آیا شریعتی معلم انقلاب بود؟

۲۷ خرداد ۱۴۰۱ | ۱۸:۰۸ کد : ۸۷۹۳ تاریخ مصور وقایع اتفاقیه
سخنان احسان شریعتی در کلاب‌هاوس سمپوزیوم شریعتی با عنوان «مردم، انقلاب و شریعتی» در ۲۲ بهمن ۱۴۰۰
آیا شریعتی معلم انقلاب بود؟

اهمیت حیات فکری دکتر شریعتی در این است که او توانست در جامعه تحرک فکری گسترده‌‌ای ایجاد کند. این تحرک فکری با بازتعریف برخی مفاهیم آغاز می‌شود. اگر امروز هنوز راجع به شریعتی بحث می‌شود، به خاطر این است که به قول هایدگر اهمیت و بزرگی یک اندیشه به دلیل نیندیشیده‌های آن اندیشه است؛ یعنی امکاناتی که ایجاد می‌کند؛ مثل دیوان حافظ که هر بار می‌خوانیم یک معنا و برداشت از آن داریم. این حالت را شریعتی هم دارد و در هر تزی که می‌آورد، با ارجاع به ژرژ گورویچ می‌گوید این تز قبلی من بوده و باید آن را بازبینی کنیم. این سیر فکری امروزه لحاظ نمی‌شود؛ معمولا نقل قولی از شریعتی می‌شود که ممکن است متعلق به دوران دانشجویی یا ابتدای کار او بوده باشد که در مجموعه آثارش آمده؛ ولی آخرین حرف‌های شریعتی درباره آن موضوع نبوده. 

معمولا هر موضوع مطرح در آثار شریعتی با تحول بعدی همراه بوده است؛ از جمله تز «امت و امامت» که جایگاهی تاریخی دارد؛ چون در سال ۱۳۴۸ مطرح شده و بعد از آن تزهای دیگری در نقد همان نظر آورده شده است. این حالت دوگانه را در هر موضوعی در تفکر شریعتی می‌توانیم ببینیم. مثلا علیه فروید و به نفع فروید، علیه فردوسی و به نفع فردوسی، علیه مذهب و به نفع مذهب، علیه انقلاب و به نفع انقلاب، علیه مردم و به نفع مردم. همه این مفاهیم باید بازتعریف شود و مشخص شود که شریعتی نهایتا چه چیز می‌گفته است. اتفاقا نقطه قوت شریعتی در همین نکته نهفته است؛ چون امروز هم ما احتیاج داریم که درباره همه این مفاهیم به قول یک سیاستمدار فرانسوی، «جنگ تعاریف» راه بیندازیم؛ چرا که از یک تعریف ممکن است معانی متضادی مراد کنیم که موجب شبهه شود. اصلا اگر مسیر ما منحرف شد، به دلیل ندانستن همین تعاریف بود. 

همین جا بگویم که ما به هیچ وجه نمی‌خواهیم خودمان را از انقلاب تبرئه کنیم. اصلا ما افتخار خودمان می‌دانیم که مردم شریعتی را به عنوان معلم انقلاب برگزیدند. این موضوع را در یک فیلم به جامانده از دوران انقلاب می‌توانیم به وضوح ببینیم. کارگران در یک صحنه عکس شریعتی را بلند می‌کنند و می‌گویند «معلم شهید ما… آغاز بیداری». این فیلم را هر سال در بسیاری از تلویزیون‌های اروپایی به عنوان اسناد انقلاب ایران نشان می‌دهند. اگر ایرادی به انقلاب وارد است، اتفاقا این است که انقلاب نبوده. برخلاف چیزی که الان برخی از مردم می‌گویند «اشتباه کردیم که انقلاب کردیم»، اشتباهی که کردیم این بود که انقلاب نکردیم. انقلاب مرد، زنده‌باد انقلاب. انقلاب مفهومی است که هم در علم به عنوان گسست‌های معرفت‌شناسی رخ می‌دهد و هم در عالم سیاست. اصلا تجدد برای این به وجود آمد که انقلاب و این تحول کیفی صورت بگیرد؛ اما خود این مفهوم باید نقادی شود؛ همان گونه که هانا آرنت انقلاب را به عنوان ریشه‌کن کردن گذشته و نوسازی رادیکال مقارن با نوعی خشونت می‌داند و آن را مورد نقد قرار می‌دهد. او انقلاب فرانسه را با انقلاب آمریکا می‌سنجد و اتفاقا از انقلاب آمریکا دفاع می‌کند؛ چون یک انقلاب قانون‌بنیاد است؛ اما انقلاب فرانسه چون خودبنیاد است مورد نقد او قرار می‌گیرد؛ بنابراین هنگامی که از انقلاب صحبت می‌کنیم، باید در نظر بگیریم که خود مفهوم انقلاب باید نقد شود. 

می‌دانیم که مفهوم انقلاب همان‌طور که مهندس بازرگان در کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» می‌گوید، در قرآن به معنای ارتجاع است: «آیا انقلاب می‌کنید به عقب؟». پس انقلاب به معنای قرآنی می‌تواند ارتجاع باشد. واژه انقلاب الان در زبان‌های عربی و فارسی متفاوت است. در عربی می‌گویند «ثوره» و به کودتا می‌گویند «انقلاب». بنابراین مفاهیم، معانی مختلفی در طول تاریخ می‌گیرد؛ مانند ایدئولوژی که در نزد واضعان این مفهوم یک معنی داشت و نزد مارکس که «ایدئولوژی آلمانی» را نوشت، مفهومی دیگر و نزد مارکسیست‌ها مفهومی متضاد و بعد در نزد کارل ماینهایم هم معنی متفاوتی گرفت. خود این تعاریف متضادی که یک مفهوم می‌گیرد، نشان می‌دهد که ما نیازمندیم به بازتعریف همه این واژگان و مفاهیم به شکل سخت‌گیرانه؛ آن هم نه فقط به شکلی که در دانشگاه‌ها بحث می‌شود. نه اتفاقا ما می‌خواهیم خارج از دانشگاه به شکل بسیار علمی و آکادمیک و فنی و نقادانه این مفاهیم را بازتعریف کنیم و بفهمیم و در عرصه عمومی هم آن‌ها را بفهمانیم. این مفاهیم نباید فقط در حوزه آکادمیک مطرح شود. 

شریعتی، اندیشه را در عرصه عمومی مطرح کرد و جامعه را با تلاطم و پویشی فکری مواجه کرد که حتی وقتی خودش مورد نقد قرار می‌گرفت، این سنت باقی می‌ماند. او توصیه می‌کرد که خودش هم باید مورد نقد قرار بگیرد و خود را نقد می‌کرد و دیگران را هم به نقد خود تحریک می‌کرد. این روش او راهی بود برای بازبینی در مفاهیم. به همین علت هیچ کدام از مفاهیم قطعی و جزمی و دگم نیست. وقتی شریعتی می‌گوید «مردم»، منظور کدام مردم است؟ یک مردم عوام داریم و یک دموس و یک مردم که در عصر جدید از توده منفرد و مجزا، به قول هانا آرنت، مایه‌‌ای برای فاشیسم به وجود می‌آورند و از فرد باید در مقابل آن‌ها دفاع شود؛ تا مردمی که در تاریخ نماینده خدا و اساس مردم‌سالاری هستند. 

برخی می‌گویند شریعتی دموکرات نبود. دموکراسی از توحید شریعتی و جهان‌بینی فلسفی او در طول تاریخ و در جامعه نشات می‌گیرد و به شکل رادیکال مطرح می‌شود. در بحث دموکراسی رادیکال او می‌گوید با حکومت اقتداری و دگماتیسم و سانترالیسم مخالفم؛ بنابراین به هیچ وجه نمی‌توان از این تفکر برداشتی اقتدارگرایانه کرد. در بحث عدالت و عرفان و معنویت و اخلاق نیز، رادیکالیسم به معنای فلسفی مطرح است؛ یعنی رادیکالیسم فکری. اصولا انقلابی که شریعتی به دنبال آن بود، همین بود؛ یعنی حرکتی که با خودانگیختگی و بازتعریف فکری و روحی و اخلاقی همراه است؛ نه فقط تغییر هیات حاکمه و نظام‌های سیاسی. به همین دلیل در فهم انقلاب و مردم نیز باید تجدیدنظر شود. 

در مورد شهادت یا مرگ طبیعی شریعتی باید بگویم او ۱۸ ماه در سلول انفرادی زندانی بود؛ جایی که شکنجه‌گاه رژیم سابق بود و چریک‌ها را آنجا می‌بردند. همین کار کافی بود برای کشتن شریعتی. هر زندانی سیاسی که در انفرادی به این شکل با او برخورد می‌شود، در واقع کشته می‌شود. مرگ شریعتی هم از همین نوع بود. بله شریعتی سیگار می‌کشید، ولی در مشهد قبل از سفر نزد دکتر فرهودی، متخصص قلب آزمایش داده بود و هیچ مشکل قلبی نداشت. چرا در ۴۴ سالگی باید ناگهان بیایند ببینند او در روز اولی که فرزندان و خانم او ممنوع‌الخروج شده‌‌اند، بی‌جان در اتاق افتاده است؟ بنابراین مرگ او مشکوک بود و ما الان هم می‌گوییم مشکوک است، اسنادش را داریم. بیمارستانی که گزارش پزشکی او را داده، اسنادش متناقض است. آن بیمارستان گزارش و پرونده پزشکی شریعتی را پس از مرگ او حفظ نکرد و خود این موضوع از نظر تاریخی اشکال دارد. عکس‌های شریعتی قبل از زندان کمیته و بعد از آن موجود است. مقایسه کنید ببینید به عنوان یک روشنفکر چگونه با او برخورد کرده‌اند؟ شکنجه در زندان شاه عملی رایج بود. شریعتی ممنوع‌التدریس، ممنوع‌الفعالیت و خانه‌نشین شده بود. بعد هم در ۱۸ ماه شکنجه‌گاه کمیته مشترک ضدخرابکاری ایشان را می‌خواستند تسلیم کنند به نوشتن ندامت‌نامه که در شرایط سلول انفرادی مقاومت کرد. 

نظام گذشته از مسافرت او به خارج اطلاع نداشت. ساواک از اداره گذرنامه استعلام می‌کند و می‌گویند او به نام «مزینانی» از کشور خارج شده است. مسئولان ساواک در آن زمان به دنبال او بودند و او هم این موضوع را می‌دانست که تحت تعقیب است. وقتی از انگلیس به پاریس می‌رود، می‌فهمد در پاریس توسط یک ساواکی دیده شده است. با توجه به اینکه دفعه قبل پدرش را گروگان گرفته بودند تا خودش را به کمیته تسلیم کند، نگران بود که چه اتفاقی ممکن است بیفتد. لحظه به لحظه مورد سوءقصد بوده است. رژیم سابق نگران بود فعالیت‌های روشنگرانه‌ای توسط شریعتی صورت نگیرد.

عطاپور (حسین‌زاده)، رئیس کمیته مشترک، دائم به منزل ما زنگ می‌زد. بر خلاف دروغ‌هایی که الان پرویز ثابتی (از مدیران سابق ساواک) در مصاحبه‌هایش می‌گوید، شریعتی همواره تحت فشار بود. درباره این موارد باید روشنگری شود. همچنین دروغ‌هایی که دکتر نصر، کسی که ظاهرا باید در جست‌وجوی امر قدسی باشد، می‌گوید و اتهاماتی که به شریعتی می‌زند، پاسخ دارد و باید به آن‌ها پاسخ داده شود تا ما از نظر فکری و اخلاقی و نه فقط در دنیای آکادمی و ادعا شخصیت‌ها را بشناسیم. تک‌تک ادعاهایی که درباره شریعتی گفته می‌شود، از نظر علمی و حقوقی پیگرد دارد، چه در آن سال‌ها و چه حالا.

کلید واژه ها: احسان شریعتی شریعتی علی شریعتی


نظر شما :