موسوی خوئینیها: یزدی گروگانگیری را تأیید کرد
معتمدیمهر: منظور دکتر یزدی تأیید اعتراض به سیاستهای آمریکا بود
به گزارش «تاریخ ایرانی»، اشاره دبیرکل مجمع روحانیون مبارز به بخشی از نطق ابراهیم یزدی، وزیر خارجه دولت موقت و دبیرکل فقید نهضت آزادی ایران در روز ۲۷ شهریور ۱۳۵۹ است که پس از بیان این عبارت گفته بود: «در این مورد هم من تحلیلهای گذشته را دارم، راجع به اینکه چگونه باید محاکمه بشوند، تمام این ها را من نوشتم و تازه هم نیست…وزیر امور خارجه آمریکا میخواست راجع به مسائل با ما صحبت بکند ما قبول نکردیم.»
موسوی خوئینیها که از او به عنوان رهبر معنوی دانشجویان تسخیرکننده سفارت آمریکا یاد میکنند، در ۱۳ آبان ۱۳۷۴ در گفتوگو با روزنامه «سلام» که مدیرمسئول آن بود، چنین روایت کرد که «برای دانشجویان که پیرو امام بودند بسیار اهمیت داشت که این حرکت آنان از نظر امام چگونه تفسیر میشد، آیا ایشان موافقاند یا مخالف. لذا گروه اصلی که سه چهار نفر بودند با بنده مشورت کردند که این قضیه را به اطلاع حضرت امام برسانیم یا نه بنده با اینکه این کار یعنی مشورت با حضرت امام انجام شود مخالفت کردم. در آن موقع فکر کردم امام (ره) به عنوان رهبر انقلاب مسئول حوادث جاری کشور هستند و طبعاً با این کار مخالفت میکردند اگرچه در واقع این کار را خوب بدانند و دلیل آن هم مسئولیت در برابر سایر دولتها و مواردی از این قبیل است؛ بنابراین به این نتیجه رسیدم که امام را خیلی محدود نکنیم و مشورت با ایشان انجام نشود و این کار انجام گردد اگر امام مخالفت کردند خب توبیخ میکنند و دانشجویان هم از ادامه کار منصرف میشوند و در دنیا هم چنین مواردی مرسوم است که اتفاقاتی از این قبیل رخ دهد و جنبه دولتی هم ندارد و سپس با مداخله دولت یا عالیترین مرجع موضوع تمام میشود. قرار بر این شد که در ساعات اولیه حادثه، بنده موضوع را به حضرت امام اطلاع دهم و بر اساس عکسالعمل ایشان حرکت بعدی انجام شود. به محض آغاز ماجرا بنده به دفتر حضرت امام خمینی (ره) که آن زمان قم بودند تلفن زدم. مرحوم حاج احمد آقا گوشی تلفن را برداشتند. موضوع را به ایشان اطلاع دادم و درخواست کردم که به اطلاع حضرت امام برسانند و بگویند که دانشجویان مورد اعتماد بنده هستند و هر جور که امام بفرمایند عمل خواهد شد. حاج احمد آقا به بنده گفت گوشی را نگه دارید. ایشان نزد امام رفت و پس از دو یا سه دقیقه برگشتند و از قول امام به بنده گفتند که: خوب جایی را گرفتهاید، محکم نگه دارید.»
روایت یزدی از روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ چنین است: «در دیداری که همان روز با امام داشتم وقتی خبر اشغال را دادم ایشان با ناراحتی گفتند: «اینها کیاند؟ برو بریزشان بیرون» اما من صبح آن روز از دفترم با آقای موسوی خوئینیها که در محل سفارت مستقر شده بود، صحبت کرده بودم و میدانستم که این بار اشغال سفارت توسط نیروهای ناشناس انجام نشده است و اخراج آنها به سادگی میسر نیست و من نباید در آن دخالت کنم. در مراحل بعدی دو پیشنهاد اساسی به امام دادم؛ اول اینکه به بهانه گروگانها یک دادگاه بینالمللی، نظیر دادگاه برتراند راسل و محاکمه جانسون، رئیسجمهور آمریکا به مناسبت دخالت نظامی در ویتنام، برای محاکمه عملکرد سیاست خارجی دولت آمریکا در ایران، از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ تا زمان انقلاب تشکیل شود. دوم با نزدیک شدن روز تولد عیسی مسیح در همان سال ۵۸ پیشنهاد کردم امام طی نامهای خطاب به مسیحیان جهان به مناسبت تولد پیامبر عشق و رحمت اعلام کنند که گروگانها آزاد میشوند. با این اقدام، کارتر مجبور میشد سرمایههای بلوکه شده ایران را بیقید و شرط آزاد کند و غائله نه تنها با حداقل زیان و ضرر تمام شود بلکه تصویر رحمانی جدیدی برای انقلاب در دنیا ترسیم میکرد اما متاسفانه نشد و شاید هم نگذاشتند.» (گفتوگو با روزنامه قانون، ۱۳ آبان ۱۳۹۴)
مهدی معتمدیمهر، مسئول کمیته آموزش و عضو دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران در یادداشتی که در اختیار «تاریخ ایرانی» قرار داد، به موسوی خوئینیها پاسخ داد: «آقای موسوی خوئینیها درست میفرمایند که دکتر یزدی در آن جلسه مجلس شورای اسلامی گفته که من اولین نفری بودم که تأیید کردم اما این تمام ماجرا نیست و متأسفانه سنتی در ایران شناخته شده است که گفتن نیمی از حقیقت، عموماً معنایی جز تحریف حقیقت و ارائه سخنان کذب بعدی ندارد. شادروان دکتر یزدی البته قبلاً هم پیشنهاد تعطیلی سفارت آمریکا را به آیتالله خمینی داده بود و همین نشان میدهد که ایشان هم نگرانیها و اعتراضات جدی به سیاستهای دولتمردان آمریکا داشته است که رهبر انقلاب پاسخ میدهد: کژدار و مریز رفتار کنید. اما میان کاهش و حتی توقف روابط دیپلماتیک و حمله به یک سفارت خارجی و گروگان گرفتن کارمندان و دیپلماتها باید فرق اساسی قائل بود. دکتر یزدی در مناسبتهای فراوان گفته است که منظور ایشان از تأیید، بیان اعتراض به سیاستهای آمریکا و پذیرفتن شاه بوده است، اما متأسفانه آقای موسوی خوئینیها به باقی تماس تلفنی اشاره ندارد که دکتر یزدی به ایشان گفته است: اعتراضتان را انجام دادید. حالا دیگر از سفارت بیرون بروید و گروگانها را تحویل بدهید.» (متن کامل این یادداشت در انتهای متن آمده است.)
مجمع روحانیون همچنان ضد آمریکاست
دبیرکل مجمع روحانیون مبارز در دیدار با «انجمن وفاق و توسعه» دانشگاه شیراز که روز ۲۰ شهریور امسال انجام شد و مشروح آن را در کانال تلگرامی خود منتشر کرده، در پاسخ به این سؤال که «مجمع روحانیون در ابتدا مواضعی کاملاً ضدآمریکایی داشت، ولی به نظر میرسد این مواضع، امروز تفاوت کرده است. آیا اینطور است؟» گفت: «این سؤال نباید این تصور اشتباه را ایجاد کند که سایرین ضدآمریکا نبودهاند. از میان احزاب، گروهها و جمعیتهای سیاسی که در ایران میشناسم هیچ کدام طرفدار دوستی با آمریکا نبودهاند، آمریکائیان هم هیچ زمانی دوست ملت ایران نبودهاند. در ماجرای نهضت بزرگ ملی شدن صنعت نفت، آمریکا هرگونه کارشکنیای کرد تا این نهضت به بار ننشیند و عاقبت با همدستی انگلیسیها و با کودتای نظامی، دولت قانونی مرحوم دکتر مصدق را سرنگون کرد و شاه ایران را مدیون و مرعوب خود ساخت؛ او هم، برای اینکه به سرنوشت پدرش گرفتار نشود و به تبعید بیبازگشت نرود، مطیع بیچونوچرای آمریکا شد. همچنین از زمانی که در پی انقلاب اسلامی، برای همیشه دودمان پهلوی و رژیم سلطنتی سقوط کرد، آمریکا حتی یک روز هم با ایران از در دوستی وارد نشد. امروز هم رئیسجمهور آمریکا در سنگاندازی بر سر راه ایران و ایرانیان گوی سبقت از پیشینیان خود ربوده است. با این اشارهٔ کوتاه به عملکرد آمریکا در طول شصت سال بر ضد منافع ایران و بر ضد مردم ایران، امروز چه کسی و کدام گروه، ضد آمریکا نیست که مجمع روحانیون نباشد؟»
او افزود: «نهضت اسلامی ایران که به انقلاب اسلامی منجر شد، نه تنها ضد رژیم پهلوی و نهایتاً ضد رژیم سلطنتی بود، که به علت خاطرههای تلخ دخالتهای آمریکا در ایران، نهضتی ضدآمریکایی هم بود و یکی از نشانههای آشکار آن حمایت اکثریت قاطع مردم ایران از اشغال لانهٔ جاسوسی (سفارت سابق آمریکا در ایران) در سال ۵۸ است. پس از اشغال لانه، علاوه بر حمایت گستردهٔ تودههای مردم در سراسر کشور، تمام گروهها و تشکلهای سیاسی و حتی غیرسیاسی، از چپترینها تا راستترینها، از این حرکت حمایت کردند. به باور بنده، امروز هم تمام مردم ایران و تمام گروهها و احزاب و تشکلهای سیاسی، نه تنها مخالف آمریکا، بلکه مخالف هر دولتی هستند که منافع ملی ایران را تهدید کند، ولی این مخالفت به معنای این نیست که اگر در سال ۵۸ از اشغال لانهٔ جاسوسی آمریکا حمایت جانانه کردند، امروز هم چنین اقدامی را مقبول بدانند و آن را در جهت منافع ملی ارزیابی کنند. همگان دیدند و شاهد بودند که در حمله به سفارت انگلستان و نیز حمله به سفارت عربستان، مردم و احزاب و تشکلها و شخصیتها از تمام جناحها، نه تنها این کارها را تأیید نکردند بلکه آنها را در خلاف جهت منافع ملی ارزیابی کردند.»
به گفته آیتالله موسوی خوئینیها «مجمع روحانیون امروز، همان مجمع روحانیون دیروز است، ولی هرگز نمیپذیرد که چارچوب رفتار سیاسی او را دیگران به او دیکته کنند. مجمع روحانیون نه در پی آن است که در تنور مبارزه با آمریکا نانی برای خود بپزد و نه هرگز گمان میبرد که در دوستی با آمریکا، تا زمانی که دولتمردان آن کشور بر طبل خصومت میکوبند، برای ملت ایران خیری نهفته است. آنچه اما در صحنهٔ عمل رخ داده است و میدهد این است که جریانی، در پی تصاحب کانونهای قدرت، با توان تبلیغاتی گستردهای که در اختیار گرفته است، رقیب سیاسی خود را که از مقبولیت بالایی در بدنهٔ اجتماعی برخوردار است تحت فشار و ضربات شدید خود قرار داده است؛ و باز همین جریان شخصیتی را که اصلاحطلبان او را سکاندار جریان اصلاحطلبی میدانند و با یک اظهارنظر، سرنوشت یک انتخابات را رقم میزند از حقوق اولیهٔ شهروندی محروم میکند، چهرههای محبوب و مظلوم اصلاحطلبان را در حصر نگاه داشته است و بسیاری از اصلاحطلبان را، با بهانههای نامقبول، از ورود در کانونهای تصمیمگیری محروم کرده است و میکند، همچنان به حبسها و احضارها و خط و نشان کشیدنها و ... ادامه میدهد و همزمان از فریاد مرگ بر آمریکا هم غافل نمیماند. در همین حال از اصلاحطلبان میخواهند که با آنان همصدا شوند و فریاد مرگ بر آمریکا سر دهند! انتظار و توقع این رقیبان مانند درخواست آن شخصی است که دیگری را زیر مشت و لگد گرفته و با چوب و چماق و زنجیر و باتوم و هرچه در دست دارد بر سر و روی آن بینوا میکوبد و با هر ضربهای که میزند نعرهٔ اللهاکبر سر میدهد و در همان حال از آن افتادهٔ مجروح میخواهد که با او همصدا شود و فریاد اللهاکبر سر دهد! این رقیبان گمان میبرند که احزاب و گروهها و دیگر تشکلهای سیاسی سربازهای داخل پادگاناند که هر روز، صبح و شام، آنها را به صف کنند و هر چه فرمانده میگوید آنها تکرار کنند.»
موسوی خوئینیها تاکید کرد: «مجمع روحانیون همان مجمع روحانیون است و همچنان ضد آمریکا است، مگر اینکه آمریکا به فرمودهٔ امام خمینی (رض) آدم بشود؛ و این خواستهٔ زیادی نیست. اگر آمریکا حقوق ملت ایران را در اندازهٔ یک ملت مستقل، دارای تمدنی دیرپا و چند هزار ساله، آیینی آسمانی و دارای میلیونها استعداد انسانی بپذیرد و بر این اساس با ایران رفتار کند، آدم شده است و ما هم میتوانیم باب مخاصمه با او را ببندیم.»
گفتند کوپنیست مساوی است با کمونیست
دبیرکل مجمع روحانیون مبارز همچنین به این سؤال که «جناح چپ در گذشته طرفدار اقتصاد سوسیالیستی و یا شبه آن بود؛ آیا امروز هم بر همان باور است؟» چنین پاسخ داد: «پس از پیروزی انقلاب، دیدگاه غالب دربارهٔ اقتصاد ایران اقتصاد مختلط بود و این دیدگاه در قانون اساسی، در اصل ۴۴، چنین آمده است: «نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بر پایهٔ سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی ... استوار است، بخش دولتی شامل کلیهٔ صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بیمهٔ تأمین اجتماعی، نیرو، سدها و شبکههای بزرگ آبرسانی، رادیو و تلویزیون، پست و تلگراف و تلفن، هواپیمایی، کشتیرانی، راه و راهآهن و مانند اینها که بهصورت مالکیت عمومی و در اختیار دولت است.» ملاحظه میکنید که این اصل در مجلس خبرگان قانون اساسی، با تنوع دیدگاههایی که در آن بود، به تصویب رسید. خبرگان قانون اساسی دولتی بودن صنعت نفت را (از اکتشاف گرفته تا استخراج و پالایش و فروش) تا آن اندازه مسلم و غیرقابل بحث میدانستهاند که نیازی به بیان صریح آن در اصل ۴۴ ندیدهاند. با این یادآوری کوتاه معلوم شد که در آن سالها دولتی بودن و مالکیت عمومی بخش مهمی از اقتصاد کشور دیدگاه غالب بوده و اختصاص به جناح چپ نداشته است.»
وی افزود: «در مجلس اول یکی از لوایحی که از طرف دولت تقدیم مجلس شد لایحهٔ دولتی شدن بازرگانی خارجی بود. این لایحه در وزارت بازرگانی که وزیر آن آقای حبیبالله عسگراولادی – رحمتالله علیه - بود تهیه شده بود. آقای دکتر محمد نهاوندیان، بهعنوان معاون وزیر، در کمیسیون ویژهٔ مجلس برای دفاع از این لایحه شرکت میکردند و این دو نفر از جناح چپ نبودند. گفتنی است که این لایحه به علت مخالفت شورای نگهبان منتفی شد.»
نائب رئیس مجلس اول مهمترین موضوعی که محل اختلاف جناح چپ و مخالفانشان بود را مساله واردات و توزیع آن در داخل کشور میداند: «با آغاز جنگ، زمینهٔ مساعدی برای سوءاستفاده از کار تجارت فراهم شده بود و در نتیجه بسیاری از اقشار جامعه در تأمین نیازهای ضروری خود گرفتار مشکلاتی شده بودند. (البته این مشکلات پیش از جنگ نیز وجود داشت و ناشی از بههمریختگی اوضاع کشور در پی انقلاب و سپس اختلافات داخلی بود، ولی پس از آغاز جنگ بسیار بیشتر از پیش شد.) دولت آقای مهندس میرحسین موسوی (که امیدوارم بر آنچه میان خود و خدای خود وظیفه میداند، استوار بماند) تصمیم گرفت، برای کاهش فشار مشکلات بر مردم و نیز صرفهجویی در مصرف ارز، خود عهدهدار امر واردات کالا و توزیع آن در داخل کشور شود و برای انجام این مهم، شبکهٔ واردات و توزیع، نظام دفترچهٔ بسیج و کوپن را سامان دادند. صرفهجویی در مصرف ارز که به آن اشاره شد، با توجه به نیاز شدید دولت به ارز خارجی جهت تأمین نیازهای جنگ، اجتنابناپذیر بود. این تصمیم دولت یکی از مهمترین سرفصلهای اختلافها بین دولت مورد حمایت جریان چپ و مخالفانشان گردید، تا آنجا که گفتند کوپنیست مساوی است با کمونیست. مخالفان در برابر دولت، آن هم در شرایط جنگ، آنقدر تندروی کردند که حضرت امام (رض) در یک خطاب عتابآلود به مخالفان گفتند: «اگر نانوایی یک شهر را به شما بدهند نمیتوانید ادارهاش کنید، چطور میگویید که چرا دولت چه نکرده، چه نکرده؟…» قابل ذکر است که اکثر مخالفان شناختهشدهٔ دولت حُسن نیت داشتند و نگران بودند که مبادا کشور به سمت یک اقتصاد سوسیالیستی تمامعیار پیش برود؛ اما نگرانی آنان خطا بود. گمان میکنم افرادی که حسن نیت نداشتند و میخواستند از شرایط جنگ به نفع شخصی سوءاستفاده کنند در ایجاد این نگرانیها مؤثر بودند. این نکته را هم باید اضافه کنم که اینگونه اختلافها وقتی به مشاجره میکشد، هر دو طرف برای متهم کردن رقیب و بیرون راندن او از صحنه، راه افراط پیش میگیرند.»
او برای اینکه بیشتر معلوم شود برخی از تصمیمگیریهای اقتصادی بر اساس مصلحتاندیشی در ادارهٔ کشور بوده و نه بر مبنای دیدگاههای اقتصادی، خاطرهای را از دو نامه نقل کرد: «مرحوم آیتالله منتظری، نامهای خطاب به شورای عالی قضایی مرقوم فرمودند مبنی بر اینکه دادگاههای امور صنفی که به گرانفروشی و احتکار رسیدگی میکنند را تعطیل کنید؛ و اضافه کرده بودند که قیمتها را بازار تعیین میکند و به حدیثی از رسول گرامی اسلام (ص) استناد کرده بودند که جمعی از مردم مدینه از گرانی به آن حضرت شکایت بردند و درخواست کردند که ایشان قیمتها را تعیین کنند؛ پیامبر خدا نپذیرفتند و فرمودند خداوند چنین نکرده است، من هم نمیکنم. شورای عالی قضایی با توجه به جایگاه آقای منتظری، که قائممقام رهبری بودند، نگران شدند که اگر خواستهٔ ایشان را عملی نسازند، ایشان موضوع را رسانهای کنند و شورا در برابر عمل انجامشده قرار گیرد. بنده از دوستان درخواست کردم امروز عجله نکنید تا راهحلی پیدا کنیم و یا خدمت ایشان برسیم و پس از ارائهٔ دیدگاهمان با موافقت ایشان تصمیم مناسبی بگیریم. پس از جلسهٔ شورا، وقتی که به جماران رسیدم، پیش از رفتن به منزل، به دفتر حضرت امام رفتم و خبر نامهٔ آقای منتظری را به مرحوم حاج احمد آقا گفتم تا به عرض امام برسانند. نظر خودم و سایر اعضای شورا را نیز گفتم. در نوبت جلسهٔ بعدی شورا، نامهای از طرف امام خطاب به شورای عالی قضایی رسید که فرموده بودند دادگاهها به کار خود ادامه دهند و اضافه کرده بودند: «ما که نمیتوانیم ایران امروز را مانند مدینهٔ زمان رسول اکرم(ص)، که به اندازهٔ یک دِه بوده است، اداره کنیم…» تردیدی نیست که موافقت امام با ادامهٔ کار دادگاههای امور صنفی، یعنی نظارت و کنترل دولت بر فعالیتهای اقتصادی بخش خصوصی، از باب اعتقاد به اقتصاد سوسیالیستی نبود، بلکه صرفاً یک تصمیم حکومتی بود.»
موسوی خوئینیها اضافه کرد: «اگر در کنار این جمله از آن نامه («ما که نمیتوانیم ایران امروز را...») سخن مشهور دیگری از حضرت امام (رض) – این سخن که «زمان و مکان دو عنصر تعیینکننده در اجتهاد است» - را ملاحظه کنیم، دریچههای زیادی در فقه و فهم کلمات معصومین – سلامالله علیهم اجمعین - به روی محققان باز خواهد شد. جناح چپ در پی آن بود که فعالیت بخش خصوصی بهگونهای نباشد که یک سو قلههای ثروت ایجاد شود و سوی دیگر اکثریتی باشند که هرچه تلاش کنند، تنها خستگی بر تنشان بماند و حسرت بر دلهایشان؛ برای طرفداران این دیدگاه، تنها راهکار قانونی برای رسیدن به این هدف بخش تعاونی بود. ولی بخش تعاونی آنچنان خوشاقبال نبود که بتواند، همپای بخش خصوصی، دستِکم یکسوم بار اقتصاد کشور را بر دوش بکشد. جنگ به پایان رسید. کشور و ملت، سرفراز از اینکه دشمن را ناکام گذاشتهاند، آماده میشدند که خرابیها را آباد کنند و اقتصادشان را سامان ببخشند. دولت سازندگی از راه رسید؛ آیتالله هاشمی -رحمتاللهعلیه - پس از اینکه رئیسجمهور شد، با تجربههایی که از دههٔ اول انقلاب اندوخته بود از دو بخش دولتی و تعاونی مأیوس شد و از اینرو برای توسعهٔ اقتصاد کشور بر بخش خصوصی متمرکز شد. حتی بر آن شد که بنگاههای اقتصادی دولتی را به خصوصی تبدیل کند و از شورای نگهبان و دیگران میخواست که قانون اساسی را به گونهای تفسیر کنند که با واگذاری مالکیت این بنگاهها به بخش خصوصی سازگار باشد. مثلاً گفته شود که حاکمیت در این بنگاهها با دولت باشد ولی مالکیت با بخش خصوصی؛ از هواپیمایی شروع کرد و به بانکداری و بیمه و... رسید؛ بخش خصوصی را تشویق کرد که در آموزشوپرورش فعال شوند؛ مدارس و دانشگاههای غیردولتی توسعه یافت.»
دبیرکل مجمع روحانیون مبارز با ابراز تأسف از اینکه «امروز به اندازهٔ زمانی که قانون اساسی نوشته و تصویب میشد، یک دیدگاه منسجم بر اقتصاد کشور حاکم نیست»، افزود: «نه تصمیم گرفته میشود که تمام بخشهای اقتصادی در اختیار بخش خصوصی قرار گیرد و نه حتی تعریف روشنی از بخش خصوصی در دست است. بهطوری که نهادهای حکومتی مشغول بانکداری شدهاند و در بزرگترین پروژههای ساختمانی و... پیمانکاری میکنند. قوانین و مقررات ناظر به فعالیتهای اقتصادی چنان درهمتنیده است که برای فعالان اقتصادی جز از راههای ناسالم امکان دستیابی به فعالیتهای تولیدی و یا بازرگانی نیست؛ و مردم پیدرپی گرفتار شنیدن سخنانی شدهاند که اگر صحیح است یا غلط، خوب است یا بد، ولی گره از کار فروبستهٔ اقتصاد کشور باز نمیکند.»
***
موسوی خوئینیها، تحریف تاریخ یا انحراف افکار عمومی؟
مهدی معتمدیمهر
آقای موسوی خوئینیها طراح و چهره پشتپرده اشغال سفارت آمریکا در آبان ۱۳۵۸ اخیراً در ادامه پاسخ به پرسش انجمن دانشجویی «وفاق و توسعه» به بخشی تقطیع شده از مشروح مذاکرات زندهیاد دکتر یزدی در مجلس شورای اسلامی به تاریخ ۲۷ شهریور ۱۳۵۹ اشاره دارد که ایشان میگوید: «بعد از این که مساله گروگانگیری اتفاق افتاد، من اولین کسی بودم که تأیید کردم و با آقای موسوی خوئینیها تلفنی تماس گرفتم و گفتم آقا این کار لازم بوده…» و با بیان این خاطره نتیجهگیری میکنند که: «نهضت اسلامی ایران که به انقلاب اسلامی منجر شد، نه تنها ضد رژیم پهلوی و نهایتاً ضد رژیم سلطنتی بود که به علت خاطرههای تلخ دخالتهای آمریکا در ایران، نهضتی ضد آمریکایی هم بود و یکی از نشانههای آشکار آن، حمایت اکثریت قاطع مردم ایران از اشغال لانه جاسوسی در سال ۵۸ است.» در واقع، آقای خوئینیها با بیان این خاطره دارد حمله به سفارت یک کشور خارجی را طبیعی جلوه میدهد و میگوید: حتی وزیر خارجه دولت رسمی کشور که به واسطه این رخداد سقوط کرد، هم موافق با آن بود.
۱. زندهیاد دکتر یزدی به مناسبتهای گوناگون و به دفعات، ارزیابیهای مشخص و روشنی در خصوص پیامدهای حادثه ۱۳ آبان ۵۸ ارائه کرده است و از جمله، یک دفتر مستقل در جلد پنجم یا ششم خاطرات ایشان در این خصوص با تقریب به ۱۰۰۰ صفحه مدارک و اسناد به مساله گروگانگیری اختصاص داده شده است که امیدوارم شرایط انتشار رسمی آن به زودی فراهم آید، اما سؤال اساسی این است که چرا آقای موسوی خوئینیها حالا اقدام به انتشار این خاطره کرده است؟ آن هم در شرایطی که دکتر یزدی در قید حیات نیستند. جا داشت که در طول این ۳۸ سال این خاطره نقل میشد. طرح این خاطره در این شرایط که هنوز ۴۰ روز از درگذشت دکتر یزدی نگذشته است، محل تأمل جدی و شائبهبرانگیز است.
۲. نه انقلاب ما ضد آمریکایی بود به آنگونه که گروههای چپ مارکسیستی به تضاد طبقاتی و اولویت مبارزه با امپریالیسم باور داشتند و نه دکتر یزدی، سیاستمداری ضدآمریکایی بود. البته مهندس بازرگان، دکتر یزدی و یارانشان مانند شهید دکتر چمران سالها قبل از انقلاب علیه سیاستهای سلطهطلبانه آمریکا مبارزه کرده بودند و بعد از انقلاب هم مخالف این سیاستها بودند اما نمیتوان آمریکاستیزی را جزء آرمانهای انقلاب اسلامی و ویژگیهای اصلی سیاسی و عقیدتی دکتر یزدی و نهضت آزادی ایران ارزیابی کرد. مخالفت با آمریکا در راستای دستیابی به استقلال و حاکمیت ملی ایران قرار داشت و نه فراتر از آن. مثلاً اگر سابقه همکاریهای راهبردی آمریکا با نظام پهلوی و به ویژه نقش سرویسهای امنیتی سیا در کودتای ۲۸ مرداد مطرح نبود، به هیچ وجه مساله ضدیت با آمریکا از باب ماهیت نظام سرمایهداری در میان شعارهای انقلاب مطرح نمیشد. ضدیت با آمریکا، نوعی رادیکالیسم انقلابی بود که گروههای مختلف سیاسی پس از انقلاب، با دستاویز قرار دادن آن میخواستند هژمونی سیاسی خود را رقم بزنند و به همین جهت است که در بیانیه رسمی سازمان مجاهدین خلق، اظهار تأسف میشود که ای کاش ما در این امر انقلابی پیشگام میشدیم.
۳. آقای موسوی خوئینیها درست میفرمایند که دکتر یزدی در آن جلسه مجلس شورای اسلامی گفته که «من اولین نفری بودم که تأیید کردم» اما این تمام ماجرا نیست و متاسفانه سنتی در ایران شناخته شده است که گفتن نیمی از حقیقت، عموماً معنایی جز تحریف حقیقت و ارائه سخنان کذب بعدی ندارد. شادروان دکتر یزدی البته قبلاً هم پیشنهاد تعطیلی سفارت آمریکا را به آیتالله خمینی داده بود و همین نشان میدهد که ایشان هم نگرانیها و اعتراضات جدی به سیاستهای دولتمردان آمریکا داشته است که رهبر انقلاب پاسخ میدهد: کژدار و مریز رفتار کنید. اما میان کاهش و حتی توقف روابط دیپلماتیک و حمله به یک سفارت خارجی و گروگان گرفتن کارمندان و دیپلماتها باید فرق اساسی قائل بود. دکتر یزدی در مناسبتهای فراوان گفته است که منظور ایشان از تأیید، بیان اعتراض به سیاستهای آمریکا و پذیرفتن شاه بوده است، اما متاسفانه آقای موسوی خوئینیها به باقی تماس تلفنی اشاره ندارد که دکتر یزدی به ایشان گفته است: اعتراضتان را انجام دادید. حالا دیگر از سفارت بیرون بروید و گروگانها را تحویل بدهید.
۴. قصد نیتخوانی ندارم اما به نظر میرسد که آقای موسوی خوئینیها با بیان این خاطره تحریف شده، قصد انحراف افکار عمومی از یک پرسش اساسی را دارند. دکتر یزدی بارها در مصاحبهها و مناظرههایی که با بعضی دانشجویان خط امام داشت، میگفت: بسیار خب، سفارت را اشغال کردید، قصدتان هم سقوط دولت موقت بود. این خواسته هم که سریعاً ظرف یکی دو روز تحقق یافت. به دو سؤال پاسخ بدهید: نخست آن که توطئه علیه دولت رسمی کشور آیا تصمیم چند دانشجوی جوان بیست و چند ساله بود؟ شما دانشجویان چگونه چنین تصمیم بزرگی را به تنهایی گرفتید؟ پیشنهاد اصلی و اولیه را چه کسی داد؟ و دوم آن که چرا گروگانگیری ۴۴۴ روز ادامه پیدا کرد؟ درست تا زمانی که دولت کارتر نتیجه انتخابات را به جمهوریخواهان واگذار کرد. دکتر یزدی بارها این سؤال را مطرح میکرد که بگویید چه کسی یا چه کسانی مانع شدند و اراده چه کسانی مؤثر بود که مساله گروگانها زودتر فیصله پیدا نکند؟ چه کسانی نزدیک به دو ساعت یعنی تا پایان مراسم تحلیف ریگان، مانع پرواز هواپیمای حامل گروگانها در فرودگاه مهرآباد شدند؟ هیچگاه پاسخ این سؤالات داده نشد. زندهیاد دکتر صادق طباطبایی در مصاحبهای با خبرآنلاین مطرح میکند که نه تنها دانشجویان خط امام و آقای موسوی خوئینیها با دولت موقت همکاری نکردند، بلکه به شورای انقلاب و حتی روحانیونی مانند آقای بهشتی هم اعتماد نکردند و در مقطعی که قرار بود به دستور امام گروگانها را به شورای انقلاب تحویل دهند، از این کار استنکاف کردند.
۵. دکتر یزدی بارها مطرح کرده بود که رخداد آبان ۵۸ دو پیامد اساسی داشت: در داخل ایران، سقوط دولت موقت و در آمریکا، شکست اهداف پیمان کمپ دیوید و به تعویق افتادن روند صلح خاورمیانه و بلاموضوع شدن جنبش ضد جنگ آمریکا. دکتر یزدی با ارائه تحلیلهای منسجم تاریخی مطرح میکرد که برنده نهایی حمله به سفارت و طولانی شدن دوران گروگانگیری، صهیونیستها و مخالفان صلح فلسطین و جمهوریخواهانی بودند که فرصت کردند با روی کار آمدن ریگان، دکترین حضور نظامی در خاورمیانه و تکمیل نهادی تاچریسم و نئومحافظهکاری مبتنی بر نظامیگری را رقم بزنند. دکتر یزدی بارها نقل کردند که حتی شادروان محمد منتظری، با تمام گرایشات تندی که داشت، در مجلس سخنرانی کرد و گفت اگر زودتر مسئله گروگانها حل نشود، جمهوریخواهان آمریکا در انتخابات پیروز خواهد شد و این برای ما مناسب نیست. بنابراین تبعات ادامه گروگانگیری برای همه روشن بود.
ما نمیدانیم که آقای موسوی خوئینیها بنا بر چه ارتباطاتی یا پشتیبانیهایی، حادثهای به عظمت اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری را بدون اخذ مجوز و حتی بدون اطلاع رهبر فقید انقلاب و اعضای شورای انقلاب طراحی و اجرا کرده است؟ اما مسلم است که حادثهای با این ابعاد گسترده داخلی و خارجی نمیتوانسته بدون پیشبینیهای لازم و طراحی قبلی صورت گرفته باشد. به نظر میرسد که حالا که کم کم داریم به سالگرد واقعه ۱۳ آبان نزدیک میشویم، جناب خوئینیها با توجه به فقدان دکتر یزدی، قصد دارند افکار عمومی را از این پرسش مهم منصرف و بلکه منحرف کنند تا بار پاسخگویی را از شانههای خویش سبک کنند. بنابراین جا دارد که دانشجویان، اصحاب رسانه، تحلیلگران و فعالان سیاسی با طرح مجدد و فراگیر این پرسش از ایشان فرصتی مناسب فراهم کنند: چرا گروگانگیری به طول انجامید؟ چه کسانی مانع شدند تا گروگانگیری که به گفته دانشجویان خط امام قرار نبود بیش از دو سه روز ادامه پیدا کند، ۴۴۴ روز به طول انجامید؟
نظر شما :