیر زاهدی این بود که اولاً، اپوزیسیون ناکارآمد وابسته به پول و زور و نفوذ خارجی هرگز نه میتواند و نه لیاقت دارد که خود را آلترناتیو نظام کنونی معرفی کند. چرا که با همه مشکلات حکومت فعلی، براندازی با کمک خارجی جز ضرر و زیان برای ایران در بر ندارد و به معنای افتادن از چاله به چاه است. او همچنین باور داشت که صدماتی که جمهوری اسلامی به طرفداران شاه و شخص او و خانوادهاش زده، نباید با تبدیل شدن به نفرت کور مانع دفاع از مواضع بعضاً درست جمهوری اسلامی یا مخالفت صریح با فشارهای سیاسی و تبلیغاتی و مالی آمریکا و متحدانش به ایران شود و این قدرتها هرگز شرکای صالحی برای کمک به اپوزیسیون، جهت براندازی و تغییر نظام فعلی نیستند.
دشمنان و منتقدان زاهدی با حمله و برخوردی نامتعارف و بعضاً سخیف و توهینآمیز معتقد بودند که اولاً، زاهدی پیر و فرتوت شده و مشاعرش را از دست داده یا به دنبال کسب توجه و منافع مادی و معنوی از ایران است. ثانیاً، از هر راهی و با هر کمک خارجی باید پروژه براندازی را پیش برد. دیگر آنکه زاهدی خود مرهون و مدیون کمک خارجی در براندازی مصدق و پیروزی کودتای ۱۳۳۲ است. حال آنکه این منش و روش زاهدی امری تازه و نوظهور نبود و دستکم در ۴۳ سال اخیر عملاً با کمی تشدید و تعدیل، او همین مواضع را از خود نشان داده بود. او قبل و بعد از انقلاب خروج علیه حکومت موجود با حمایت دشمنان و رقبای ایران را به صلاح مملکت و منافع ملی نمیدانست و تا آخر عمر نیز بر همین باور باقی ماند.
بررسی زندگی، زمانه و کارنامه اردشیر زاهدی در ابعاد و ادوار مختلف، بخش مهم و انکارناپذیری از تاریخ سیاسی معاصر ایران است. چه عاشق زاهدی باشیم و چه از او متنفر باشیم، تاثیرگذاری و نقش کمنظیر عملی و در تحولات ایران در بین سالهای ۱۳۳۱ تا ۱۳۵۷ و تاثیرات کنشهای او در سالهای پس از آن هرگز قابل نادیده گرفتن و انکار نیست.
اردشیر زاهدی در کنار هنری کیسینجر، وزیر خارجه سابق آمریکا
اردشیر زاهدی و اصول و پرنسیپهای ملی
فیاض زاهد
اردشیر زاهدی سیاستمدار کهنهکار ایرانی در ۹۳ سالگی در سوئیس درگذشت. وی فرزند ارتشبد فضلالله زاهدی و خدیجه بیگم پیرنیا از خانوادهای متنفذ قاجاری بود. وی دوران تحصیل خود را ابتدا در بیروت و سپس در رشته کشاورزی در ایالت یوتای امریکا به پایان رساند. اولین تجربه کاری وی به عنوان کارشناس در هیات اعزامی اصل ۴ ترومن به ایران بود. وی با تکیه بر تحصیلات خود منشا خدماتی شد. در سفری که شاه به امریکا رفته بود، به عنوان آجودان شاه خدمت کرد. با تکیه به قدرت ارتباطی و اثرگذاری که بخشی از سرشت تربیتی وی بود، خیلی زود به حلقه دوستان محمدرضا پهلوی وارد شد. ارتباطی که به افزایش منزلت و موقعیت وی در دربار پهلوی منجر شد. این امر سبب ازدواج وی با دختر شاه، شهناز پهلوی شد. حاصل این ازدواج دختری بود به نام مهناز که پس از ۷ سال، پدر و مادر به درخواست دختر شاه از یکدیگر جدا شدند. شایعاتی مبنی بر روابط نامعقول اردشیر با برخی زنان، گویا منشا این جدایی بوده است. اما این امر باعث نشد که هیچگاه رابطه اردشیر زاهدی با شاه دچار اعوجاج شود. او به شاه وفادار بود.
در داستان نهضت ملی که پدرش با بدنامی مسئولیت کودتایی علیه دکتر مصدق را عهدهدار شد، وی همواره در صف حامیان شاه و منتقد راه و رسم مصدق بود. اردشیر زاهدی مسئولیتهای دیپلماتیک فراوانی را عهدهدار شد. از سفارت ایران در بریتانیا تا امریکا و تصدی وزارت امور خارجه ایران در سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۵ در دولت امیرعباس هویدا. موقعیت وی نزد شاه و برآمدنش از خانوادهای متنفذ، به او این امکان را داد تا اقدامات موثری را در این دوره به سرانجام برساند. او واضع و مبدا مذاکرات ایران و افغانستان در رابطه با حقابه و مساله رود هیرمند است؛ توافقی که در سال ۱۳۵۱ و در دوران وزارت خارجه خلعتبری به سرانجام رسید. توافقنامهای که به سود و مصلحت ایران به انجام رسید. نقش وی در کنترل منازعات طولانی ایران و عراق مثالزدنی بود. او در اواخر دهه ۴۰ ضمن تاکید بر پرهیز از جنگ، به صورت هوشمندانهای قدرت اثرگذار ایران در مواجهه با عراق را به بار نشاند. اقدامی که در زمان خلف وی به شکل بهتری به ثمر نشست. قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر در بستری به انجام رسید که نقش وی در وزارت خارجه و سپس نماینده ایران در امریکا بیتردید مثالزدنی بود.
اردشیر زاهدی یک بار هم در آستانه پست نخستوزیری بود، اما زبان بد او در تعامل با همکاران کار دستش داد. او ترکیبی از نجیبزادگی و رفتار چالهمیدانی بود. اردشیر زاهدی ویژگیهایی هم داشت که در نوع خود کمنظیر بود. وی سفیری توانا با قدرت ارتباطات فراوان بود. دامنه این ارتباطات در واشنگتن طیفی از بازیگران هالیوود تا سیاستمداران متنفذ را دربرمیگرفت. او با تکیه بر روابط مبتنی بر «فرش ایرانی» و خرید جواهرات و تقدیم به آنها، ارائه هدایایی گرانقیمت، نقش مهمی در تثبیت جایگاه شاه و دربار و دیپلماسی عمومی در کاخ سفید داشت. او به شاه کمک کرد تا در کنار تخصص طوفانیان و نقش کمیسیونری وی تسلیحات فوق استراتژیک را برای شاه و ارتش ایران تهیه کند.
همین برتری موجبات توفیق ایران در منطقه را فراهم کرد. شاید اگر قدرت نظامی و امنیتی بالاتر ایران نبود، صدام جاهطلب تن به قرارداد ۱۹۷۵ نمیداد. با سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی، اردشیر زاهدی به سوئیس رفت و در شهر مونترو و در املاک خانواده خود مستقر شد. اما این همه بخشهای زندگی وی نیست. دوران پس از انقلاب از وی شخصیت دیگری را به ما نشان داد. زاهدی به مکتب کلاسیک سیاستمداران ایرانی تعلق داشت که تعهدش به میهن و ایران عزیز، بیش از دلبستگیاش به رژیم سیاسی بود. او به شاه وفادار بود اما باید منصفانه گفت که به ایران وفادارتر بود. زاهدی در دوران جنگ تحمیلی، درحالیکه اکثریت سیاستمداران مخالف انقلاب تلویحاً خواهان شکست حکومت ایران بودند و افرادی چون مسعود رجوی و شاپور بختیار ننگ بدنامی و همراهی با صدام را بر خود خریدند، در کنار کشورش ایستاد. او مدافع ایران و نیروهایش بود. در ماجرای هستهای نیز مواضع او مثالزدنی بود. او انرژی هستهای و تلاش ایران برای تبدیل شدن به یک قدرت هستهای را حق امنیتی، تاریخی و بینالمللی ایران میدانست. من حتی بر این باورم که وی از توانایی ایران در بخش نظامی هستهای نیز دفاع میکرد. به تواتر اخباری دست به دست شده که به رغم مخالفتش با ساختار سیاسی موجود در ایران مواضع ایران را در این رابطه بر حق میدانست. او تفاوت معناداری میان حکومت مستقر بر ایران و هرگونه نظری در باب آن با منافع ایران قائل بود. همین امر از او شخصیت ممتازی ساخته بود.
زاهدی در سه ماجرای دیگر هم با دولتمردان همتراز خود و وابستگان به خاندان پهلوی متفاوت بود. او از ولیعهد سابق دوری جست و منتقد جدی رفتارها و کنشهای سیاسی وی بود. زاهدی بر این باور بود که رضا پهلوی جوان به هیچوجه پرنسیپ پدرش محمدرضا را ندارد. در ماجرای اعمال تحریمهای امریکا علیه ایران، موضع سرسختانهای ضد مقامات امریکایی و دونالد ترامپ اتخاذ کرد. وی رفتار دولت امریکا را ناقض ارزشهای انسانی و بینالمللی میدانست. تفاوت معناداری با دیگر سیاستمداران و کنشگران مدعی که خواهان برخورد نظامی امریکا و تهدید منافع ایران داشتند، بروز داد. اوج این تمایز به ترور فرزند شجاع ایران سردار قاسم سلیمانی بازمیگردد. وی این ترور را محکوم کرد. از قاسم سلیمانی در حد یک سرباز و قهرمان ملی یاد کرد. او قاسم سلیمانی را تداوم تاریخی برتری ژئوپلیتیک و تاریخ ایران بر این منطقه میدانست. اردشیر زاهدی نشان داد که میتوان با دولتی در تعارض بود اما همچنان با اصول و پرنسیپهای ملی رفتار کرد. اردشیر زاهدی عاشق ایران بود و همواره آرزو داشت تا وطنش را دوباره زیارت کند. این امر از او سلب شد. کاش با موافقت مقامات ایرانی امکان دفن او در وطن فراهم شود. این حداقل کاری است که میتوان برای سیاستمداری بااصول که با همه تعارضهای قدیم و جدید و ایراداتی که بر زندگی او وارد است، انجام داد. این با سنت دینی ما نیز سازگارتر است.
روزنامه اعتماد / ۲۹ آبان ۱۴۰۰
پشیمانی یا اقرار به عظمت مردم ایران؟
محمد محبوبی
پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی
روز پنجشنبه ۲۷ آبانماه ۱۴۰۰، مردی دار فانی را وداع گفت که اگرچه از مهرههای مهم خاندان سلطنتی بود و مسئولیتهای خطیری در دوره محمدرضا پهلوی برعهده داشت، اما بواسطه مواضع متمایزش از سلطنتطلبها، جایگاه متفاوتی در افکار عمومی پیدا کرده بود. اردشیر زاهدی پسر فضلالله زاهدی و داماد محمدرضا پهلوی مسئولیتهای مهمی در دوره پهلوی دوم برعهده داشت که آخرین آنها سفیر ایران در واشنگتن بود. غیبت اردشیر زاهدی در مقطع پیروزی انقلاب اسلامی، به دلیل مأموریتش در واشنگتن باعث شد که از طوفان حوادث انقلابی در ایران فاصله داشته باشد.
اردشیر زاهدی را بهدلیل اختلافاتش با خاندان سلطنتی و مخالفتش با شاه در موضوعات مختلف میشناسیم. اما مهمترین ویژگی او در سالهای اخیر مواضع همسو با سیاستهای جمهوری اسلامی بود؛ مواضعی مثل مقاومت بر حق ایران در پرونده هستهای، مقاومت ایران در برابر تحریمهای دوره ترامپ و سیاستهای ایران در منطقه غرب آسیا و جنگ سوریه. این مواضع متمایز اردشیر زاهدی نسبت به اعضای خانواده سلطنتی و دولتمردان حکومت پهلوی در حالی صورت میگرفت که او هیچگاه نسبت به کارنامه سوابق و عملکرد خود، پدرش و حکومت پهلوی اعلام برائت نکرد و آنها را محکوم نمیکرد.
از این جهت میتوان نگاهی متفاوت به مواضع متأخر زاهدی داشت و دلایل این مواضع را هم در چند مورد زیر خلاصه کرد:
نخست؛ اختلاف زاهدی با خانواده پهلوی است. این اختلاف داخلی، خود را در سالهای دهه پنجاه در موضوعات مختلفی نشان داد که در منابع تاریخی متنوعی به آن اشاره شده است. بعد از پیروزی انقلاب هم این اختلافات به قدری دامنهدار بود که منجر به شکاف در خاندان سلطنتی شد و زاهدی و خانواده محمدرضاشاه، علیه یکدیگر مواضع شدیدی میگرفتند.
دوم؛ روحیه ایراندوستی و ملیگرایی زاهدی است. زاهدی چه در دوره پهلوی و چه در دوره جمهوری اسلامی روحیه ملیگرایی و ایراندوستی شدیدی داشت. به نحوی که متفاوت از سایر سلطنتطلبها هیچ گاه حاضر نشد علیه مردم خود موضعگیری کند. مواضعی مثل محکوم کردن تحریمها علیه ملت ایران و حمایت از پرونده هستهای به نفع ملت ایران را میتوان ادامه همان روحیه ایراندوستی زاهدی دانست.
سوم؛ عظمت کارنامه جمهوری اسلامی در ۴۰ سال گذشته است. جمهوری اسلامی در این سالها موفق شده دستاوردهایی را کسب کند که حکومت پهلوی حتی با وجود پشتیبانیهای خارجی موفق به کسب این دستاوردها نشد. حفظ تمامیت ارضی ایران یکی از این مقولاتی بود که زاهدی بارها به آن اشاره کرد. او ضمن اعتراف به اشتباه حکومت پهلوی و خود در جدایی بحرین از کشورمان، همواره به موفقیت ایران در حفظ تمامیت ارضی اعتراف کرده بود. میتوان اینگونه نتیجه گرفت که این مواضع زاهدی به نوعی اعتراف به موفقیت جمهوری اسلامی ایران هم به شمار میرود.
به عبارت دیگر اردشیر زاهدی که هم در شکاف عمیقی با خانواده پهلوی قرار داشت و هم با جمهوری اسلامی مخالف بود، اولاً هیچگاه از عملکرد خود در حکومت پهلوی اعلام برائت نکرد و دوماً با وجود اینکه جمهوری اسلامی را نظامی بر حق نمیدانست «مجبور به اعتراف» شد و بقای سیاسی خود را در ضدیت با خانواده سلطنتی و تأیید کارنامه ایران در تأمین منافع ملی میدید. اردشیر زاهدی نه نسبت به عملکرد خود در حکومت پهلوی «صادقانه پشیمان شد» و نه هیچگاه نظام جمهوری اسلامی را نظامی «مشروع بر پایه اراده ملت» دانست. بلکه در دوگانه خانواده سلطنتی و نظام جمهوری اسلامی سعی میکرد ضلع سومی را تشکیل دهد تا بتواند مرزبندی خود با هر دوی آنان را رعایت کرده باشد و در عین حال موضع مشروعیتبخش نسبت به هیچکدام از دو طرف نداشته باشد. بنابراین حمایتهای اردشیر زاهدی از سیاستهای ایران را باید در منطق معادلات او و خاندان سلطنتی و جمهوری اسلامی و همچنین در ایراندوستی او جستوجو کرد.
روزنامه ایران / ۲۹ آبان ۱۴۰۰
ماجرای ازدواج اردشیر زاهدی و شهناز پهلوی
* من هیچوقت بعد از جدایی پدر و مادرم در زندگی نمیخواستم زن بگیرم.
* یکی دو تا از روزنامهها شایعه کردند چون پدر من روابط نزدیکی با خانواده قشقایی داشتند من میخواهم دختر ناصرخان قشقایی را بگیرم که صحیح نبود! روزنامهای دیگر نوشته بود که قرار بر اینست که دختر پادشاه هم به من داده بشود.
* پدرم نوشته بود پسرم اگر میخواهی دختر شاه را بگیری، من استدعا میکنم این کار را نکن، اگر که عاشق کسی هستی که واقعاً از ته دل همدیگر را دوست دارید، من بهت خوشم.
* تا روزی هم که ثریا رفت روابط صمیمانه و صدیقی با او داشتم، وقتی هم که شاه مریض بود پیامبر او و شاه بودم، میخواستم ببرمش که شاه را ببیند.
درباره اردشیر زاهدی در «تاریخ ایرانی» بخوانید
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
رسم سیاسی و ارث تاریخی اردشیر زاهدی
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
اردشیر زاهدی: وزیر خارجه آمریکا غلط میکند میگوید خلیج عربی
۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
اردشیر زاهدی: پیشنهاد ما کنار رفتن شاه و زندانی شدن مخالفان در یک روز بود
۱۹ بهمن ۱۳۹۸
اردشیر زاهدی: قاسم سلیمانی سرباز وطنپرست شرافتمندی بود
۱۶ دی ۱۳۹۸
جدال بر سر اصالت سند بیبیسی درباره آیتالله کاشانی
۰۳ شهریور ۱۳۹۷
اردشیر زاهدی: همه چیز با ۴۰ سال پیش فرق کرده است
۲۰ خرداد ۱۳۹۷
مخالفت اردشیر زاهدی با سیاست تغییر رژیم ایران
۱۳ خرداد ۱۳۹۷
اردشیر زاهدی: ما مردم را نفهمیدیم
۰۷ فروردین ۱۳۹۵
۱۳ تیر ۱۳۹۳
خاطرات اردشیر زاهدی، سیمین بهبهانی و منوچهر رزمآرا از روز کودتای ۲۸ مرداد
۲۸ مرداد ۱۳۹۲
انحلال مجلس هفدهم؛ قانونی یا غیرقانونی؟ / نوۀ مصدق: رفراندوم از اصول دموکراسی است
۲۷ مرداد ۱۳۹۲
اردشیر زاهدی: عراق برای حمله به ایران از آمریکا اجازه گرفت
۱۸ تیر ۱۳۹۱
فریدون زندفرد: اردشیر زاهدی در مورد بحرین با شاه اختلاف نظر داشت
۲۱ خرداد ۱۳۹۱
۳۰ مهر ۱۳۹۰
نامه اردشیر زاهدی به روزنامه نیویورکتایمز: ۲۸ مرداد کودتا نبود
۳۱ مرداد ۱۳۹۰
۲۱ خرداد ۱۳۹۰
اردشیر زاهدی و الیزابت تیلور در مشهد
۰۵ فروردین ۱۳۹۰
نظر شما :