آشتی فوتبالی ایران و آمریکا در جام جهانی
۳- دیپلماسی توپ و تشک چگونه موفق شد؟
تاریخ ایرانی: هوشنگ شهابی، استاد روابط بینالملل و تاریخ دانشگاه بوستون آمریکا، در این مقاله که در شماره مارس ۲۰۰۱ نشریه «Diplomacy and Statecraft» منتشر شده، به بررسی دیپلماسی ورزش میان ایالات متحده و ایران پرداخته و نقشی را میکاود که فوتبال در برهههایی در پیشبرد و گشایش کار آچمزماندۀ دیپلماتها داشته است. در این مقاله که ترجمهاش را در «تاریخ ایرانی» میخوانید بده بستانهای ورزشی در بهبود مناسبات سیاسی بین دولتها مورد کندوکاو قرار گرفته است.
***
ارتباطات ورزشی
برای دیپلماسی ورزشی میان ایالات متحده و ایران، نمونههای مشهور قدیمی هستند. بعد از انقلاب بلشویکی، حکومت شوروی به واسطهٔ فرستادن تیمهای ورزشی به خارج از کشور، به بهبود روابط با کشورهای سرمایهداری تمایل نشان میداد،(۱) و از سرگیری روابط حسنه میان چین و آمریکا در دههٔ ۱۹۷۰ را صدای تقتق مسابقهٔ پینگپنگی اعلام کرد که در سرتاسر دنیا پیچید. جالب است اشاره کنیم که دیپلماسی فوتبال هم در روابط میان ایالات متحده با ایران سابقه دارد: سال ۱۳۲۹ زمانی که اتحاد جماهیر شوروی داشت روی خوشش را نشان میداد و سعی میکرد ایران را جلب خودش کند، فدراسیون فوتبال ایران دعوتنامهای برای میلتون آیزنهاور، رئیس دانشگاه دولتی پنسیلوانیا فرستاد و از او خواست تیم فوتبال دانشگاهش را برای سفری به ایران بفرستد. «در ایران تیم نیتانی لاینز هر جا میرفت، گلباران میشد و مثل قهرمانها برایش هلهله میکردند»، اتفاقی که باعث شد مدیر تیم جایی بنویسد: «آدمها باید یاد بگیرند با همدیگر بازی کنند، تا بعد بتوانند با همدیگر کار کنند.»(۲)
حضور ایران در عرصهٔ بینالمللی ورزش گرفتار تحولاتی شد که انقلاب در جامعهٔ ایران به بار آورد، انقلابی که از دم و دستگاه اداری ورزش هم چشم نپوشید. در نتیجه دور از انتظار نبود که ایران هم بازیهای المپیک سال ۱۹۸۰ مسکو را (به دلیل حملهٔ شوروی به افغانستان) و هم بازیهای المپیک سال ۱۹۸۴ لسآنجلس را (برای نشان دادن مخالفتش با سلطهٔ آمریکا) تحریم کند: اصل اعلام شدهٔ سیاست خارجی حکومت تازه «نه شرقی، نه غربی» بود.(۳) در مواردی که ایران تیم را به خارج از کشور میفرستاد، بعضی ورزشکاران از فرصت به دست آمده برای ترک همیشگی کشور استفاده میکردند و به باقی هم گفته میشد از مسابقات در جهت اشاعهٔ تبلیغات اسلامی استفاده کنند. در بعضی از این موارد، ورزشکاران ایران با آمریکاییها مسابقه میدادند، اما هیچوقت زیر بار بازی با اسرائیلیها نمیرفتند.
دیپلماسی ورزشی میان ایالات متحده و ایران عمدتاً در دو رشته بوده: کشتی آزاد و فوتبال. با توجه به تفاوت عظیم میان ایالات متحده (که با معیار مدالهای به دست آورده در المپیک، یکی از قدرتهای بزرگ جهانی در عرصهٔ ورزش از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به اینسو است) و ایران (که حضور خیلی مختصری در عرصهٔ ورزش جهانی دارد)، این دو رشته برای جفتشان عالیاند: هر دو کشور در کشتی آزاد از جملهٔ بهترینهای جهاناند و در فوتبال هیچ کدام در زمرهٔ بهترینهای جهان نیستند. همین تشابه هم مانع شکستهای تحقیرآمیزی میشود که ممکن است بابت ضربه زدن به غرور ملی، در عرصهٔ دیپلماسی بیشتر ضرر داشته باشند تا سود.
در ایالات متحده، کشتی و فوتبال، اگرچه میلیونها محصل را در دبیرستانها و دانشگاهها جذب خودش میکند، اما ورزش پرتماشاگر محبوبی نیست. بعلاوه، در ایالات متحده پوشش خبری و رسانهای رخدادهای ورزشی بینالمللی بسیار کمتر از ایران است؛(۴) علاقهٔ آمریکاییها بیشتر به سرنوشت تیمهای بومی و محلی خودشان است تا مسابقات جهانی یا ورزشهای خارجی: نمونهای دیگر از گرایش دروننگر آمریکاییها که پیشتر بحثش را کردیم. این دو عامل، قابلیت ارتباطات ورزشی (در عرصههای کشتی آزاد و فوتبال) را برای تغییر دادن تصورات عامهٔ آمریکاییها نسبت به ایرانیان محدود میکند. تنها ورزشکار ایرانی که بسیاری از آمریکاییها میشناسند «آیرون شیخ» است، نام حرفهای حسین خسرو علی وزیری، کشتی کجکار که در خیالپردازیهای عامهٔ مردم دربارهٔ قهرمان (آمریکایی) به مدد عضله و مهارت پشت شریر (خارجی) را به خاک میمالد، انگارهای که کشتی کج در دههٔ ۱۹۸۰ و به لطف «میهنپرستی تازه»ی برآمده از ماجرای گروگانگیری در خودش داشت،(۵) «بدنامترین شریر کشتیگیر» بود، عنوانی که «به واسطهٔ حمایت آشکار و صریحش از دولت ایران»(۶) نصیبش شده و بحثهای بسیاری هم حولش برانگیخته بود.
در ایران اوضاع متفاوت است. کشتی ورزش ملی ایرانیها است، مثل سومو برای ژاپن و گلیما در ایسلند،(۷) و تا سالها هم تنها ورزشی بود که ایرانیها توانسته بودند مدال طلای المپیک یا قهرمانی جهان را بگیرند، حتی برای تیم کشتی ایالات متحده.(۸) اما در دههٔ ۱۳۴۰ فوتبال شد ورزش محبوب پرتماشاگر کشور و جای کشتی را گرفت. ایرانیها فرهنگ کشتیشان را جهان آرمانی فتوت و دلاوری تصویر میکنند، جهانی که ارزشهای والایش سخاوت، جوانمردی، شکیبایی، فروتنی و رعایت حریف هستند. خود کشتی در عمل عمدتاً با این ارزشها همخوان نبوده، اما ایرانیها یک تجسم متأخر برای فرهنگ آرمانی کشتیشان هم دارند، غلامرضا تختی که در دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ کلی مدال طلا برد و معظمترین قهرمان ورزشی ایران بود: الان هر شهری در ایران ورزشگاهی دارد که اسمش را از روی او تختی گذاشتهاند. تختی هیچ گاه به سمت عضو آسیبدیدهٔ حریفش هجوم نمیبرد و همیشه به رقبایش هدیههای مختصری میداد تا با دیدنشان او را به یاد بیاورند. گرایش سیاسیاش به جبههٔ ملی محمد مصدق بود و در نتیجه برای آدمها بیشتر جلوهای از ملیگرایی ایرانی بود تا شاه. سال ۱۳۴۶ خودکشی کرد اما بسیاری از ایرانیها هنوز هم معتقدند ساواک او را کشت.(۹)
فوتبال را مهاجران بریتانیایی و میسیونرهای آمریکایی به ایران معرفی کردند و خیلی زود هم محبوب و فراگیر شد.(۱۰) امروز فوتبال برای همهٔ طبقات اجتماعی ایران به خصوص برای طبقهٔ متوسط جذاب است.(۱۱) به عکس، طرفداران کشتی آدمهای کمتر غربی شده، سنتیتر یا متعلق به طبقهٔ متوسط رو به پاییناند، اغلب هم شهرستانی.(۱۲)
انقلاب ایران عمیقاً روی ورزش کشور تأثیر گذاشت. حکومت صریح و بیپردهپوشی پشت کشتی ایستاد و با تصویرسازی از تختی به سان یکی از پیشگامان انقلاب اسلامی، از محبوبیت او برای دستیابی به اهداف خودش بهره گرفت. بر خلافش، فوتبال مشکوک بود. بلوا و نزاعی که سر مسابقات مهم فوتبال در میگرفت، به فعالیت ضدانقلابی تعبیر میشد و همزمان مطبوعات قیمت بالای ستارههای فوتبال در اروپا و آمریکای لاتین و رفتار اوباش فوتبالی در اروپا را نشانههایی از مصرفگرایی و انحطاط غرب برمیشمردند، عکس فتوت و دلاوری سنتی ایرانی که کشتی تجسمش بود.
اما تب فوتبال را نمیشد مهار کرد و اوایل دههٔ ۱۳۷۰ بود که بالاخره نرم شدند: تلویزیون شروع کرد به پخش رخدادهای ورزشی مهم و حتی جام جهانی ۱۹۹۴ آمریکا را نشان دادند. تلاشهایی شد تا تیم ملی دوباره جانی بگیرد، تیمی که بعد از نخستین حضورش در جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین دیگر به هیچ دورهای از جام جهانی راه پیدا نکرده بود. مردم ایران در استقبال از راهیابی تیم کشورشان به جام جهانی ۱۹۹۸، در نتیجهٔ بازی آذرماه ۱۳۷۶ تیم ملی در استرالیا، جشنی بیسابقه گرفتند. ایرانیها از فضای به نسبت آزادتر حاصل از پیروزی چند ماه پیشتر محمد خاتمی در انتخابات ریاستجمهوری، استفاده کردند تا اعلام کنند دلشان میخواهد جزئی از جامعهٔ جهانی باشند، جامعهای که نمایندهاش جامی جهانی با حضور ۳۲ کشور بود و جشنهایشان را هم تبدیل کردند به تظاهراتی در حمایت از خاتمی که سیاستهای آزادمنشانهاش با مقاومت محافظهکارها روبهرو شده بود. سر آخر وقتی ایران و ایالات متحده در دور اول رقابتهای جام در یک گروه افتادند، دیگر مجالی آرمانی برای نشان دادن حال و هوایی تازه در روابط میان ایالات متحده و ایران مهیا شده بود. اما دیپلماسی ورزش حتی پیش از آنکه دو تیم در فرانسه با همدیگر رویارو شوند، کارش را شروع کرد: در بهمنماه ۱۳۷۶ تیمی از کشتیگیران آمریکایی برای شرکت در رقابتهای جام تختی به ایران دعوت شدند.
کشتیگیران ایرانی هم چند باری به ایالات متحده رفته بودند، مثلاً سر بازیهای المپیک ۱۹۹۶ در آتلانتا، اما همیشه ملاحظاتی امنیتی مقامهای ورزشی آمریکایی را از پذیرش دعوت ایرانیها برای شرکت در جام سالانهٔ تختی باز داشته بود.(۱۳) در مهرماه ۱۳۷۶ سازمانی به نام «جستوجو پی منافع مشترک» که سال ۱۹۸۲ در واشنگتن به قصد ترویج صلح از طریق تعاملات شهروندی تأسیس شده بود، به پیشنهاد بروس لینگن آمد وسط؛ لینگن ارشدترین مقام گروگان گرفته شدهٔ آمریکاییها در سال ۱۳۵۸ بود. این سازمان در پشتپرده با مقامهای ایرانی و آمریکایی که نظر مساعد داشتند همکاری کرد تا مقدمات سفر پنج کشتیگیر آمریکایی به ایران فراهم شود.(۱۴) آخرین باری که کشتیگیران آمریکایی به ایران رفته بودند، سال ۱۳۵۸ بود؛ تیم کشتی متشکل از امدادرسانانی مسیحی «از دهکدهٔ محل اقامت کشتیگیران گریختند و تا زمانی که پروازی برای خروج از ایران بیابند، در آپارتمانی کوچک قایم شدند»،(۱۵) اما این بار خیلی خوب با ورزشکاران آمریکایی رفتار شد. در ورزشگاه ۱۲ هزار نفری آزادی تماشاگران پرشور و هیجان آمریکاییها را تشویق کردند و برای نخستین بار از زمان انقلاب، پرچم آمریکا بالا رفت و افراشته شد. رویاروییهای کشتیگیران ایرانی و آمریکایی همراه بود با حرکاتی به نشان حسن نیت و جوانمردی؛ روحیهٔ مردی که جام نامش را از او میگرفت، در رقابتها جاری بود.(۱۶)
یک جنبهٔ جالب استقبال پرشور تماشاگران ایرانی از مهمانان آمریکایی این بود که مشتاقان کشتی در ایران عمدتاً متعلقاند به طبقهٔ کارگر سنتی، دقیقاً همان طیفی از آدمها که محافظهکاران ادعای نمایندگیشان را دارند. مطبوعات محافظهکار از دعوت آمریکاییها انتقاد کرده بودند، اما وقتی رئیس محافظهکار مجلس، علیاکبر ناطق نوری که در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۷۶ از خاتمی شکست خورده بود، به ورزشگاه آمد، تماشاگران شروع کردند به دادن شعار «خاتمی، خاتمی». استقبال گرم و دوستانهای که هواداران ایرانی کشتی از آمریکاییها کردند و برخوردشان با نمایندهٔ رسمی محافظهکاران در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۷۶، گواه بود که تغییری ژرف در افکار عمومی ایرانیان اتفاق افتاده. دولت آمریکا هم اهمیت این رخداد را تصدیق کرد وقتی بیل کلینتون، رئیسجمهور وقت ایالات متحده، روز ۱۳ مارس [۲۲ اسفندماه ۱۳۷۶] در کاخ سفید و با حضور بروس لینگن پذیرای تیم کشتیگیران ایالات متحده شد و دیگر آمریکاییها را هم به تعامل با ایرانیها تشویق کرد. در شهریورماه ۱۳۷۷ کشتیگیران آمریکایی دوباره به ایران برگشتند تا در مسابقات جهانی قهرمانی کشتی آزاد شرکت کنند؛ در آن مسابقات ایران برای نخستین بار طی ۳۳ سال گذشتهاش قهرمان شد. اما برگردیم به فوتبال.
مشخصهٔ برههٔ زمانی میان راهیابی ایران به جام جهانی در آذرماه ۱۳۷۶ و بازی روز ۳۱ خردادماه ۱۳۷۷ با ایالات متحده، درگیریهای شدید کارگزاران ورزش ایران با همدیگر بود. سر آخر طرفداران رئیسجمهور خاتمی پیروز شدند و پیش از جام، سخنگوی تیم اعلام کرد جهانیان را شگفتزده خواهند کرد. سنت تختی هم نقش مهمی ایفا کرد: انبانی بود از ارزشها و رفتارهای جاری در فرهنگ سنتی ایران که میشد متوسلشان شد تا تصویر «ایرانی» را در چشم جهانیان تصحیح کرد. در فرانسه سعی نکردند با تعصب و سر و شکل انقلابی میزبانانشان را بیزار کنند: بازیکنان ایران خیلی آراسته و شش تیغ وارد زمین میشدند،(۱۷) و قبل هر بازی دسته گلهایی به حریفشان میدادند. رسانهها بازی ایالات متحده و ایران را برجسته کرده بودند و ازش تصویر رقابتی میدادند مبتنی بر کینهٔ متقابل، اما مقامهای آمریکایی و ایران به بازیکنانشان امر کرده بودند آرام و مؤدب باشند و فیفا هم روز ۳۱ خردادماه را «روز بازی جوانمردانه» اعلام کرده بود. کلینتون، رئیسجمهور آمریکا پیامی تصویری داد که قبل بازی پخش شد، پیامی که در آن اظهار امیدواری کرده بود این بازی «گامی به سوی پایان روابط سرد میان کشورهایمان» باشد.(۱۸) لحظهٔ موعود که فرا رسید، دو تیم هدایایی رد و بدل کردند و عکسهای معمول قبل بازی را نگرفتند تا به عوضش عکس مشترکی بیست و دو نفره بگیرند، عکسی که تویش بازیکنهای دو تیم لابهلای همدیگر بر خورده بودند.(۱۹) روز ۱۲ بهمنماه ۱۳۷۷ هر دو تیم مشترکاً جایزهٔ بازی جوانمردانهٔ فیفا را گرفتند.(۲۰)
در آمریکا کلینتون پیروزی را به تیم ایران تبریک گفت اما در ایران خاتمی تأکید را روی خصلتهای پسندیدهٔ ورزشکاری گذاشت و گفت آنچه اهمیت دارد تلاش، سختکوشی، اتحاد، زبردستی و هوشی است که جوانان ایران به نمایش گذاشتند اما ضمناً تصدیق میکرد وقتی حاصل این تلاش ارزشمند پیروزی باشد، احساس بهتری هم به انسان دست میدهد. آیتالله خامنهای هم این پیروزی را ربط داد به انقلاب و جنگ با عراق و گفت «امشب نیز یک بار دیگر حریف قویپنجه و مستکبر طعم تلخ شکست را از دست شما چشید.»(۲۱)
در ایران آدمها نه شکست آمریکا بلکه پیروزی تیم خودشان را جشن گرفتند و سرور مردم عاری از هر جور رنگ و بوی ضد آمریکایی بود. (۲۲) اما در جاهای دیگر خاورمیانه، جماعت شکست ایالات متحده را جشن گرفتند، به خصوص در منطقهٔ شیعهنشین لبنان که ایران قدری قدرت اثرگذاری دارد،(۲۳) اما در بعضی جاها هم که چنین قدرتی نداشت باز وضع همین بود، مثلاً در کرانهٔ باختری. در ایالات متحده که عمدتاً کسی توجهی به حاصل این بازی نکرد.
پینوشتها:
1- Peppard and Riordan, Playing Politics, 7-48.
2- Zander Hollander (ed.), The American Encyclopedia of Soccer (New York: Everest House Publishers, 1980), 61.
۳ـ نگاه کنید به:
Nikki R. Keddie and Mark J. Gasiorowski (eds.), Neither East nor West: Iran, The Soviet Union, and the United States (New haven: Yale University Press, 1990).
۴ـ مثلاً مقایسه کنید که «کیهان ورزشی» و «Sports Illustrated»، هفتهنامههای ورزشی عمدهٔ سالهای پیشین ایران و ایالات متحده، هر کدام چقدر مسابقات ورزشی جهانی را پوشش میدادند.
۵ـ مثلاً نگاه کنید به:
Nicholas Lemann, “The New Patriotism,” The Washington Monthly (Jan. 19822), 45-47; Lewis H. lapham, “The New Patriotism,” Harpers (June 1984), 7-8.
6- Jeffrey J. Mondak, “The Politics of Professional Wrestling,” Journal of Popular culture, 23 (fall 1989), 141.
۷ـ نگاه کنید به:
Islenzk Glima (Reykjavik: Prentsmidan Acta, 199).
۸ـ سر بازیهای المپیک سال ۱۹۹۶ در آتلانتا یک ایرانی ـ آمریکایی، مت غفار، در کشتی فرنگی طلایی برای آمریکا گرفت. دربارهٔ گرفتاریهای او بابت اینکه ورزشکاری ایرانی ـ آمریکایی بود، نگاه کنید به:
Leigh Montville, “A Far Less Perilous Endgame,” Sports Illustrated, 4 march 1991, 84.
۹ـ برای جزئیات، نگاه کنید به:
H. E. Chehabi, “Sport and politics in Iran: The Legend of Gholamreza Takhti,” International Journal of the History of Sport, 12 (Dec. 1995).
۱۰ـ مثلاً نگاه کنید به:
Samuel M. Jordan, “Constructive Revolutions in Iran,” The Moslem World, 25 (1935).
11- Ludwig Paul, “Der iranische SpitzenfuBbal und seine sozialen und politischen Dimensionen,” Sozial- und Zeitgechichte des Sports, 12/2 (1998).
12- Christian Bromberger, “Troisieme mi-temps pour le football iranien,” Le Monde diplomatique, 45 (April 1998), 3.
در ترکیه هم افتراق مشابهی حاکم است؛ نگاه کنید به:
Martin Stokes, “’Strong as a Turk’: Power, Performance, and Representation in Turkish Wrestling,” in Jeremy MacClancy (ed.), Sport, Identity, and Ethnicity (Oxford: Berg, 1996).
13- Kenneth J. Cooper, “Wrestlers May Warm Up U.S.-Iran Ties,” The Washington Post, 20 Feb. 1998.
14- John Marks, “Wrestling Diplomacy,” Middle East Insight (Sept.-Oct. 1998), 47-49.
15- Daniel Pearl, “Spotting an Opening, Iran tests pin-Down Diplomacy on U.S.,” The Wall Street Journal, 12 Jan. 1998.
۱۶ـ برای جزئیات، نگاه کنید به:
Kenneth J. Cooper,“Wrestlers Win Matches – and friends,” The Washington Post, 21 Feb. 1998, and The New York Times, 18 Feb. 1998.
17- N[awid] K[ermani], "Gut rasiert," Frankfurter Allgemeine Zeitung (July 11, 1998): 32.
18- Jere Longman, "Diplomacy and Urgency as the U.S. Faces Iran, " The New York Times (June 21, 1996): C2.
19- “Apocalypse? Not Now! Game drips with courtesy,” International Iran times, 26 June 1998, p 1; George Vecsey, “The defeat is Apolitical as yanks lose to Iran,” The New York times, 22 June 1998, C1 and C9.
۲۰ـ اتحادیهٔ فوتبال ایرلند شمالی هم در این جایزه سهیم بود، بابت «تلاشهای مداوم جهت پیوند دادن دوبارهٔ جوامع کاتولیک و پروتستان.»
21- International Iran Times, 26 June 1998, 2.
22- Elaine Sciolino, "Singing, Dancing and Cheering in the Streets of Tehran," The New York Times, 22 June 1998, C9.
23- Joseph S. Nye, Jr., Bound to Load: The Changing Nature of American Power (New York: Basic Books, 1990), esp. 193-195.
نظر شما :