رقابت خاتمی و ناطق نوری؛ مبارزه فوتبال و کشتی
۷- فوتبال چه نقشی در جناحبندیهای سیاسی ایران داشت؟
تاریخ ایرانی: هوشنگ شهابی، استاد روابط بینالملل و تاریخ دانشگاه بوستون آمریکا، در این مقاله به تاریخ سیاسی فوتبال در ایران پرداخته و اثرات متقابل محبوب شدن این ورزش و تغییرات اجتماعی، جهتگیریهای دولتی و سیاست را تحلیل کرده است که در این روزها که روح فوتبال در جان همه حلول کرده، خواندنشان در «تاریخ ایرانی» لذتی مضاعف دارد.
***
اواخر دهۀ ۱۳۶۰ برخی صاحبان قدرت در ایران کم کم متوجه شدند سیاست پساانقلابی مخالفت با هر شکلی از تفریح و سرگرمی محکوم به شکست است، چون به اعمال پنهانیای پر و بال میدهد که ناجورتر از ممنوعههای قانونیاند. یکی از نتایج رسیدن به چنین برداشتی، گذاشتن تأکید بیشتر روی ورزش بود، احتمالا چون عقل سالم در بدن سالم است. تلویزیون ایران تأکید بسیار گذاشت روی تولید برنامههایی که مردم واقعا دوست داشته باشند و به نظر میآمد مسابقات ورزشی برای رسیدن به این مقصود به قدر کافی بیضرر باشند فقط غیر از این مورد که فوتبالیستها و کشتیگیرها پاهایشان را نمیپوشاندند و در نتیجه محافظهکاران مدام به رئیس سازمان صدا و سیما، محمد هاشمی، برادر جوانتر علیاکبر هاشمی، اعتراض و انتقاد میکردند. نهایتا موضوع پخش مسابقات ورزشی ارجاع داده شد به خود آیتالله خمینی و او هم در پاییز ۱۳۶۶ فتوایی صادر کرد که به تلویزیون اجازه میداد نه فقط فیلمهایی پخش کند که در آنها بخشهایی از بدن زنان پوشیده نیست بلکه رقابتهای ورزشی را هم نشان بدهد، مشروط به اینکه شهوت تماشاگران را برنیانگیزند.(۱) بعد از این حکم، پوشش رخدادهای ورزشی در تلویزیون ایران چنان شمول و گسترشی یافت که سال ۱۳۷۲ کانال سوم تأسیس شد برای پخش ورزش. این سیاست کماکان هنوز هم هر از گاه با مخالفتهایی از طرف پاکدینان انقلابی روبهرو میشود، مثلا سال ۱۳۷۳ پوشش مسابقات جام جهانی فوتبال که در ایالات متحده برگزار میشد، روزنامۀ «جمهوری اسلامی» را برانگیخت که بنویسد تلویزیون با پخش این بازیها برای آمریکا که دشمن ایران است، تبلیغ کرده.(۲)
چند ماه بعد از پایان جنگ با عراق در سال ۱۳۶۷، روز ۱۴ آبان ماه ۱۳۶۸ تیمهای ملی ایران و عراق در کویت با همدیگر بازی کردند و به نتیجۀ مساوی رسیدند، مراسم حاشیۀ مسابقه رنگ و بوی صلح داشت و مملو از کبوتران سفید بود. سیاستمدارها بالاخره از کارکرد فوتبال باخبر شده بودند.(۳) سال ۱۳۶۸ یک لیگ کشوری تازۀ فوتبال شکل گرفت؛ اسرای جنگ تازه به وطن برگشته بودند و اسمش شد لیگ آزادگان. اما این لیگ منظم نبود چون تیمهایی که در مسابقات بینالمللی بازی میکردند بهانه میآوردند و به اندازۀ بقیه در لیگ بازی نمیکردند؛ نتیجه تصمیماتی میشد به شدت خلاف عرف که باقی تیمها و مطبوعات مرتبا بهشان اعتراض و انتقاد میکردند.(۴) تا مدتها پس از زمانی که تیمهای فوتبال ملی شدند، باشگاه ارامنه، آرارات، تنها باشگاهی بود که مالک خصوصی داشت اما سال ۱۳۷۳ در کرج باشگاه تازهای تأسیس شد به نام بهمن و مدت زمان کوتاهی خیلی هم موفق بود. باقی باشگاههای اسم و رسمدار وابسته به شرکتها و کارخانههایی غالبا دولتی، وزارتخانهها یا دیگر نهادهای دولتی بودند. پرسپولیس جزئی از وزارت صنایع و رقیب همیشگیاش استقلال وابسته به سازمان تربیت بدنی بود.(۵) اسامی باقی تیمها خودش نشانگر وابستگیهایشان است: تراکتورسازی تبریز، صنعت نفت آبادان، فولاد خوزستان و پلیاکریل اصفهان که نشان میدهد اصفهان مهد صنعت نساجی ایران است.(۶)
اوایل دهۀ ۱۳۷۰ به ابتکار فائزه رفسنجانی، دختر رئیسجمهور وقت، ورزش زنان احیا شد. بعد از اینکه ورزش زنان جایگاهش را بیشتر تثبیت کرد،(۷) دوباره مسالۀ حضور زنان در مسابقات مردانه مطرح شد. تیرماه ۱۳۷۳ در جریان مسابقات مقدماتی جام جوانان آسیا اعلام شد زنان میتوانند برای تماشای مسابقات فوتبال به استادیوم بروند. روزنامۀ محافظهکار «رسالت» مخالفت کرد، با این استدلال که مشاجرات، دعواها و زبان شنیعی که میان تماشاچیهای فوتبال شایع است، ورزشگاه را جای نامناسبی برای حضور خانوادهها میکند، اشارهای به شعارهای رکیک هوادارهای فوتبال که معمولا هم عبارات استعاری حسابی در خودشان دارند، چون در ورزشهای گروهی هدف هر تیم وارد شدن و فتح حریم طرف مقابلش است دیگر.(۸) روزنامۀ «جمهوری اسلامی» هم مخالف بود که زنها، مردهای شورتپوش را تماشا کنند. با این حال روز ۲۷ تیرماه حدود ۵۰۰ زن در جایگاهی ویژه در استادیوم جدای از مردان نشستند و بازی میان هند و بحرین را تماشا کردند. فقط سه روز گذشته بود که فدراسیون فوتبال تصمیمش را پس گرفت و گفت متأسفانه تعدادی از هواداران فوتبال نتوانستند خودشان را با هنجارهای اسلامی حاکم بر جامعۀ ایران وفق بدهند: ظاهرا چندتایی زن بازیکنان را دوره کرده و امضا خواسته بودند.(۹) اما جدال تمام نشد؛ و روز ۳ اسفندماه همان سال رئیس سازمان تربیت بدنی اعلام کرد شخصا در مورد راه دادن زنان به استادیوم فوتبال موافق اما در مورد مسابقات کشتی و شنا مخالف است، مسابقاتی که به گفتۀ او مردان در آنها لباس مناسبی به تن ندارند. محافظهکارها باز هم مخالفت کردند. هفتهنامۀ ورزشی «پهلوان» نوشت بنا به شرع، پوشش اجباری مردان باید از کمر تا سر زانو باشد، در صورتی که شورت بازیکنهای فوتبال باعث میشود رانشان پیدا باشد. این هفتهنامه برای حل مساله طلب فتوایی کرد مبنی بر اینکه آیا مجاز است در ورزشهای گروهی، مردان در حضور زنان نامحرم تیشرت و شورت ورزشی به تن کنند یا نه، و اینکه آیا زنها میتوانند در صورت عدم وجود احساسات شهوانی چنین مسابقهای را تماشا کنند یا نه. در مورد هر دوی این مسائل حکم آمد که زن نامحرم نباید به بدن مرد نامحرم نگاه کند، حتی اگر نیتی شهوانی در کار نباشد.(۱۰) حتی یکی از روحانیون، حجتالاسلام قرائتی از ورزشکاران ایرانی خواست از پوشیدن شورت و لباسهای چسبان دست بردارند.(۱۱)
بعد به تدریج به این نتیجه رسیدند که باید بپذیرند فوتبال بلاشک محبوبترین ورزش در ایران است. اوایل دهۀ ۱۳۷۰ چندتایی مؤسسه بودند که کارشان فروش فیلمها، پوسترها و نشریات فوتبالی بود. به رغم توصیه به مقاومت در برابر «تهاجم فرهنگی» غرب، جوانان ایرانی مشتاقانه پیگیر اطلاعات و خبرهای فوتبالی سرتاسر دنیا بودند. حتی روزنامههایی که چهرههای خود حکومت منتشر میکردند، گزارشهای مفصلی داشتند از فوتبال در عرصۀ جهانی، چنان که سال ۱۳۷۲ رئیس فدراسیون کشتی، که همزمان وزیر دفاع ایران هم بود، در مصاحبهای گفت اگرچه تنها ورزشی که ایران در عرصۀ بینالمللی در آن موفق است کشتی است اما مطبوعات روی فوتبال تأکید میکنند و اضافه کرد که اگر مراقب نبودیم فوتبال، کشتی را نابود میکرد.(۱۲) خیلی طبیعی بود که پای این دو رشته به نبردهای جناحی دهۀ ۱۳۷۰ هم باز شود. روزنامۀ «سلام» که تا پیش از تعطیلی سخنگوی جناح لیبرال حکومت بود، در پوشش ورزش روی فوتبال تأکید داشت اما «رسالت»، روزنامۀ محافظهکاران، اهمیت را به کشتی میداد.(۱۳) در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۷۶ بسیاری از بازیکنان فوتبال از محمد خاتمی حمایت کردند اما علیاکبر ناطق نوری که نام مسابقات کشتی سالانۀ مهمی را از روی اسم برادر شهیدش گذاشته بودند، حمایت تعدادی از کشتیگیران سرشناس کشور را داشت. خاتمی با اکثریت قاطع آرا برنده شد.
پشتیبانی بیشتر از کلا ورزش و خصوصا فوتبال متعاقب پایان جنگ ایران و عراق، به بهبود کیفیت بازی تیم ملی در اوایل دهۀ ۱۳۷۰ انجامید. در بازیهای آسیایی سال ۱۳۶۹ پکن، تیم ایران مدال طلا را در فوتبال برد، اتفاقی که نقطۀ عطفی در ورزش ایران بود.(۱۴) مردی که تیم ملی را به پیروزی رسانده بود، علی پروین، خودش از بازیکنان قدیمی محبوب دوران پیش از انقلاب بود، اما با رئیس تندروی فدراسیون فوتبال گرفتاریها داشت، رئیسی که میگفتند از بالا آمدن دوبارۀ چهرههای پیشاانقلابی منزجر است و همین هم بود که پروین مجبور شد سال ۱۳۷۳ متعاقب چندتایی شکست از مربیگری تیم استعفا بدهد.(۱۵) اواسط سال ۱۳۷۶ تب فوتبال در ایران اهمیت سیاسی تازهای یافت؛ دلیلش تا حدی هم به سطح آمدن و آشکار شدن دعوای سیاسی میان جناحهای مختلف در ایران بود. سرمربی تیم ملی ایران، مایلیکهن، که وابسته به جناح محافظه کار شمرده میشد، اجازه نداد چندتایی از ستارگان ایرانی که در بوندسلیگای آلمان بازی میکردند، به تیم ملی بپیوندند. حاصل، بازی ملالآور و غمانگیز تیم در واپسین مسابقهها از مرحلۀ مقدماتی جام جهانی بود. روز ۱۶ آبانماه ۱۳۷۶ وقتی ایران در دوحه دو بر صفر به قطر باخت، موضوع دیگر قوارۀ مسالهای حکومتی یافت و در مجلس بحثش شد. مایلیکهن برکنار و سرمربی تازۀ تیم فوتبال المپیک ایران که برزیلی بود، جانشینش شد، والدیر ویرا سرمربی پیشین تیم ملی کاستاریکا. تحت هدایت او تیم به دو تساوی در برابر استرالیا رسید و همین باعث شد سی و دومین و آخرین تیمی شود که به جام جهانی راه مییابد.
خبر این «پیروزی» که به ایرانیان اقصی نقاط دنیا رسید، همه جا جشن گرفتند. به محض اینکه داور سوت پایان بازی را زد، در تهران و دیگر شهرهای بزرگ مملکت، مردم به رغم تأکید مقامهای رسمی بر اینکه نباید در اماکن عمومی شلوغ کرد، ریختند توی خیابانها و شادی کردند.(۱۶) در اردبیل، تبریز و مشهد مردم رفتند در خانههای پدر و مادرهای ستارههای تیم ایران، علی دایی، کریم باقری و خداداد عزیزی و بهشان ادای احترام کردند. این جشنها را باید در پرتو نتیجۀ انتخابات ریاستجمهوری خردادماه ۱۳۷۶ خواند و تفسیر کرد. در آذرماه میلیونها آدمی که برگههای رأیشان را به نفع محمد خاتمی در صندوقها ریخته بودند، حس کردند دستگاه سیاست دارد در برابر تغییری که به طلبش رأی داده بودند، میایستد، و بنابراین فرصت را مغتنم شمردند تا عقدۀ دلشان را خالی کنند، عملی که رنگ و بویی میهنپرستانه هم داشت، چون نمیتوانستند برخورد خیلی تندی با شادی و سرور آنها به خاطر پیروزی کشورشان بکند. اما روزنامۀ «جمهوری اسلامی»، پاسدار هموارۀ عفت و پاکدینی ایدئولوژیک، این جشن و شادی را «سقوط فرهنگی» توصیف کرد.(۱۷)
تیم ملی از ملبورن به دوبی پرواز کرد و آنجا هزاران مهاجر ایرانی هلهلهکنان ازش استقبال کردند. پیش از بازگشت بازیکنان به ایران، دولت از مردم خواست برای استقبال بر خلاف معمول همیشه به فرودگاه نروند بلکه عوضش راهی استادیوم بزرگ آزادی شوند و اینکه بازیکنها هم با هلیکوپتر به آنجا برده خواهند شد. اما تفکیک جنسیتی در استادیوم هم باید رعایت میشد: از «خواهران» خواسته شد در خانه بمانند و ماجرا را از تلویزیون تماشا کنند. به رغم این خواسته، از هفتاد هزار هواداری که به استادیوم رفتند تا از قهرمانان بازگشته به وطن استقبال کنند، حدود پنج هزار نفر زن بودند و به معنای حقیقی کلمه درها را شکستند و رفتند تو.(۱۸) برخوردن دو جنس لابهلای همدیگر در استادیوم، خرق عادتی در تاریخ دوران پساانقلاب بود و گزارش شده که چندتایی از زنان بیاعتنا به قوانین سفت و سختی که از سال ۱۳۶۰ در مورد پوشش خانمها اعمال شده بود، حجابشان را برداشتند. برومبرگر نوشته استادیوم فوتبال «از معدود جاهایی است که احساسات جمعی از بند رها و ابراز میشوند، جایی که تابوهای اجتماعی مجال بروز مییابند.»(۱۹) پیامد همین اتفاق بود که نشریاتی فمینیستی شمارههایی ویژه با موضوع حضور زنان در استادیومهای فوتبال منتشر کردند و این بحث را پیش کشیدند که باید به زنان هم اجازۀ ابراز عواطف میهنپرستانهشان داده شود.(۲۰)
بعد از جشن و سرور آذرماه بود که سیاستمداران عمده و برجستۀ ایران بالاخره آن چیزی را فهمیدند که رئیسجمهورهای کشورهای آمریکای جنوبی همیشه میدانستهاند، اینکه از طریق حضور در عرصههای محبوب مردم، نشان میدهند در شور و عواطف آنها شریکاند.(۲۱) رئیس مجلس، ناطق نوری گذاشت مردم بفهمند طرفدار فوتبال است و سیاست که سنجیده باشد حاصلش میشود زیبایی رفتار سیاستمدارانی که بابت رأی رقابت میکنند، خاتمی در یک مسابقۀ کشتی حاضر شد و حمایتش را از این رشتۀ سنتی اعلام کرد.
پینوشتها:
۱ـ رسالت (۱ دی ماه ۱۳۶۶): ۱، ۲. آیتالله خمینی صرفا چیزی را تصدیق کرد که در غرب روال است اما در عرصۀ عمومی حرفش را نمیزنند. نگاه کنید به:
Allen Gutmann, The Erotic in Sport (New York, 1996).
۲ـ مقاله همچنین ادعا میکرد کارمندان دولت به دلیل پخش این مسابقات خسته سر کارشان میروند چون کل شب را برای تماشای تلویزیون بیدار میمانند:
Iran Times (July 15, 1994): 6, 12.
دربارۀ آن دوره از جام جهانی، نگاه کنید به:
John Sugden and Alan Tomlinson, eds., Hosts and Champions: Soccer Cultures, National Identities and the USA World Cup (Aldershot, 1994).
۳ـ صدر، روزی روزگاری فوتبال، ۵۰.
4- Ludwing Paul, “Der iranische Spitzenfußall und seine sozialen und politischen Dimensionen,” Sozial – und Zeitgeschichte des Sports 12 (1998): 77-78.
5- Gilles Paris, “Tout Téhéran vibre pour les ‘Rouges’ du Pirouzi,” Le Monde (June 25, 1998): 3.
6- Paul, “Der iranische Spitzenfußball,” 79; and Christian Bromberger, “Le Football en Iran,” Sociétés & Représentations (1998): 170.
۷ـ سال ۱۳۷۷ چندتایی از مراجع تقلید اعلام کردند فوتبال زنان ایرادی ندارد و سال ۱۳۷۸ اولین مسابقات فوتسال زنان برگزار شد. اما هیچ مردی اجازه نداشت وارد سالن برگزاری این مسابقات بشود.
۸ـ این پدیدهای جهانی است و محققان و پژوهشگران بسیار به آن پرداختهاند. نگاه کنید به:
Alan Dundes, “Into the Endzone for a Touchdown: A Psychoanalytic Interpretation of American Football,” Western Folklore 37 (1978); Marcelo Mariò Suárez Orozco. “A Study of Argentine Soccer: The Dynamics of its Fans and Their Folklore,” The Journal of Psychoanalytic Anthropology 5 (1982).
9- Iran Times (July 15, 1994): 6, 12; (July 29, 1994): 6, 14.
۱۰ـ پهلوان (۷ شهریورماه ۱۳۷۴): ۷.
۱۱ـ در جلسهای با موضوع ورزش و معنویت:
Iran Times, June 1998.
۱۲ ارزش (۲۸ تیرماه ۱۳۷۲): ۱۲.
۱۳ـ این دستهبندی در ترکیه هم هست؛ آنجا فوتبال ورزش نمادین سکولارها است و سنتیترها کشتی را ترجیح میدهند. نگاه کنید به:
Martin Stokes, “‘Strong as a Turk: Power, Performance and Representation in Turkish Wrestling,” in Jeremy MacClancy, Ed., Sport, Identity and Ethnicity (Oxford, 1996).
۱۴ـ صدر، روزی روزگاری فوتبال، ۵۳ـ۵۰.
15- Morteza Qolamzadeh, “Whatever Happened to Ali Parvin?” at http://www.iranian.com/Nov95/Parvin.htmal.
16- Bromberger, “Le Football en Iran”, 102.
17- Bromberger, “Le Football en Iran”, 103.
18 – The Independent (December 6, 1997): 22.
شاید یک دلیل اختلاف رقم هم این بود که دولت مدارس پسرانه را یک روز تعطیل کرد اما مدارس دخترانه را نه.
19- Bromberger, “Football as world-view,” 302.
۲۰ـ مثلا نگاه کنید به: زنان، ۳۹ (۱۳۷۶).
21- Mason, Passion of the People, 61.
نظر شما :