جان فوران: رای به روحانی مانند انتخاب خاتمی بود
سامان صفرزائی
تاریخ ایرانی: پروفسور جان فوران، استاد دانشگاه «سانتا باربارا» در جنوب غرب ایالات متحده، از مطرحترین جامعهشناسان و اندیشمندان انقلابهای اجتماعی در جهان است که به ویژه در دهه ۸۰ میلادی، انقلاب ایران را مورد مطالعه موشکافانه قرار داد. او کتابهای متعددی پیرامون انقلاب و جنبشهای اجتماعی ایران و جهان نوشته و دهها مقاله در معتبرترین نشریات جامعهشناسی غرب پیرامون انقلاب ایران منتشر کرده است. حوزههای مطالعاتی و تدریس وی شامل مطالعه تطبیقی انقلابهای قرن بیستم و تغییرات رادیکال اجتماعی قرن بیست و یکم است.
دکتر فوران در یکی از آخرین کتابهای خود «در دست گرفتن قدرت، خاستگاه انقلابها در جهان سوم» تئوری جدیدی از دلایل انقلابها بر اساس موارد متعددی از آمریکای لاتین تا خاورمیانه از سال ۱۹۱۰ تا سال ۲۰۰۵ ارائه داد. این کتاب جایزه انجمن جامعهشناسی پاسیفیک (The Pacific Sociological Association) را دریافت کرد. وی این روزها بر روی کتاب جدیدش «کسب قدرت یا بازسازی قدرت: جنبشها برای تغییرات رادیکال اجتماعی و عدالت جهانی» کار میکند.
جان فوران در گفتوگو با «تاریخ ایرانی» از جنبشهای اجتماعی در ایران و نسبت آنها با مشارکت در انتخابات گفته است. به اعتقاد او، شرکت مردم در انتخابات سال ۹۲ و انتخاب روحانی، همانند رای مردم به خاتمی در سال ۷۶ بود.
پروفسور فوران، شما رفتارهای سیاسی جنبشهای اجتماعی ایران معاصر را بررسی کردهاید، میل به دموکراسی و انتخابات از چه زمانی به یک مطالبه اصلی برای این جنبشها آغاز شده است؟
در بدبینانهترین حالت، از سالهای ابتدایی دهه نخست قرن بیستم، دموکراسی مهمترین خواسته جنبشهای اجتماعی ایرانیان بوده است؛ گرچه نوعی از دموکراسی که اکنون در ایران برقرار است با در نظر گرفتن تمام محدودیتهایی که رئیسجمهور منتخب خواهد داشت، همچنان مورد انتقاد قرار میگیرد.
پس از کودتای ۱۳۳۲ علیه دولت محمد مصدق، شاه هیچ نشانهای از علاقه به برگزاری انتخابات آزاد نشان نداد. چقدر فقدان امکان مشارکت سیاسی در انتخابات در شکلگیری جنبشهای اجتماعی نقش داشت که مشارکت سیاسی بعدی خود را در پروژه انقلاب میدیدند؟
شاه دیکتاتوری بود که نتوانست احدی را متقاعد کند انتخابات پارلمانی که برگزار کرده مشروع و قانونی است؛ نام مستعار دو حزبی که ایجاد شد «حزب آری» و «حزب بله قربان» بود. این موضوع یقینا موجب افزایش گرایش به سوی دموکراسی و مشارکت واقعی مردم شد. میزان وحشتناک بازداشت، شکنجه و قتل مخالفین در دورانی که رژیم شاه مستقر بود عامل اصلی وحدت و خروش انقلابی مردم در سالهای ۱۹۷۸ و ۱۹۷۹ [۵۶ و ۵۷] بود.
در میان نیروهای اجتماعی و سیاسی که درگیر انقلاب ۱۳۵۷ بودند، آیا میل زیادی برای خلق امکان مشارکت در انتخابات وجود داشت؟
دموکراسی نمیتواند شکلهای زیادی به خود بگیرد؛ از فراگیری و مشارکت زیاد تا فراگیری کمتر. همین موضوع بخشی از مشکلی است که توافق بر سر اینکه دموکراسی چگونه باید باشد را سخت کرده است. مطالبه اساسی انقلاب ۱۹۷۹[۱۳۵۷] سقوط رژیم شاه، استقرار دموکراسی فراگیر، پایان سلطه ایالات متحده بر ثروت نفت و روند سیاسی کشور و ارتقای کیفیت زندگی میلیونها ایرانی بود که در تصور شاه از کشور اصلا دیده نمیشدند. هر کدام از این اهداف تا حدی به دست آمد. اما هیچ یک از آنها در آن سطح که مردم در سال ۱۹۷۸ [۱۳۵۶] مطالبه میکردند محقق نشد.
به طور خاص طبقه متوسط ایران در وقایع سالهای ۵۷-۱۳۵۶ چقدر تشنۀ یک دموکراسی انتخاباتی بود؟
در اغلب انقلابها، خصوصا آنهایی که منتهی به استقرار دموکراسی شدهاند و دوره گذار به دموکراسی را طی کردهاند، طبقه متوسط نقش محوری ایفا کرده است که میتواند بر روند انتخابات و چشمانداز رهبران تازه انتخاب شده تاثیرگذار باشد. در رژیم شاه، برای طبقه متوسط و کارگر کاملا منطقی بود که در جستجوی مشارکت دموکراتیک باشند.
اجازه دهید به سال ۱۳۷۶ برویم، حدود ۲۰ سال پس از انقلاب ایران، یک دهه پس از پایان جنگ خونبار ایران و عراق و سالها پس از پایان نزاعهای خشونتآمیز نیروهای سیاسی در دهه ۱۳۶۰. در آن زمان نیروهای اجتماعی، به طرز شگفتآوری، علاقه گستردهای به مشارکت انتخاباتی نشان دادند. میلیونها تن از شهروندان با شور زیاد به محمد خاتمی کاندیدای طرفدار اصلاحات رای دادند. از چه روی جامعه ایران چنین اشتیاقی برای مشارکت جدی نشان داد؟ چه دگردیسیهایی در جامعه ایران نسبت به سال ۵۷ رخ داده بود؟
هنگامی که مردم یک گزینه دارند که از محبوبیت هم برخوردار است مشارکت خواهند کرد. چنانچه در سال ۱۹۹۷ [۱۳۷۶] با انتخاب خاتمی بر آن صحه گذاشتند. اما زمانی که وادار شوند از میان گزینههای محدود پیش رو انتخاب کنند، بسیاری گزینهای را انتخاب میکنند که از عدم محبوبیت کمتری برخوردار باشد، در همین حال عدهای هم ترجیح میدهند که در انتخابات شرکت نکنند. در هر دو مورد، در سالهای ۱۹۷۹ و ۱۹۹۷ [۵۷ و ۷۶] احساسی از امید، احتمالات و هیجان گسترده برای مشارکت وجود داشت. در سال ۲۰۱۳ [۱۳۹۲] موقعیت مشابهی فراهم شد که پیش از انتخابات شانس روحانی را برای موفقیت افزایش داد و رای مردم به همان میزان سال ۱۹۹۷ قاطع بود. اینکه اهداف سیاسی روحانی واقعا چیست و آیا اینکه او قادر خواهد بود ایران را از منظر سیاسی و آزادی بیان به جهتی دموکراتیکتر سوق دهد را باید منتظر ماند و دید. اما رایدهندگان به وضوح امیدشان را در قالب رایشان بیان کردند.
برخی جامعهشناسان سیاسی، برای نمونه جنیفر گاندی و آدام پرزورسکی این بحث را مطرح میکنند که انتخابات در کشورهای غیردموکراتیک رهبران سیاسی را قادر میکند تا ائتلافی با دیگر نخبگان به وجود آورند و بنابراین احتمال پدیدار شدن اپوزیسیونی اهل مناقشه را کاهش میدهند. افرادی همچون کارل بویکس و میلان اسلویک پیش از وقوع بهار عربی با بررسی سیستمهای حکومتی کشورهای عربی، بحثشان این بود که این شیوه به اشتراک گذاشتن قدرت میان رژیم و نخبگان اپوزیسیون تنها در شرایط غیراستبدادی ممکن است؛ جایی که دیگر نیروهای سیاسی قادر باشند تا در حکمرانی حاکمیت رقابت کنند. آنها گمان میکنند که حاکمان از انتخابات استفاده میکنند تا پایگاه حمایتی خود را محکمتر کنند. ظاهرا این افراد این نظر را مطرح میکنند که مشارکت سیاسی در سیستمهای غیردموکراتیک عملی اشتباه است. آیا شما با این دست نظریات موافق هستید؟
من این مقالات را نخواندهام. یک تصویر کلی مفید که به ذهن خطور میکند چیزی است که همکار من، ویلیام رابینسون، اعتقاد دارد یا یک رژیم «چند نفری» است و گزینههایی را پیشنهاد میکند تا نشان دهد چندین گزینه روی میز قرار دارد، در حالی که در واقع تنها یک گزینه پیش روست که همیشه برنده میدان است (مانند مبارک در مصر یا نمونه مکزیک) یا اینکه واقعا برای حکومت مهم نیست چه کسی پیروز شود، چرا که همواره نخبگان کنترل امور را به دست میگیرند (مانند بسیاری از کشورهای پیشرفته خصوصا ایالات متحده). در مورد تجربه خاتمی این فرضیه با اصلاحاتی که انجام شد به اثبات رسید و به احتمال قریب به یقین دستاورد انتخابات ۲۰۱۳ نیز اینگونه خواهد بود، اما همواره این شانس وجود دارد که سیر تغییرات سرعت بیشتری بگیرد و همین طور یک پیروزی انتخاباتی این شانس را دارد که راه را برای پویایی بیشتر باز کند.
در مورد ایران، اینکه جنبشهای اجتماعی همزمان از فرصتهای انتخاباتی و غیرانتخاباتی برای رسیدن به هدفشان استفاده میکند متناقض نیست؟
شاید این موضوع زیاد هم ضد و نقیض نباشد. مردم مایل هستند مشارکت کنند و تلاش خواهند کرد هر موقع این احساس به وجود آمد که موقعیت فراهم است مشارکت کنند.
به عنوان پرسش نهایی آینده جنبشهای اجتماعی ایران را چگونه میبینید؟ آیا برای رسیدن به دموکراسی همچنان بر استفاده از مشارکت انتخاباتی پافشاری خواهند کرد؟
بدیهی است که من نمیتوانم بگویم مردم ایران چه باید کنند. تمام فرض (کتاب) «مقاومت شکننده» این است که تاریخ ایران با جنبش اجتماعی برخاسته از جنبش اجتماعی دیگر با هدف ساختن ایرانی بهتر، آزادتر و فراهم کردن برابری بیشتر برای مردم در بستر جامعهای دلسوز شناخته شده است و سپس میبینیم که امیدهایشان نقش بر آب شده است. این الگو بارها و بارها تکرار شده و به احتمال زیاد تا زمانی که مردم به اهداف راضیکننده دست یابند ادامه خواهد یافت. کسی نمیتواند پیشبینی کند تلاش بعدی ایرانیان چه زمانی اتفاق خواهد داد، اما میتوان پیشبینی کرد که نهایتا این اتفاق خواهد افتاد.
نظر شما :