احسان شریعتی: میخواهیم برنامه ناتمام پدر را ادامه دهیم
وظیفه اصلی حسینیه ارشاد در واقع فعالیتهای مذهبی بوده است، اما بعدها با شعرخوانیهای آقای رحماندوست و سخنرانیهای دکتر شریعتی وارد مباحث دیگر میشود. اساسا چطور شد که حسینیه ارشاد به عنوان یک نماد و بنای روشنفکری مذهبی شناخته شد؟
پیش از ورود دکتر علی شریعتی به حسینیه ارشاد، آنجا مکانی برای طرح بحثهای دینی روشنگرانهتر و استدلالیتر در قیاس با سایر نهادهای مذهبی رایج بود. نقش استاد محمدتقی شریعتی هم در این میان مهم بود. ایشان از جوانی در خراسان، هنگامی که کشور پس از دیکتاتوری ۲۰ ساله رضاشاهی، در شهریور ۲۰ از سوی متفقین (در خراسان توسط ارتش سرخ شوروی) اشغال شده بود، سمپاتی عمومی گستردهای بین روشنفکران نسبت به کمونیسم شکل گرفته بود و حزب توده در قشر روشنفکر نفوذ کرده بود. همچنین کانونهای فکری چون حلقهٔ احمد کسروی بودند که در سطح روشنفکری مطرح بودند. در مقابل، جامعه مذهبی به سمت سنتگرایی رفته بود. هیاتهای مذهبی رشد کرده بودند و استاد شریعتی با ایجاد کانون نشر حقایق اسلامی در سال ۱۳۲۳، «راه سومی» را در این میان گشود که در واقع آنجا هم به عنوان یک حسینیه ارشاد کوچک بود و البته مکانی بود که استاد شریعتی برای مخاطبانش که عمدتا از اقشار فرهنگی (و بخشی از بازاریان) بودند، بازگشت به قرآن (و نهجالبلاغه) را در قیاس با سایر منابع روایی مطرح میکرد. پس از آن مراسم مذهبی به شکل آگاهانه و سیاسی انجام میشد. مثلا در ایام محرم تظاهرات راه انداختند و دستههای سینهزنی را در خراسان به دمونستراسیون سیاسی تبدیل کردند. و در کنار جلسات خود، از طریق مراسم مذهبی هم در جامعه نیز حضور داشتند و اهداف ایدئولوژیک والاتری را تبلیغ میکردند. دکتر شریعتی در این بستر رشد کرد. سپس، با فرهنگ و ادبیات اروپا آشناتر شد. در بازگشت به ایران طرحهایی ارائه داد. از او برای سخنرانی و کنفرانس دعوت به عمل میآمد. بعدها که مخاطبان او زیاد شدند، تحولی کیفی در حسینیه ارشاد به وجود آمد. لذا شایع کردند که سخنان شریعتی بدعتآمیز است. دستگاه ساواک هم سعی میکرد به این فضای شبهه و اختلاف بین نیروهای مذهبی دامن زند و بهره برد. به هر حال با ورود دکتر شریعتی و استقبالی که از او شد، ارشاد در برابر یک انتخاب تاریخی قرار گرفت. یا باید به همان شکل سنتی سابق میماند، یا تحول جدید را میپذیرفت. در نهایت حسینیه ارشاد تبدیل به پایگاه فرهنگی نواندیشی مذهبی شد و مورد توجه شدید جامعه مدنی، مذهبی و هنری شهر و کشور قرار گرفت.
آیا برنامهای که دکتر شریعتی ارائه و پیاده کرد از برنامههایی که در فرانسه با آن آشنا شده بود، الگوبرداری شده بود؟
قبلا گفتم پدر او راه سومی را گشوده بود که نه دین سنتی بود و نه گریز از دینی که در جامعه روشنفکری مرسوم بود. او بر این باور بود که میتوانیم از درون امکانات مذهبی و ملی خود نوعی نوزایی و رنسانس به وجود آوریم که دین در برابر آزادی و عقل و مردم قرار نگیرد، بلکه به درد زندگی و مبارزه بخورد. در ایران پیشتر زندهیادان نخشب، آیتالله طالقانی، دکتر سحابی، مهندس بازرگان زمینهای فراهم آورده بودند. دکتر شریعتی آن تلاشها را به پروژهای تبدیل کرد و پایگاهش حسینیه ارشاد شد. دستگاه شاه هم در آغاز تردید داشت که چه برخوردی با پدیدهٔ ارشاد داشته باشد. نگران بود برنامههای آن نهاد برای رژیم دردسر ایجاد کند. به همین بهانه به آنجا یورش بردند و تعطیل کردند و دکتر شریعتی را هم به زندان افکندند. او ۱/۵ سال در زندان بود و بعد از آزادی هم زیر نظر و ممنوعالقلم بود و اجازه فعالیت نداشت. اما پیش از این واقعه دکتر در ظرف دو سال توانست تغییراتی کیفی را ایجاد کند. برخی از حسینیه رفتند و ایشان تنها مانده بود. این تجربه خیلی پایدار و نهادینه نشد، اما به هر حال انفجار فکری بزرگی در جامعه ایجاد شد.
یکی از معماهای جالب درباره حسینیه ارشاد موقعیت آن است. در سال ۴۸ تا ۵۲ تهران مانند امروز گسترده نبود و حسینیه در یکی از مناطق شمالی واقع شده بود. از سوی دیگر افراد مذهبی بیشتر در مناطق جنوبی بودند. چه عاملی باعث شد افراد مذهبی را جذب کرد و به سمت خود بکشاند؟
فقط نیروهای مذهبی نبودند که جذب شدند. با توجه به اینکه در آن زمان کاخ جوانان در همان حوالی بود، بخشی از آن قشر هم به سمت حسینیه گرایش پیدا کردند. به خاطر دارم که در بین بازیگران تئاتر جوانی بود که قبلا از شاگردان آقای کافی بود و سپس تحول فکری یافته بود و در حسینیه در تئاتر «هیات» نقشی بازی میکرد و این موجبات دلخوری آقای کافی را فراهم کرده بود و ایشان بر منبر به شکل زنندهای به ارشاد میتاختند. به طور کلی، ارشاد محل فعالیتهای فرهنگی و هنری نوگرای مذهبی شده بود. از صاحبنظران برای سخنرانی دعوت میشد. وقتی دکتر شریعتی سخنرانی داشت سوال و جواب هم انجام میشد. هر سخنرانی ایشان توسط دوستانی چون زندهیاد متحدین و پرویز خرسند، مکتوب و ویراستاری، جزوه و در سراسر ایران توزیع میشد. دانشجویان از راههای دور برای شرکت در این جلسات حضور مییافتند. همچنین شخصیتهای دیگری چون صدر بلاغی و رضا اصفهانی و... برای عموم کلاس و درس داشتند؛ از قرآن تا اقتصاد و... به هر حال، حسینیه ارشاد به نماد و پایگاه نواندیشان دینی تبدیل شده بود. همچنین آن دوران، هنگام اوج مبارزات قهرآمیز بود و از نظر فکری وقتی در حسینیه سخن از نسبت دین و تعهد اجتماعی میشد، جاذبه خاصی داشت. رژیم این خطر را حس کرد و به بهانهٔ فشار و شکایت محافل سنتی، تصمیم به بستن آن مکان گرفت.
وقتی جامعه بعد از انقلاب از سرکوب رها شد، به سمت شریعتی رجعت کرد و تیراژ کتابهایش میلیونی شد اما حسینیه ارشاد دیگر نتوانست به جایگاه قبلی خود دست یابد. آیا آن مکان متکی به شریعتی بود یا عوامل دیگری دخیل بودند؟
هر دو عامل تاثیرگذار بودند؛ دکتر شریعتی به دلیل حوادث و سوانحی که برایش اتفاق افتاد به نوعی اسطوره بدل شد و دیگر کسی هم نتوانست در قد و قامت او برخیزد. هر چند شخصیتهای دیگری بوده و هستند که زحمات بسیاری کشیده و دستاوردهای ارزندهای داشتهاند. دلیل دیگر حوادث پس از انقلاب بود. پیروزی انقلاب موجب سیاسی شدن همهجانبهٔ جامعه شد. روشنفکران که در همه امور حضور داشتند از این مهم غافل شدند که به پیگیری پروژهٔ حسینیه ارشاد بپردازند. وارد کارهای دولتی و اجتماعی شدند اما روند امور برخلاف پیشبینی آنها به حذف روشنفکران انجامید و متعاقبا در دهۀ ۶۰ فضای تا حدی بسته پیش آمد و روشنفکری دینی به انزوا کشیده شد. بحث میشد که گرایش روشنفکری و نواندیشی، التقاط و انحراف از اصول و سنت محسوب میشود؛ در نتیجه، حسینیه فقط توانست خود را حفظ کند. هرچند در دههٔ ۷۰ بار دیگر مورد توجه قرار گرفت، اما رونق گذشته را پیدا نکرد.
خود شما هیچ گاه به این فکر نیفتادید که کار ناتمام دکتر شریعتی را تمام کنید و همان کارها را تکرار کنید؟
پس از شهادت دکتر شریعتی، به صورت منظم این هدف را پی میگرفتیم. کانونهایی را به وجود آوردیم. همین بنیاد مجموعه آثار سی و شش جلدی دکتر را منتشر کرد و فراتر، هدف این بود که راه دکتر و همان برنامهٔ فرهنگی ارشاد را ادامه دهیم. با توجه به استقبالی که در اوایل انقلاب از اندیشه و راه شریعتی شد، تا سال ۶۰ فعالیتهای گستردهای داشتیم. اما با توجه به فضای به شدت سیاسی و انقلابی، توجه و بازخورد مسایل فرهنگی و فکری در جامعه و جوانان کمتر شد. برخی فکر میکردند انقلاب محصول تفکر دکتر شریعتی بوده است و برخی با همین برداشت وارد نظام شدند. عده دیگری هم این برداشت را داشتند که نظام برخاسته از انقلاب ربطی به آموزههای بنیادی شریعتی ندارد و مسیر دیگری را طی میکند لذا به اپوزیسیون پیوستند. هر دو طیف به سمت فعالیتهای اجرایی، اجتماعی، سیاسی و تشکیلاتی کشیده شدند؛ اما از دهه ۷۰ تا ۸۰ بدین سو، شاهد نوعی جهش فرهنگی، هنری بودیم که با آثاری که منتشر و در عرصههای گوناگون فکری، ادبی و هنری تولید شدند، نشان میداد جامعه به آرمانهای پیشین بازمیگردد. هرچند در چند سال گذشته باز چرخش و گشتی سنتگرایانه پیش آمده است، اما این بار ظاهرا واکنشی و گذرا به نظر میآید.
پس شما برای رونق حسینیه ارشاد برنامهای دارید؟
بله. البته باید با مسوولان آن نهاد صحبت شود. ما برای تشکیل بنیاد دکتر شریعتی از ارشاد تقاضا کردیم که اتاقی به ما واگذار شود. چون به هر حال آن مکان شناخته شده است اما دکتر میناچی فرمودند قرار است کتابخانهای تاسیس شود و فعلا مکانی برای کار ما در دسترس ندارند. به هر حال امیدوارم در آینده هیات امنا چنین امکانی را برای بنیاد فراهم کنند تا بتوانیم در تحقق پروژه دکتر شریعتی که تبدیل کردن آن به یک نهاد مولد فرهنگی و هنری جدی فراگیر باشد، نقش داشته باشیم.
آیا در حال حاضر حسینیه ارشاد انتظارات را برآورده نمیکند؟
خیر. یعنی نه در حد انتظار!
نگاه دکتر شریعتی به خود حسینیه ارشاد چه بوده است؟
دکتر شریعتی در یکی از آخرین نامههاش به مسوولان حسینیه نوشته بود که ارشاد دیگر ساختمان و نهاد نیست و اکنون تبدیل به نهضتی شده و به همهٔ خانهها راه یافته است. در حال حاضر، حتی در شهرستانها هم میبینیم نهادهایی به نام حسینیه ارشاد ساخته شده است اما از آنجا که فضای عمومی حاکم مساعد نیست، برجسته نمیشود. در صورتی که این ظرفیت و پتانسیل وجود دارد. جو تبلیغات مذهبی موجود، فرهنگ احساساتی نوحه و مدح و انواع و اقسام هنر سنتی و مراسم آیینی است، نه فضایی که در آن بتوان شناخت و اندیشهٔ دینی را پالایش و ارتقا بخشید؛ اما این نیز بگذرد!
نظر شما :