در دوره هاشمی سبک زندگی تغییر کرد
گفتوگو با سید محمد بهشتی
تاریخ ایرانی: اکبر هاشمی رفسنجانی در عرصه سیاست ایران بیش از همه به عنوان چهرهای با تفکرات اقتصادی مشهور بود؛ در نوع نگرش و اظهارنظرهایش اولویت با اقتصاد و سیاست بود. شاید به همین دلیل بود که دوران ریاست جمهوری او به دوره سازندگی مشهور شده است؛ دورهای که زیرساختهای اقتصادی شکل گرفت و جامعه را به سمت دور شدن از شعارهای سادهزیستی انقلابی پیش برد. بر اساس چنین تفکری فرهنگ و هنر در ساختار دولت او همیشه در اولویتهای بعدی قرار داشت. این نکتهای است که سید محمد بهشتی، رئیس فعلی پژوهشگاه میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی و از بنیانگذاران و سیاستگذاران بنیاد سینمایی فارابی در دهه ۶۰ در گفتوگو با «تاریخ ایرانی» به آن اشاره میکند اما معتقد است با وجود چنین تفکری هیچگاه فرهنگ برای هاشمی علیالسویه نبود و با توجه به اینکه برای هاشمی ایران و سعادت این کشور اهمیت زیادی داشت، موفقیتها و موضوعات فرهنگی را دنبال میکرد. شاید همین دلیل خوبی بود که با وجود انتقادهایی که به برخی سیاستگذاریهای فرهنگی و هنری در دوران هاشمی میشود یکی از مهمترین جریانهای هنری در سینما در دوران ریاست جمهوری او شکل گرفت.
***
شما از مدیرانی هستید که از سالهای پیش از انقلاب در عرصه فرهنگ و هنر فعال بودید و همراه با جریان انقلابی شدید که آقای هاشمی رفسنجانی از افراد موثر در شکلگیری آن بود. آیا ایشان با توجه به حضور مستمری که در صحنه داشت در عرصه فرهنگی نیز تاثیرگذار بود و به عبارت دیگر چقدر حوزه فرهنگ برایشان مقوله جدی بشمار میآمد؟
آنچه تجربه مستقیم من در ارتباط با کار ایشان است به بعد از پیروزی انقلاب بازمیگردد؛ از زمانی که در صداوسیما و بعدتر در سینما از سال ۶۲ تا ۷۳ بودم. این دوران مربوط به زمانی است که ایشان ریاست مجلس و ریاستجمهوری را برعهده داشت. بر اساس همین شناخت میتوانم بگویم که آقای هاشمی را نمیشود فردی از جنس فرهنگ و هنر دانست؛ اما کسی بود که به سعادت و رشد و پیشرفت کشور علاقهٔ زیادی داشت. به این دلیل در هر زمینهای اگر اقداماتی میشد که حکایت از پیشرفت کشور داشت، خوشنود میشد. البته به این معنا نیست که فرهنگ و هنر برایش علیالسویه بود. یادم هست قرار گذاشته بودیم که هر سال یکی از روسای قوا در مراسم اختتامیه جشنواره فیلم فجر شرکت کند. یک سال نوبت رئیس مجلس بود که به این مراسم بیاید. در آن زمان آقای هاشمی ریاست مجلس را همراه با جانشینی فرمانده کل قوا بر عهده داشت. آن دوره تقریبا هر سال برپایی جشنواره فجر در بهمنماه مصادف بود با آغاز عملیات در جبهههای جنگ و آقای هاشمی معمولا در جبهه بود. ما با کمی تردید موضوع را با ایشان مطرح کردیم که با استقبال روبهرو شد. در جلسهای که به حضورشان رفتیم ابراز علاقه کرد که تشریف بیاورند اما گفت در عین حال ممکن است در جبهه مسئلهای پیش بیاید که نتواند بیاید. با این همه گفت یادآوری کنید تا ببینیم چه میشود. ما با ناامیدی تمام این دعوت را انجام دادیم. نزدیک جشنواره فیلم فجر مسلم شد که ایشان آن سال در جبهه خواهد بود و حضور نخواهد داشت. با وجودی که ناامید شده بودیم از دفتر ایشان تماس گرفتند و گفتند علاقهمند هستند در مراسم شرکت کنند و مایلند در جریان مسائلی که وجود دارد و میشود درباره آنها صحبت کرد، اطلاع حاصل کنند؛ اینگونه به استقبال مسائل میرفت. در آن اختتامیه هم شرکت کرد.
یادم نیست همان سال بود یا سال بعد، گفتوگوی مفصلی در ویژهنامه جشنواره فیلم فجر انجام داد. خاطرم هست زمانی که حضور بینالمللی سینمای ایران چشمگیر شده بود، گاهی برخی رسانهها ایراد میگرفتند که بنیاد فارابی با خبرسازی موضوع را اغراقشده جلوه میدهد و موفقیت سینمای ایران اینگونه هم نیست. برای همین از بخش بینالملل بنیاد فارابی خواستم تا از جانب ما دیگر خبری به رسانهها داده نشود؛ بنابراین خبرها بیشتر از سوی رسانههای خارجی منتشر میشد. پس از مدتی یکی از موفقیتهای سینمای ایران، یادم نیست شاید فیلم «خانه دوست کجاست؟» بود که در رسانهها بازتاب وسیعی پیدا کرد و رسانههای داخلی اغلب خبر را به نقل از رادیو بیبیسی منتشر کردند که در گزارش خود تجلیل زیادی از سینمای ایران کرده بود. فردای آن روز عید قربان بود و آقای هاشمی در خطبه نماز عید تجلیل مفصلی از سینمای ایران کرد. تا جایی که خاطرم هست زمانی بود که هنوز ریاست مجلس را بر عهده داشت. منظورم این است که با علاقهمندی حوزه فرهنگ و هنر را دنبال میکرد. در حالی که ما میدانستیم آقای هاشمی بیشتر به اقتصاد توجه دارد و کمتر خودش را گرفتار مقوله فرهنگ میکند؛ اما در عین حال با دغدغه و دقت مسائل سینما را نیز دنبال میکرد.
اتفاقا میخواستم همین را بپرسم که نقطه ثقل تفکر آقای هاشمی بر محور اقتصاد و توسعه قرار داشت. در دوران ریاستجمهوری هم بنا را بر توسعه اقتصادی و سازندگی گذاشتند؛ اما درست در همین زمان که سالهای بعد از جنگ بود دوران طلایی سینمای ایران شکل گرفت. در دگریسی بزرگی که اتفاقا در بنیاد سینمایی فارابی رخ داد چقدر شیوه اداره کشور توسط آقای هاشمی موثر بود؟
باید انصاف به خرج بدهیم که در برپایی دوران نوین سینمای ایران نقش آقای میرحسین موسوی، نخستوزیر وقت و حمایت ایشان پررنگتر بود و تاثیر غیرقابل انکاری داشت. همانطور که اشاره کردید تفکر آقای هاشمی در دوره دفاع مقدس معطوف به مسائل سیاسی و جنگ بود و بعد از جنگ بیشتر به مسائل اقتصادی توجه داشت. علت هم داشت چرا که در دهه نخست انقلاب، به دلیل مشکلات بوجود آمده و تحریم و جنگ، کشورمان فقیر شده بود و در عرصه اقتصادی انتظار یک دگرگونی بزرگ میرفت. در کشور مشکلات زیادی وجود داشت، اولویت اصلی مسائل اقتصادی و بازسازی بود؛ اما در همان زمان که اولویت را به اقتصاد میداد، از موفقیتهایی که در عرصه هنر وجود داشت خشنود میشد و این خشنودی را ابراز میکرد، واقعا برایشان شکوفایی هنر علیالسویه نبود. منتهی اینطور نبود که بر این موضوع متمرکز باشد. یکی از ویژگیهای آقای هاشمی در طول سالهای قبل و بعد از انقلاب این بود که ایران را دوست داشت و سعادت مردم برایشان اهمیت داشت. ممکن است در طول دوران مسئولیت خطاهایی انجام داده یا برخی محاسباتشان غلط از آب درآمده باشد اما چون برایشان موضوع اصلی منافع ملی و موفقیت ایران بود، هر آنچه که باعث موفقیت و پیشرفت کشور بود، خشنودشان میکرد. هر زمانی امر برایشان قطعی میشد که بین منافع ملی و موضوع دیگر یکی را انتخاب کند، انتخابشان منافع ملی بود. این را مکرر از ایشان دیدیم که در صحنههای مختلف این قضیه چطور اتفاق میافتد.
از نقدهایی که وجود داشت میشود به انتخاب وزیران فرهنگ و ارشاد اسلامی در هشت سال ریاستجمهوریشان اشاره کرد. ایشان از آقای خاتمی به میرسلیم رسید.
بله این نکات وجود داشت و حکایت از این داشت که ترجیح آن بود هزینهای برای حوزه فرهنگ نکنند تا به اولویتهای دیگر بپردازند. البته چنین رویکردی خسارتبار و به نوعی اشتباه محاسباتی بود. در صحنههای سیاسی هم ممکن بود چنین اشتباهاتی داشته باشند؛ اما همانطور که گفتم در یک کلام هر بار و در هر بزنگاهی اشتباهات خود را قربانی نفع و سعادت کشور میکرد نه منافع کشور را قربانی اشتباهات خود. با توجه به همه اختلافنظرهایی که در مورد سیاستگذاریهای آقای هاشمی وجود داشت، اتفاق مهم در دوران ایشان تغییر سبک زندگی ایرانیان بود. منتقدان ایشان هم به این رویکرد سبک زندگی اشاره کردند، همان چیزی که خودشان در یکی از خطبههای نماز جمعه از رژه تجمل یاد کردند. موضوعی که سینما شاید بیشتر از هر رسانه دیگری از آن بهره گرفت و از فیلمهای روستایی و ساده به سمت فیلمهای شهری سطح بالا تغییر کرد.
آیا این سیاست کلی دولت ایشان بود که سبک زندگی را تغییر دهد؟
آنچه من از نظر ایشان استنباط میکنم و با توجه به آنچه رخ داد نسبتی است که نظر و عمل ایشان با گرایشهای موجود در جامعه در زمینه سبک زندگی داشت. ما در جامعه سه گرایش عمده داریم: نخست گرایشی که از معاصر شدن پرهیز دارد؛ یعنی میخواهد وضعیتی را که مربوط به گذشته است همچنان نگه دارد و تغییری در آن نمیدهد. گرایش دوم میخواهد معاصر شدن را به تقلید از غرب انجام دهد. یک گرایش دیگر هم وجود دارد که میخواهد معاصر شود و به اصطلاح فرزند زمانه خویش باشد و در عصر و روزگار کنونی متکی به اصالتهای فرهنگی خود زندگی کند و بهروز باشد. جامعه در دوره معاصر صحنه کشمکش میان این سه نگاه است. البته آنکه میخواهد غربی شود کارش به ابتذال کشیده شده و آنکه میخواهد در گذشته بماند کارش به تحجر کشیده میشود و آنکه در پی معاصر کردن خود است باید لابهلای آنها تلاش کند تا سنتها و الگوی جدیدی از سبک زندگی را به وجود بیاورد. آقای هاشمی به گمان من به دنبال الگوی معاصر شدن بود.
بسیاری از هنرمندان دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی را عصر رکود فرهنگی و تاریک به لحاظ ممیزی و سختگیری میدانند. دوران بعد از جنگ بود و بگیر و ببندها به اصلاح زیاد شده بود. وارد موضوعات فرهنگی مثل کتاب نمیشوم. در عرصه سینما اما فیلمهایی که در آن دوره ساخته شده درست خلاف این را ثابت میکند.
این دعواها همیشه وجود داشته است. واقعیت این است که وقتی از کشمکشهای روزمره فراتر میروید و به صورت تاریخی به محصولات یک دوره نگاه میکنید، میتوانید درباره آن قضاوت کنید. در حال حاضر محصولاتی که در دوره مسئولیت آقای هاشمی در حوزه سینما و تئاتر و موسیقی ساخته شده را میتوان با دوره قبل و بعدش مقایسه کرد. اینکه به طور کلی بگوییم آن دوران، تلخ و تیره بوده نکتهای را روشن نمیکند. باید به کارنامه آن دوره نگاه کرد نه حرف و حدیثهای روزمره و ژورنالیستی. فکر میکنم کارنامه ما در دهه اول انقلاب کارنامه بدی نیست. بالاخره باید بپذیریم حادثه مهمی چون انقلاب در کشور رخ داده و این نقطه عطف بزرگی در حوزه فعالیتهای فرهنگی محسوب میشود؛ یعنی نمیتواند رمان و موسیقی و شعر و تئاتر و سینمای ما نسبت به این واقعه بیتفاوت باشد و تغییر و تحولاتی را تجربه نکند. در صحنههایی ما کمتر شاهد تغییر و تحول بودیم. این را میشود گفت اما اینکه عدهای کلا از همه آن تغییر و تحول به عنوان سانسور نام ببرند، نگاه کسانی است که خودشان را پشت چیزی پنهان کرده و قضیه را سیاسی میکنند. یکی از بیماریهای بزرگ ما بعد از کودتای ۲۸ مرداد این است که روشنفکران صحنه فرهنگ و هنر را به شدت تحت تاثیر سیاست قرار دادند. متاسفانه بعد از انقلاب هم عدهای به دنبال این موضوع بودند که فرهنگ و هنر را در عرصه سیاسی نگه دارند؛ در حالی که فرهنگ و هنر موجودیت و ماهیتی دارد که سیاست ذیل آن قرار میگیرد. اینها همچنان میخواستند سیاست را ورای فرهنگ و به عنوان اصل نگه دارند.
نظر شما :