مادلین آلبرایت و ماجرای عذرخواهیهایش
تاریخ ایرانی: از «شاهد ناکام در توقف نسلکشی رواندا» تا «پایاندهنده پاکسازی قومی در کوزوو»، از «قاتل» تا «قهرمان دموکراسی»، داوریها درباره مادلین آلبرایت، وزیر خارجه ایالات متحده در دولت بیل کلینتون که ۲۳ مارس ۲۰۲۲ (۴ فروردین ۱۴۰۱) در ۸۴ سالگی درگذشت، در رسانههای ایران و جهان به همین تضاد و تناقض بود.
پیام سنجاقهای سینه خانم وزیر خارجه
مادلین آلبرایت از سال ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۷ سفیر ایالات متحده در سازمان ملل و از ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۱ اولین وزیر خارجه زن تاریخ آمریکا شد. متولد ۱۹۳۷ در پراگ با نام ماریا جانا کوربلوا که در خانواده او را «مادلا» و «مادلنکا» صدا میکردند و پس از اینکه در سال ۱۹۵۰ به شهروندی ایالات متحده در آمد، نام غربی «مادلین» را انتخاب کرد.
قبل از جنگ دوم جهانی، پدرش کارمند وزارت خارجه بود اما با حمله نازیها به کشورشان در سال ۱۹۳۹، خانواده به بریتانیا پناهنده شد و پدر شغلی در بیبیسی گرفت. با پایان جنگ، خانواده فوراً به کشورشان بازگشتند و پدر مادلین به عنوان سفیر و بعداً نماینده چکسلواکی در سازمان ملل منصوب شد اما با تسلط کمونیستها بر جمهوری چکسلواکی، اعضای خانواده بار دیگر به خارج مهاجرت و این بار از ایالات متحده درخواست پناهندگی کردند. پدر مادلین در آمریکا به تدریس علوم سیاسی پرداخت.
اگرچه مادلین با سنت کلیسای کاتولیک بزرگ شد، اما خانواده او یهودی بودند و بعدها کشف کرد که در زمان جنگ دوم جهانی، بیش از ده نفر از بستگانش از جمله پدربزرگ و مادربزرگش از قربانیان هولوکاست بودند.
هنگام مهاجرت خانواده به آمریکا، مادلین ۱۱ سال داشت و قبلاً در چندین کشور زندگی کرده و با چهار زبان آشنا بود. او در خاطرات خود به یاد آورده در حالی که والدینش به شدت به فرهنگ و آداب اروپایی پایبند بودند، انطباق با فرهنگ آمریکایی برایش دشوار بود.
در پایان دبیرستان، دریافت یک بورس تحصیلی به او امکان داد در کالج ولزلی، که یک دانشگاه خصوصی در ماساچوست است، در رشته علوم سیاسی تحصیل کند. هیلاری کلینتون نیز از فارغالتحصیلان همین مؤسسه است.
در زمان تحصیل به حزب دموکرات علاقمند شد و همچنین با همسر آینده خود، جوزف مدیل پترسون آلبرایت، فرزند یک خانواده مشهور در بخش انتشارات، آشنا شد و بعدها با او ازدواج کرد.
آن دو پس از فارغالتحصیلی ازدواج کردند و در سال ۱۹۶۰ اولین فرزندان آنها، دو دختر دوقلو به نامهای آلیس و آن متولد شدند. دختر سوم این زوج به نام کاترین در سال ۱۹۶۷ به دنیا آمد.
در اواخر دهه ۱۹۶۰، خانواده به واشنگتن دیسی بازگشت و آلبرایت از طریق کار با اد ماسکی، سناتور ایالت مین، با سیاست آشنا شد. او در سال ۱۹۷۵ دوره دکترای خود را به پایان رساند و چند سال بعد، زبیگنیو برژینسکی، استاد سابقش در کلمبیا، اولین شغل دولتی را به او پیشنهاد کرد. برژینسکی که به عنوان مشاور امنیت ملی در دولت جیمی کارتر منصوب شده بود، شاگرد سابقش را برای کمک در ارتباط با کنگره استخدام کرد.
با شکست دموکراتها و پیروزی ریاستجمهوری رونالد ریگان، مادلین آلبرایت به کار برای سازمانهای غیرانتفاعی پرداخت و در همین زمان بود که شوهرش پس از ۲۳ سال زندگی زناشویی، به طور ناگهانی از او جدا شد.
در سال ۱۹۹۲ که بیل کلینتون به ریاستجمهوری رسید، از آلبرایت خواست تا در انتقال قدرت از دولت سابق به او کمک کند و بعداً او را به عنوان سفیر آمریکا در سازمان ملل منصوب کرد.
انتصاب او با تبعات فروپاشی اردوگاه شوروی همزمان بود که یک رشته درگیریهای خونین را در پی داشت. در آن زمان، مادلین آلبرایت تنها زن در میان نمایندگان ۱۵ کشور عضو شورای امنیت سازمان ملل بود و در خاطرات خود اولین نشست این شورا را جلسهای «با حضور ۱۴ کت و شلوار و یک دامن در یک اتاق» توصیف کرده است.
او دردناکترین خاطره خود از این دوره را شکست جامعه بینالمللی در توقف نسلکشی در رواندا دانسته است. در صحنه جهانی، او به شدت از منافع ایالات متحده و دموکراسی دفاع میکرد و شاید آشنایی نزدیکش با نظامهای فاشیستی و کمونیستی در این زمینه مؤثر بود.
بیل کلینتون در دوره دوم ریاستجمهوری خود، آلبرایت را به عنوان وزیر امور خارجه آمریکا منصوب کرد. آلبرایت در مصاحبه با روزنامه گاردین در سال ۲۰۱۸ گفت که «وقتی نام من به عنوان وزیر امور خارجه مطرح شد، بعضیها فکر میکردند که از کره دیگری آمدهام و حتی میگفتند که امکان ندارد عربها حاضر شوند با یک وزیر خارجه زن همکاری کنند.» در عمل، او در پیشبرد مذاکرات اعراب و اسرائیل در دوره کلینتون نقشی اساسی داشت.
مادلین آلبرایت یک شیوه دیپلماتیک منحصر به فرد برای خود داشت: استفاده از سنجاق سینه. او گفت که اولین بار رسانههای عراقی الهامبخش او در این مورد بودند و باعث شدند به فکر بیافتد که از سنجاق سینه و جواهراتی که میپوشد برای بیان غیرمستقیم نظرش استفاده کند. این رسانهها رویکرد او نسبت به جنگ اول خلیج فارس را محکوم کرده و او را یک «مار بیهمتا» خوانده بودند.
برای آلبرایت، استفاده از سنجاق سینههایی با شکل لاکپشت، گل و بادکنک همگی تعابیر خاص خود را داشت. مثلاً در یک مورد که روسها به استراق سمع پرداخته بودند، او سنجاق سینهای به شکل یک حشره را به سینه زد. در انگلیسی واژه bug هم معنی حشره و هم استراق سمع دارد. یک بار دیگر در ملاقات با ولادیمیر پوتین، کفیل وقت ریاستجمهوری روسیه، سنجاق سینه سه میمون «بد نبین، بد نگو، بد نشنو» را به سینه زده بود با این منظور که رویکردش در مورد سیاست روسیه در قبال شورشیان چچن را با کنایه بیان کند.
در موزه هنر نیویورک سنجاقهای سینه متعلق به آلبرایت که تعداد آنها به صد عدد میرسد با شکلهای متنوع و اندازههای گوناگون و به ترتیب دقیقی به نمایش درآمدند؛ از سنجاق سینهای به ارزش صدها هزار دلار تا دهها دلار.
هر یک از این سنجاقها دارای خاطرات و داستانهای خاص خود هستند. برخی از آنها نیز جزئی از تاریخ لحظههای مهم هستند؛ مانند سنجاقی که در زمان مذاکرات صلح میان سران فلسطین و اسرائیل نصب شده بود.
او هنگامی که با یاسر عرفات، رئیس فقید تشکیلات خودگردان فلسطین دیدار میکرد، از سنجاق سینهای به شکل زنبور استفاده کرد: «در روند صلح خاورمیانه سنجاقهای سینه بسیاری را نصب کردم تا پیامهای زیادی را ارسال کنم. از سنجاق سینهای به شکل کبوتر استفاده کردم که «لیا رابین» همسر اسحاق رابین نخستوزیر پیشین اسرائیل به من هدیه داده بود. نصب این سنجاق به این معنی بود که وقتی با عرفات و باراک دیدار میکردم میخواستم بگویم که آمریکا پایبند به روند صلح خاورمیانه و خواهان تحقق آن است. همچنین در بسیاری از اوقات سنجاق زنبور را نصب میکردم تا بگویم که در مقابل خود روند سختی را در پیش داریم. عرفات و باراک نیز پیش از هر مذاکرهای سنجاقهای من را میخواندند. عرفات در پاسخ به سنجاق زینتی من به شکل زنبور، سنجاقی به شکل پروانه به من هدیه داد. اشتیاقم برای استفاده از جعبه جواهرات به عنوان یک وسیله سیاسی نه تنها کمک زیادی به من کرد بلکه یاریام کرد تا فرهنگها و کشورها را بهتر بشناسم.»
آلبرایت بیش از هر چیز به خاطر تلاشهایش برای واداشتن دولت کلینتون به مداخله برای جلوگیری از پاکسازی قومی در کوزوو به دست رژیم اسلوبودان میلوسویچ مشهور شد. برخی از منتقدان عملیات بمباران ناتو در آن دوران را «جنگ آلبرایت» میخواندند.
او در آن زمان گفت: «من مسئولیت کامل این سیاست را به عهده میگیرم … مسئولیت کامل این باور که برای ما حیاتی بود دست روی دست نگذاریم و شاهد باشیم میلوسویچ نقشههایش را عملی میکند. ما نمیتوانیم تماشاگر جنایت علیه بشریت باشیم.» کوزوو در نهایت در سال ۲۰۰۸ یعنی ۹ سال بعد از مداخله ناتو از صربستان اعلام استقلال کرد.
پس از پایان دوره وزارت، مادلین آلبرایت یک شرکت مشاوره راهاندازی کرد و مدت کوتاهی هم به عنوان عضو هیئت مدیره در بورس نیویورک خدمت کرد. او همچنان به فعالیت در راس مؤسسات مختلف و شرکت در جلسات و سخنرانیها ادامه داد و حتی در بعضی از برنامههای تلویزیونی ظاهر میشد.
فعالیتهای متعدد او در حوزه بینالملل باعث شد تا در سال ۲۰۱۲، نشان آزادی را از باراک اوباما، رئیسجمهور وقت آمریکا دریافت کند. نشان آزادی بالاترین نشان افتخار ایالات متحده است که به غیرنظامیان اعطا میشود.
او از هیلاری کلینتون در مبارزات انتخاباتی ریاستجمهوری سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۶ حمایت کرد. هیلاری کلینتون در رقابتهای انتخاباتی سال ۲۰۱۶ نقلقولی از مادلین آلبرایت کرد که «جایی گفته بود برای زنانی که به زنان دیگر کمک نمیکنند یک جای اختصاصی در جهنم در نظر گرفته شده چون هنوز خیلی کار مانده که باید انجام شود. من واقعاً از این حرف که حالا خیلی معروف شده خوشم میآید.»
آلبرایت چند ماه بعد در مقالهای در نیویورکتایمز همزمان با کمپین کلینتون در نیوهمپشایر درباره حمایت زنان از یکدیگر، نوشت: «در این کمپین سخنی را مطرح کردم که ۲۵ سال پیش و در دورانی که نماینده آمریکا در سازمان ملل بودم برای اولین بار گفته بودم؛ زنانی که از یکدیگر حمایت نمیکنند جایگاهی ویژه در جهنم دارند! من معتقدم که زنان باید از یکدیگر حمایت کنند اما زمان و مکان درستی برای مطرح کردن این مساله انتخاب نکردم. منظور من حمایت از یک نامزد به دلیل ملاک جنسیت صرف نبود.»
او چند سال بعد با انتقاد از «غریزه استبدادی» دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا که هیلاری کلینتون را شکست داد، گفت: «آنچه در آمریکا روی میدهد جهنم است.» آلبرایت خاطرات خود را در کتابی با عنوان «به جهنم و جاهای دیگر» (دفترچه خاطرات قرن بیست و یکم) منتشر کرد که به فارسی نیز ترجمه و چاپ شده است.
او در سال ۲۰۱۸، کتاب «فاشیسم: یک هشدار» را نوشت که حاوی ابراز نگرانی در مورد گسترش حکومتهای اقتدارگرا در سراسر جهان بود. او در مصاحبهای در سال ۲۰۲۰ گفت که «فاشیسم همیشه بر مبنای اختلافافکنی در جامعه حرکت میکند. رهبری با گروهی علیه گروهی دیگر همذاتپنداری میکند و همراه میشود تا بعد از آن از این گروه به عنوان سپر بلا استفاده کند. این گروه میتواند از مهاجران یا سیاهپوستانی باشد که علیه خشونت پلیس تظاهرات میکند و به دلیل این کار «تروریست» قلمداد میشود. فاشیسم ایدئولوژی نیست بلکه عملی برای کسب قدرت است.»
آخرین پیشبینیهای خانم دیپلمات
درگذشت آلبرایت بر اثر ابتلا به سرطان بود. از او سه دختر و نوههایش باقی ماندهاند. یک ماه قبل از درگذشت و یک روز قبل از حمله روسیه به اوکراین، در مقالهای در روزنامه نیویورکتایمز با اشاره به خاطرات گذشتهاش در اولین برخورد با رهبر کنونی کرملین گفت، ولادیمیر پوتین انتظار نداشت کل اتحاد جماهیر شوروی فرو بریزد و حال با بیان اینکه اوکراین «کاملاً توسط روسیه ایجاد شده» و «عملاً از امپراتوری روسیه ربوده شده است» برای دست زدن به یک حمله تمامعیار تلاش میکند و اگر چنین کند، مرتکب خطای تاریخی خواهد شد.
به نوشته او «در اوایل دهه ۲۰۰۰ تبدیل به اولین مقام ارشد آمریکا شدم که به دیدار ولادیمیر پوتین در سمت جدید خود به عنوان رئیسجمهور موقت روسیه رفت. ما در دولت وقت بیل کلینتون در آن زمان چیز زیادی درباره او نمیدانستیم - فقط اینکه او کار خود را در سرویس اطلاعاتی کا.گ.ب آغاز کرده بود. امید داشتم این دیدار به من کمک کند تا ظرفیت این مرد را بسنجم و ارزیابی کنم که ترفیع ناگهانی او چه معنایی برای روابط آمریکا و روسیه که در بحبوحه جنگ در چچن بدتر شده بود، میتواند داشته باشد. من که پشت میز کوچکی روبروی او در کرملین نشسته بودم، فوراً از تضاد بین پوتین و رئیسجمهور پرطمطراق قبل از او یعنی بوریس یلتسین یکه خوردم.
یلتسین فردی بود حقهباز، متملق و پر از داد و فریاد توخالی، اما پوتین بدون احساس و بدون یادداشت درباره عزم خود برای احیای اقتصاد روسیه و سرکوب شورشیان چچن صحبت کرد. در پرواز برگشت به خانه، برداشتهایم را ثبت کردم. نوشتم «پوتین کوچک و رنگپریده است، آنقدر سرد است که تقریباً یک خزنده است. او مدعی بود که میدانست چرا دیوار برلین باید سقوط کند، اما انتظار نداشت کل اتحاد جماهیر شوروی فرو بریزد. پوتین از اتفاقی که برای کشورش افتاد، شرمنده و مصمم بود عظمت آن را بازگرداند.»
در ماههای اخیر که او نیروهای کشورش را در مرز با کشور همسایهاش یعنی اوکراین جمعآوری کرده، به یاد آن نشست تقریباً سه ساعته با پوتین افتادم. او پس از اینکه در یک سخنرانی تلویزیونی عجیب، کشور بودن اوکراین را برآمده از تخیل خواند، فرمانی صادر کرد که به موجبش، استقلال دو منطقه تحت کنترل جداییطلبان در شرق اوکراین را به رسمیت شناخت و نیروهایی را به آنجا فرستاد.
ادعای تجدیدنظرطلبانه و پوچ پوتین مبنی بر اینکه اوکراین «کاملاً توسط روسیه ایجاد شده» و عملاً از امپراتوری روسیه ربوده شده است، کاملاً با جهانبینی انحرافی او مطابقت دارد. برای من ناراحتکنندهترین چیز تلاش او برای ایجاد بهانهای برای دست زدن به یک حمله تمامعیار بود. اگر او این کار را انجام دهد، این یک خطای تاریخی خواهد بود.
در مدت ۲۰ سالی که از آن ملاقات ما میگذرد، آقای پوتین مسیر خود را با کنار گذاشتن توسعه دموکراتیک به نفع دستورکار استالینی ترسیم کرده است. او قدرت سیاسی و اقتصادی را برای خود جمعآوری کرده است - رقبای بالقوه را درهم شکسته یا جذب خود کرده است - در حالی که تلاش میکند تا حوزه سلطهای برای روسیه در بخشهایی از اتحاد جماهیر شوروی سابق برقرار کند. او مانند دیگر اقتدارگرایان، خوب بودن جایگاه خود را مساوی با رفاه ملت و مخالفت را مساوی با خیانت میداند. او مطمئن است که آمریکاییها هم همین بدبینی و شهوت برای قدرت را بازتاب میدهند و در جهانی که همه دروغ میگویند، او هیچ تعهدی برای گفتن حقیقت ندارد. از آنجا که او معتقد است آمریکا هم به زور بر منطقه خود تسلط دارد، فکر میکند روسیه نیز همین حق را دارد.
پوتین سالهاست که درصدد صیقل دادن به اعتبار بینالمللی کشورش، گسترش قدرت نظامی و اقتصادی روسیه، تضعیف ناتو و ایجاد اختلاف در اروپا (در حالی که بین آن و آمریکا شکاف ایجاد میکند) بوده است. نام اوکراین در همه اینها مطرح بوده است.
حمله به اوکراین به جای هموار کردن مسیر روسیه به سمت عظمت، باعث بدنامی آقای پوتین خواهد شد و کشورش را از نظر دیپلماتیک منزوی، از نظر اقتصادی فلج و از نظر استراتژیک در مواجهه با یک ائتلاف غربی متحدتر و قویتر، آسیبپذیر میکند.
او این رویه را همین الان هم با اعلام تصمیم روز دوشنبه خود برای به رسمیت شناختن دو منطقه جداییطلب در اوکراین و اعزام نیروهای روسی به عنوان «صلحبان» به آنجا آغاز کرده است. اکنون او خواسته است که اوکراین ادعای روسیه در مورد شبهجزیره کریمه را به رسمیت بشناسد و از تسلیحات پیشرفتهاش صرفنظر کند.
اقدامات پوتین تحریمهای گستردهای علیه کشورش را در پی داشته و در صورتی که او دست به حملهای تمامعیار زده و برای تصرف کل اوکراین تلاش کند، تحریمهای بیشتری نیز اعمال میشوند. این تحریمها، نه تنها اقتصاد کشورش، بلکه حلقه تنگ دوستان فاسد او را نیز درهم میشکند - دوستانی که به نوبه خود میتوانند رهبری او را به چالش بکشند. آنچه که مطمئناً یک جنگ خونین و فاجعهبار خواهد بود، منابع روسیه را از بین میبرد و به قیمت از بین رفتن جان روسها تمام میشود - در حالی که انگیزهای فوری برای اروپا ایجاد میکند تا وابستگی خطرناک خود به انرژی روسیه را کاهش دهد. (این کار با اقدام اخیر آلمان برای متوقف کردن صدور گواهینامه خط لوله انتقال گاز طبیعی نورد استریم ۲ آغاز شده است.)
چنین اقدام تجاوزگرانهای تقریباً به طور قطع ناتو را به تقویت قابل توجه جناح شرقی خود و در نظر گرفتن استقرار دائمی نیروهایش در کشورهای حوزه بالتیک، لهستان و رومانی سوق میدهد. (بایدن رئیسجمهور آمریکا گفت که نیروهای بیشتری به حوزه بالتیک انتقال میدهد) و چنین وضعی مقاومت مسلحانه شدید از جانب اوکراین را همراه با پشتیبانی قدرتمند غرب از آن در پی دارد. تلاشی دو حزبی در حال حاضر در آمریکا برای مطرح کردن یک قانون پاسخدهنده شامل تشدید کمکهای مرگبار به اوکراین در حال انجام است. این سناریو خیلی فراتر از تکرار الحاق کریمه به روسیه در سال ۲۰۱۴ است. این سناریویی خواهد بود که یادآور اشغالگری بدفرجام افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی در دهه ۱۹۸۰ است.
بایدن و دیگر رهبران غربی این دورنما را در دورههای پیاپی دیپلماسیهای بیامان به وضوح بیان کردهاند. اما حتی اگر غرب بتواند پوتین را به نحوی از دست زدن به جنگی همهجانبه باز دارد - که در حال حاضر خیلی از مسلم بودن به دور است - مهم است به یاد داشته باشیم که رقابت ورزشی انتخابی پوتین آنطور که برخی تصور میکنند، شطرنج نیست، بلکه جودو است. میتوان انتظار داشت که او بر جستجوی فرصتی برای افزایش اهرمش و ضربه زدن در آینده اصرار داشته باشد. این برعهده آمریکا و دوستانش خواهد بود که با حمایت از برخورد دیپلماتیک قاطع و افزایش حمایتهای اقتصادی و نظامی از اوکراین، این فرصت را از او سلب کنند.
گرچه پوتین، طبق تجربه من، هرگز به اینکه مرتکب اشتباه شده اعتراف نخواهد کرد، اما نشان داده که میتواند هم صبور و هم عملگرا باشد. او همچنین مطمئناً آگاه است که رویارویی فعلی او را حتی بیشتر از قبل به چین وابسته کرده است. او میداند که روسیه بدون داشتن برخی پیوندها با غرب نمیتواند پیشرفت کند. او در اولین نشستمان به من گفت: مطمئناً، من غذاهای چینی را دوست دارم. استفاده از چوبهای مخصوص خوردن غذا بسیار جالب است. اما این چیزها پیشپاافتاده هستند. اینها جزو ذهنیت ما که اروپایی است، نیستند. روسیه باید قاطعانه بخشی از غرب باشد.
پوتین باید بداند که یک جنگ سرد دوم لزوماً برای روسیه حتی با وجود سلاحهای هستهای آن، خوب پیش نخواهد رفت. متحدان قوی آمریکا را میتوان تقریباً در هر قارهای یافت.»
قاتل یا قهرمان؟
جو بایدن رئیسجمهوری آمریکا، در پیامی پس از درگذشت آلبرایت او را «قهرمان دموکراسی و حقوق بشر» خواند و آنتونی بلینکن وزیر خارجه آمریکا او را «یک دیپلمات باهوش و پیشگام شجاع و معلم فداکار» نامید. ویوسا عثمانی، رئیسجمهور کوزوو، گفت که کشورش یک «دوست بیهمتا» را از دست داده و «خدمات او به آزادی و دموکراسی ما هرگز فراموش نخواهد شد.»
در بیانیه بیل و هیلاری کلینتون - که بعد از خانم آلبرایت، دومین وزیر خارجه زن آمریکا شد - آمده است: «کمتر پیش میآید که خصوصیات رهبری یک فرد این اندازه با نیازهای زمانه سازگار باشد. چون او بنا به تجربه شخصی میدانست که سیاستهای آمریکا چقدر میتواند بر زندگی مردم در اطراف جهان تاثیر بگذارد. او پست وزارت خارجه را یک وظیفه و یک فرصت میدانست.»
اما داوریهای دیگری درباره او وجود دارد. فصلنامهٔ انگلیسیزبان «ژاکوبن» که با گرایش چپ در نیویورک منتشر میشود، در مقالهای درباره آلبرایت نوشته «او یک امپریالیست ثابتقدم بود که علاقه زیادی به استفاده بیشتر از خشونت در نظم جهانی تحت سلطه ایالات متحده پس از جنگ سرد داشت. در این فرآیند بسیاری از مردم کشته شدند. آلبرایت یکی از غولهای امپراتوری و در تلاش برای سلطه جهانی آمریکا مانند هر مرد بیرحمی بود. او پس از جنگ سرد، نقش اصلی را در سیاستی ایفا کرد که در قارههای متعدد ویرانی به بار آورد. آلبرایت همچنین از گسترش ناتو به کشورهای شوروی سابق در اروپای شرقی دفاع میکرد، یک مسیر خطرناک که بسیاری از دیپلماتهای بلندپایه در طول سالها هشدار دادهاند به طور اجتنابناپذیری به دشمنی با روسیه خواهد انجامید. این سیاست کمک قابل توجهی به درگیری هستهای بالقوه وحشتناکی کرد که اکنون با آن روبرو هستیم و همچنین به قتلعام وحشتناک غیرنظامیان اوکراینی انجامید.»
احمقانهترین حرف آلبرایت
شبکه العالم متعلق به صداوسیمای ایران، آلبرایت را «حامی قتلعام کودکان عراقی» خوانده و دلیل آن مصاحبهای است که او در مقام سفیر آمریکا در سازمان ملل با برنامه «۶۰ دقیقه» شبکه سی.بی.اس کرد. لزلی شتال در آن مصاحبه از آلبرایت پرسید: «تاکنون ۵۰۰ هزار کودک عراقی مردهاند که رقمی بیش از آمار کودکان کشته شده در هیروشیماست، آیا (تحریم) ارزش آن را داشت؟» آلبرایت پاسخ داد: «انتخاب دشواری بود اما بله میارزید.»
او سال ۲۰۱۶ در گفتوگو با یورونیوز در مورد این سخنان جنجالبرانگیزش توضیح داد: «پیشتر نیز گفتهام که این احمقانهترین چیزی است که در زندگیام گفتهام. از این بابت عذرخواهی کردم و توضیح نیز دادم. اما افرادی هستند که ظاهراً همیشه میخواهند به این قضیه بپردازند. صدام کشور دیگری را اشغال کرد. طرحی برای رساندن مواد غذایی و دارو به مردم عراق وجود داشت. صدام به هیچکس اجازه نمیداد برای توزیع آنها به عراق وارد شود. این صدام بود که کودکان را کشت و نه آمریکا. تلاش کردم از سیاست تحریم که توسط دولت قبلی بوش برقرار شده بود، دفاع کنم. اما گاهی اوقات انسانها حرفهای احمقانهای میزنند. امیدوارم همه کسانی که از من انتقاد میکنند، از خود بپرسند که آیا هرگز چیزی نگفتهاند که بابت آن متاسف باشند. این سخنی احمقانه بود. اما اگر مردم همچنان میخواهند از آن صحبت کنند، من کاری نمیتوانم درباره آن بکنم. به خاطر بیان این سخن متاسفم.»
اذعانی که عذرخواهی نبود
وزارت خارجه آلبرایت همزمان با دوران ریاستجمهوری سید محمد خاتمی در ایران بود. او در طول دوران مسئولیتش بارها تلاش کرد تا روابط دو کشور را بهبود بخشد. از جمله اقدامات او در قبال ایران میتوان به کاهش تحریمهای واشنگتن علیه تهران نام برد. او اولین مقام رسمی آمریکایی بود که به نقش ایالات متحده در سقوط دولت دکتر محمد مصدق اذعان کرد.
آلبرایت ۲۷ اسفند ۱۳۷۸ (۱۷ مارس ۲۰۰۰) در سخنرانی خود در انجمن ایران و آمریکا وابسته به انستیتو خاورمیانۀ دانشگاه جورج تاون گفت: «در سال ۱۹۵۳، آمریکا نقش بارزی در سرنگونی نخستوزیر مردمی ایران، یعنی دکتر محمد مصدق داشت. دولت آیزنهاور در آن زمان چنین میپنداشت که اعمالش به دلایل استراتژیک موجه است. اما این کودتا، برای توسعه سیاسی در ایران، به روشنی یک عقبگرد بود و اکنون میتوان به سادگی دریافت که چرا بسیاری از ایرانیان از این دخالت آمریکا در امور داخلیشان خشمگین هستند. علاوه بر این در ربع قرن بعد نیز، غرب و ایالات متحده به حمایت خود از رژیم شاه ادامه دادند. البته این حمایتها به رشد اقتصادی کشور کمک زیادی کرد، اما حکومت شاه با خشونت، هرگونه نارضایتی سیاسی را سرکوب میکرد. همانگونه که پرزیدنت کلینتون گفته است، ایالات متحده آمریکا باید سهم منصفانه از مسئولیت مربوط به مشکلاتی که در روابط ایران و آمریکا پدید آمده است به عهده گیرد. حتی در سالهای اخیر، اکنون معلوم شده است که برخی از سیاستهای ایالات متحده در قبال عراق در خلال مناقشۀ این کشور با ایران به طرز تاسفباری کوتهبینانه بوده است. به ویژه با تجربههای دیگری که ما از صدام حسین به دست آوردیم.»
«اشاره» آلبرایت به «نقش بارز آمریکا در سرنگونی نخستوزیر مردمی ایران، دکتر محمد مصدق»، با استقبال مسئولان ایرانی روبرو نشد. یک روز پس از این سخنرانی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بیانیهای (۲۸ اسفند ۷۸) اعلام کرد: «اعتراف مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه آمریکا مبنی بر دخالت این کشور در کودتای ۲۸ مرداد و نیز دخالت آمریکاییها در جنگ تحمیلی هشت ساله علیه ایران چیزی نیست که ملت سرفراز ایران بتواند به راحتی از آن بگذرد. اگرچه اسناد مدارک و شواهد اینگونه دخالتها از قبل وجود داشته و بارها از سوی جمهوری اسلامی ایران عنوان شده است، هم اکنون که آمریکا دخالت خود در اینگونه جنایات را اعلام داشته است، میبایست رژیم آن کشور تاوان آن همه ظلم را که بر این مردم رفته است جبران کند… اعتراف به انجام کودتای ۲۸ مرداد و جنگ تحمیلی خود مصداق بارز تروریسم و جنایتآفرینی دولتی است.»
مقام رهبری روز ششم فروردین ۷۹ در سخنانی در مشهد گفتههای آلبرایت را اعترافی تلقی کردند که نشانی از عذرخواهی در آن نیست: «در همین چند روز قبل از این، یک وزیر آمریکایی سخنرانی کرد. آمریکاییها بعد از گذشت نزدیک به نیم قرن، حالا اعتراف کردهاند که کودتای ۲۸ مرداد را آنها راه انداختهاند… حالا اعتراف کردهاند که ما صدام حسین را در جنگ با ایران حمایت کردهایم… اما خودشان منکر بودند و میگفتند ما بیطرفیم! … اینها، ببخشید هم نمیگویند! الان نمیگویند ما معذرت میخواهیم، فقط اعتراف میکنند! … این اعتراف شما نسبت به آن روز، به درد امروز ما چه میخورد؟ …» (روزنامه جمهوری اسلامی، ۷۹/۱/۸)
اکبر هاشمی رفسنجانی روز ۱۲ فروردین ۷۹ در خطبههای نماز جمعه تهران «اعتراف دولت آمریکا به ظلم در مورد ایران را بسیار بجا ولی دیرهنگام» دانست و افزود: «اما آلبرایت با غیردموکراتیک خواندن نظام جمهوری اسلامی ایران مبارزات انقلابی مردم ایران را زیر سؤال برده است که دولت آمریکا باید از این بابت از ملت ایران عذرخواهی کند. اگر آمریکا با حسننیت با ما برخورد کند، ما استقبال خواهیم کرد.»
کمال خرازی، وزیر خارجه وقت ایران هم روز ۱۷ فروردین ۷۹ در دیدار با همتای دانمارکی خود با توصیف اظهارات کلینتون به «اعتراف» و «قبول مسئولیت» اعلام کرد ایران در حال بررسی اقدامی حقوقی در این مورد است. البته مشخص نشد منظور او از اقدام حقوقی ایران چیست. گرچه دیگر فرازهای سخنرانی آلبرایت و بالاخص تقسیمبندی ساختار حاکمیتی ایران به نهادهای انتخابی و انتصابی از سوی وی و واکنش مسئولان تهران به آن، این بخش از اظهارات وی را تحتالشعاع قرار داد اما همین اشاره در حافظه تاریخی دو کشور ماند به عنوان اولین اعتراف رسمی آمریکا به دست داشتن در کودتا. بالاخص اینکه آلبرایت مشخصاً از عبارت «کودتا» (coup) برای توصیف نقش آمریکا در سرنگونی مصدق استفاده کرد: «The coup was clearly a setback for Iran' s political development». (یادداشت سرگه بارسقیان در تاریخ ایرانی)
متن کامل سخنان او نشان میدهد برخلاف ادعاهایی که حتی پس از درگذشت آلبرایت هم منتشر شد، او به «کودتای ۱۹۵۳» اشاره کرده اما عبارت یا جملهای مبنی بر «عذرخواهی» دیده نمیشود.
این گفتههای آلبرایت البته در آن زمان با اعتراض اردشیر زاهدی، فرزند سرلشگر فضلالله زاهدی، عامل کودتای ۲۸ مرداد و جانشین دکتر مصدق روبرو شد.
اردشیر زاهدی با ابراز ناخرسندی و ناخشنودی از این گفتههای مادلین آلبرایت، گفت: «این خانم مشق و تکلیفش را انجام نداده و به افسانهای پرداخته که به مناسبات ایران و آمریکا، یک نسل آسیب رسانده است. آمریکا ممکن است توطئهای برای براندازی دولت دکتر مصدق چیده بود، اما آنچه اهمیت دارد این است که مصدق با توطئه آمریکا سقوط کرد یا به دلایل دیگری؟ آنچه با قاطعیت میتوانم بگویم این است که سقوط مصدق، نتیجه توطئه آمریکا نبود. این ادعا که اندیشه برکناری مصدق را سیا به شاه تلقین کرد، واهی است.»
یکی از رسانههای هوادار رژیم سابق نیز پس از درگذشت آلبرایت نوشت: «آلبرایت موافق دستیابی به «زمینههای مشترک» بین ایران و آمریکا بود و همواره تأکید میکرد بدون هیچ پیششرط باید با جمهوری اسلامی وارد مذاکره شد. بر اساس سیاست مماشات بود که وی در سال ۲۰۰۰ با اشاره به نقش آمریکا در «کودتای ۲۸ مرداد» و سرنگونی دولت محمد مصدق از این رویداد و پیامدهای آن برای آمریکا و ایران ابراز تاسف کرد اما این اظهارنظر نیز نقشی در بهبود روابط ایالات متحده و جمهوری اسلامی بازی نکرد.» (کیهان لندن)
اما آنچه کمتر درباره آلبرایت گفته شده، نقش او در گنجاندن نام سازمان مجاهدین خلق در فهرست گروههای تروریستی در ۱۶ مهر ۱۳۷۶ است که در ۷ مهر ۱۳۹۱ از این فهرست خارج شد. به گفته جان بولتون «این مادلین آلبرایت بود که به خواست روحانیون این گروه را در فهرست گروههای تروریستی قرار داد و هیلاری کلینتون این گروه را از لیست خارج کرد.»
منابع: تاریخ ایرانی / ایسنا / باشگاه خبرنگاران جوان / عصر ایران / بیبیسی / اخبار روز
نظر شما :