حکمرانی بزرگ‌منشانه

ترجمه: بهرنگ رجبی
۲۲ خرداد ۱۳۹۱ | ۱۸:۲۷ کد : ۲۲۷۹ پاورقی
حکمرانی بزرگ‌منشانه
تاریخ ایرانی: آنچه در پی می‌آید ترجمه تازه‌ترین کتاب کریستوفر دی بلیگ، روزنامه‌نگار و محقق بریتانیایی است؛ «ایرانی میهن‌پرست؛ محمد مصدق و کودتای خیلی انگلیسی»، بر اساس آخرین یافته‌ها و اسناد منتشرشده در آرشیوهای دولتی آمریکا، بریتانیا و دیگر کشور‌ها به شرح زندگی سیاسی مصدق می‌پردازد. هر هفته ترجمه متن کامل این کتاب که به تازگی منتشر شده را در «تاریخ ایرانی» می‌خوانید.

 

***

 

مصدق در طول دورهٔ تصدی‌گری‌اش در فارس، کسری از مقرری‌ای را پذیرفت که فرمانفرما داشت. هدیه‌ها را برگرداند و کسانی را که بحث و مخالفت داشتند، به عوض روال معمول قاجاری که حکم دادن شخصی بود، به سوی دادگاه راهنمایی کرد تا به کارشان آنجا رسیدگی شود. بودجهٔ استان را کاهش داد و مقرری خودش برای سرگرمی و تفریح را قطع کرد. از همه مهم‌تر و بامعناتر اینکه به سیاست تفرقه بینداز و حکومت کنی تاخت که تا آن زمان رویهٔ «نمایندگان حکومت» بود، به «سود بردن آن‌ها و از جنگ و نزاع و غارت و چپو.»

 

به خاطر همهٔ این‌ها بود که در خدمت کردن مصدق به مردم، بزرگ‌منشی خاصی به چشم می‌آمد. او مفهوم طبقهٔ حاکم را پس نمی‌زد اگرچه شیوهٔ حکمرانی‌اش تا حد زیادی مبتنی بر در دسترس بودن و اصرار نداشتن بر تشریفات معمول بود. سال‌ها بعد نوشت: «هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند بدون رهبری لایق و فداکار به چیزی برسد، و معنای رهبر قابل اعتماد هم آدمی است که مردم هر چه را می‌گوید بپذیرند و گوش کنند.» درک او از دموکراسی همیشه ته رنگی از تصورات سنتی مسلمانان از رهبری داشت، از این تصور که جمع مردم آدمی صاحب ارزش‌هایی والا را به رهبری برمی‌گزینند ــ و هر جا که او ببَردشان، از پی‌اش می‌روند.

 

اختلاف میان خواهرزاده و دایی از لحاظ‌هایی نسلی هم بود. فرمانفرما از موضع شاهانه و همایونی به همه‌چیز نگاه می‌کرد. به نظر می‌آمد هر کاری می‌کند برای تأکید گذاشتن روی عظمت تولد او و آمالش است. نظامی‌های شخصی و قبیلهٔ زن‌ها، صیغه‌ای‌ها و بچه‌هایش؛ مدال بریتانیایی بسیار عزیزش ــ نشان سنت مایکل و سنت جورج؛ عشقش به شراب و شکار و ماشین هوپموبایلش ــ زندگی سیاسی برایش بیشتر بار عام دادن بود تا کار سخت و جدی.

 

به خلاف او، برای مصدق موضوع بازی نه قدرت بلکه آرمان‌ها بود. او متعلق به نسلی از آسیایی‌های درس‌خواندهٔ غرب بود که به وطنشان برگشتند، با سبیلی آراسته، تا برای هم‌میهنانشان آزادی به ارمغان بیاورند. این ترک‌ها، عرب‌ها، ایرانی‌ها، و هندی‌ها مرهون دلبستگی‌شان به معشوقی مشترک، وطن، عزم کردند رهبران جنبش‌های ضداستعماری‌ای شوند که نقشهٔ دنیا را تغییر شکل داد. آن‌ها اگرچه با همدیگر فرق داشتند و لباس بومی جای یقهٔ آهارزده می‌نشست، اما منبع الهام‌شان در عرصهٔ سیاست مشترک و غربی بود.

 

دستاوردهای مصدق در فارس چشمگیر بود. میان ایلات و عشایر صلح برقرار کرد و وضعیت نظم و قانون را چنان بهبود داد که دارایی‌های شاهزاده ارفع بهش برگشت و جادهٔ شیراز به تهران حتی برای کالسکه‌های حمل جواهر امن شد. فلک کردن را ممنوع کرد، حقوق‌های معوقه را پرداخت و مدرسه راه انداخت. روزنامه‌ای چاپ شیراز او را نماد «اتحاد، وفاق و ثبات» خواند.

 

عکس‌های آن زمان او را متین و آراسته با کت فراک و پیراهن یقه ‌پاپیونی نشان می‌دهند، رستنگاه مو‌هایش را کلاهی مرسوم آن دوران پوشانده، لاغر است و دستان نگرانش از سر آستین‌های گنده‌اش بیرون زده‌اند؛ یا اینکه وسط رییس رؤسا پالتویی به تن دارد، آدم‌هایی که تن اغلبشان عبا است، لباسی سنتی‌تر. تفاوتش با فرمانفرمای همیشه یک‌وری و سبیل قیطانی برایش میان تفنگداران جنوب ایران احترامی به ارمغان آورد که احتمالا باید همه را تحت تأثیر قرار داده باشد. مصدق از آن آدم‌ها نبود که گوش به فرمان تفنگداران جنوب ایران باشد.

 

مستعد برخوردهای عاطفی بود. وقتی فهمید معاونش دارد از مقامی که دارد سوءاستفاده می‌کند، شهر را به هم ریخت که دارد حاضر می‌شود همه‌ چیز را‌‌ رها کند و به تهران برگردد. مردم شهر دورش را گرفتند و به زور از معاون فرماندار قول گرفتند رفتارش را اصلاح کند. جزو آدم‌هایی نبود که سر موضوع شرف، یکدستی بزند و اگر رضایتش را جلب نکرده بودند، قطعا به تهران برگشته بود. نگاهش به قدرت قضا و قدری و کمابیش سرسری بود، اما غریزتا به انگیزه‌های اخلاقی خودش اعتقاد داشت. اوایل دوران فرمانداری، به رفتار گستاخانهٔ کنسول بریتانیا واکنش داد و گفت اگر انگلیسی‌ها بخواهند اینگونه رفتار کنند، او هم ممکن است استعفا بدهد. کنسول بریتانیا در جا عقب نشست.

 

اینجا برای اولین بار بود که مصدق مورد توجه بریتانیایی‌ها قرار گرفت. هرمن نورمن در ارزیابی پیامدهای تصدی‌گری او در فارس، نوشته بود که این آدم تازه اثرگذاری و محبوبیت کمی دارد، گفته‌ای که با توجه به آغاز حیات سیاسی جدی مصدق قابل مناقشه نیست، اما سخت بشود گفت هوشمندانه است. جی. پی. چرچیل که در بخش امور مربوط به شرق وزارت امور خارجهٔ بریتانیا کار می‌کرد، آدمی بود هم مرموز و هم بدشگون؛ او مصدق را مردی توصیف کرد «بسیار جاه‌طلب» که «وجههٔ خوبی» ندارد و در آخر این نتیجهٔ تا حدی خنده‌دار را گرفت که او «خطر جدی» دارد. برای چی را سخت می‌شود گفت، هرچند مصدق آن زمان شهره بود به میهن‌پرستی و درستکاری‌اش، خصوصیاتی که همچون سنگریزه لای چرخ‌های ماشین استعمار گیر می‌کردند.

 

جای کنسول از خود راضی بریتانیا را خیلی زود امپریالیستی دمدمی‌تر گرفت. دبلیو. ال. مید، میهن‌پرستی ایرلندی بود که شخصیتی بسیار دلسوز و شفیق داشت. کنسول تازه حامی تلاش‌های مصدق برای دوستی با قبایل بود و مصدق هم به شرف و میهن‌پرستی این مرد ایرلندی احترام می‌گذاشت. به‌ بیان مصدق، این دو آدم «عین برادر» با همدیگر کار می‌کردند و ارتباطات مید با مصدق با چنان اشتیاق دوستانه‌ای بود که خیلی راحت ممکن بود آدم فراموش کند او خدمتگزار تاج ‌و تخت بریتانیا است.

 

هر دویشان ترنس مک‌سوئینی، ملی‌گرای ایرلندی را ستایش می‌کردند که در اکتبر ۱۹۲۰ در اعتراض به بازداشتش از سوی بریتانیایی‌ها اعتصاب غذا کرد و مرد. گفتهٔ مشهور مک‌سوئینی، «پیروزی از آن کسانی نیست که می‌توانند بیشترین ضربه‌ها را بزنند بلکه به کف آنانی می‌آید که بیشتر از دیگران توان تحمل دارند.»، چندان دور از حرف نجم‌السلطنه دربارهٔ رهبری نبود که به خاطر مردمش رنج می‌کشد. قرار بود مصدق در زندگی‌اش چند باری دست به اعتصاب قضا بزند ــ اگرچه اشتهایش همیشه بر او چیره می‌شد.

 

اگر دم ‌و دستگاه پادشاهی بریتانیا آدم‌های بیشتری شبیه مید داشت، شاید روابط مصدق با بریتانیایی‌ها آن قدر ناجور تلخ و تیره نمی‌شد. اما مید استثنایی بود که نهایتا از سیاست بریتانیا در ایران بیزار شد؛ دولت بریتانیا نظر مساعدی درباره‌اش نداشت و احتمالا تمایلات ملی‌گرایانه‌اش در این نظر بی‌تأثیر نبود. مید چند سال بعد‌تر در بازگشت به ایران دیداری با منشی مخصوص کرزن، لارنس اولیفانت، کرد که در جریانش درستکاری و کفایت مصدق را ستود. اولیفانت خیلی بی‌میل نظرات  مید در مورد وضعیت منطقه و دیدگاهش دربارهٔ سیاست بریتانیا را شنید و در صورت‌جلسه ذکر کرد که حرف‌های او «بیشتر خصلت ویرانگرانه داشتند تا سازنده». برخوردی بود معمول میان یک متخصص اوضاع منطقه که همدل آمال میهن‌پرستان درستکار ایرانی است و آدمی از نوع کرزن که فقط در صورتی میهن‌پرستان درستکار ایرانی را تأیید می‌کرد که حرف‌گوش‌کن بودند. اولیفانت که از دست مید خلاص شده بود، صورت‌جلسه را این‌طور تمام کرد که او «تازه از خدمت سیاسی بازنشسته شده و دیگر به شرق باز نخواهد گشت.»

کلید واژه ها: ایرانی میهن پرست مصدق


نظر شما :