خاتمی: دوم خرداد حاصل مواجهه دو طرز تلقی از انقلاب و جمهوری اسلامی بود
بسم الله الرحمن الرحیم
قبل از اینکه از دوم خرداد بگوییم لازم میدانم که سالروز حماسه آزادی خرمشهر را که مظهر عزت و سربلندی ملت و حاصل معجزه مقاومت برخاسته از ایمان یک ملت بود تبریک بگویم و یاد همه شهیدان به خصوص بزرگان و فداکارانی که نامشان با نام بلند خرمشهر پیوند خورده است چون شهید جهان آرا و شهید موسوی را گرامی بداریم. و نیز امیدوارم دور دوم مذاکرات هستهای که در سالروز این حماسه بزرگ صورت میگیرد به نتیجه مطلوبی که عزت و مصلحت ملت در آن است برسد و تهدیدها و فشارها را روی ملت ما کم کند یا انشاءالله بر دارد.
به دوم خرداد نباید به عنوان یک واقعهای که نظیر آن بارها در انقلاب اسلامی رخ داده است نگریست و درباره شخص و اشخاص سخن گفت، بلکه دوم خرداد را باید به عنوان تجلی اراده و خواست تاریخی مردم دید. در دوم خرداد حادثهای غیرمترقبه رخ داد که عامل اصلی آن مردم بودند و عاملیت مردم هم نه با اعمال فشار، بلکه با مسالمت و با ابراز رأی آگاهانه تحقق یافت. به عبارت دیگر خواست تاریخی مردم و امید به تحقق آن دوم خرداد را رقم زد، نه اینکه ملت فقط یک تفنن سیاسی کرده باشد.
ادعای من این است که دوم خرداد حاصل مواجهه دو دیدگاه، دو طرز تلقی از انقلاب و جمهوری اسلامی و دو تشخیص اولویت و دو نقطه نظر درباره مصالح و امنیتی ملی و جایگاه مردم نسبت به قدرت بوده است و کسانی که رأی دادهاند یا اغلب آنان، توجه به این اختلاف دیدگاه و نظر داشتهاند.
در همین جا بگویم که من احترام زیادی برای جناب آقای ناطق نوری قائلم. ایشان از چهرههای ارزنده و باسابقه و روشنبین و خیرخواه هستند. وقتی میگویم دو دیدگاه به هیچ وجه در صدد نفی و حتی نقد دیدگاههای شخصیت عزیزی چون آقای ناطق نوری نیستم، ولی در جریان انتخابات به حق یا ناحق هر کدام از نامزدها به عنوان نماینده دیدگاه و رویکردی خاص معرفی شدند و ادعای من این است که رأی مردم بیش از آنکه به شخص باشد به دیدگاه تعلق گرفت.
فکر و شخصی در جریان انتخابات پیروز شد که شعارهایی متفاوت و رویکردی خلاف آنچه جریان داشت مطرح کرد و با اینکه جز در میان بخشی از نخبگان و خواص در میان توده مردم چندان شناخته شده نبود یا کمتر شناخته شده بود در مدت دو سه ماه با حضور در میان مردم و طرح رویکردها و دیدگاههای خود مورد استقبال غیرمترقبه قرار گرفت و سکان اجرایی کشور به دست او سپرده شد.
بعد از دوم خرداد ادعا شد که مردم از همه چیز راضی بودند، جز از مدیریت موجود و اوضاع اقتصادی و در واقع مردم رأی به تغییر شیوه مدیریت و به خصوص در بخش اقتصادی دادهاند! ولی این ادعا باطل است، زیرا در جریان انتخابات معلوم شد که من به دولت و ریاست دولت وقت نزدیکترم تا رقبای من و تازه اگر مشکلات فقط اقتصادی بود که دیگران بیشتر شعار اقتصادی داده بودند و راهکارهای حل آن را نیز بیان میکردند.
من نیز معتقدم نارضایتی وجود داشته است، ولی به این معنی که در متن جامعه ذهنیت و نیازهایی وجود داشته است که نظام با رویکرد رایج نتوانسته است به آن پاسخ بگوید و برای حل مشکل دو راه متصور کرده است. یکی براندازی نظام و دیگر اصلاح رویکردها و سیاستها با حفظ نظام و مطمئنا مردم ما هم به دلیل دلبستگی به اصل انقلاب و نظام و نیز به دلیل پرهیز از تنش و مشکلات ناشی از آن میل خود را به اصلاح در درون نظام نشان دادند که عین مدعای ما است.
استقبال نخبگان و تحصیل کردهها و بخش مهمی از طبقه متوسط جامعه قطعا نشان از همدلی و همراهی آنان با شعارهایی دارد که در جریان انتخابات هفتم ریاست جمهوری شنیدند و تودههای مردم هم بدون تردید فطرت و ذهن تاریخیشان خواستار آزادی، استقلال و پیشرفت بود و البته اکثریت هم این همه را سازگار با موازین و معیارهای دینی خود میخواستند و شعارها و رویکرد یک طرف را نزدیکتر به آنچه وجدان میکردند دیدند.
گرچه بهبود وضع زندگی و کاهش تبعیض و نارواییها همواره مورد نظر مردم بوده است، ولی خودآگاه یا با درک فطری آزادیهای اساسی را نیز طلب میکردند و به خصوص مصرف بیرویه دین و ارزشهای انقلاب و سرمایههای معنوی در مسیر سلایق خاص را نمیپسندیدند.
وقتی شعار مردمسالاری سازگار با دین، جامعه مدنی، آزادیهای اساسی و در کنار آن پیشرفت همگام با عدالت و اخلاق و معنویت داده شد، این احساس پدید آمد که بسیاری از دردها ممکن است درمان شود یا کاهش یابد. این نکته را نیز از نظر دور نداریم که جامعه بشری همواره در معرض تحول و تغییر بوده است و گرچه این تغییر و تحول فراز و فرودهایی داشته، ولی معدل آن سیر به سوی آزادی و احساس شخصیت مردم و شناخت حقوق اساسی و تلاش برای تحقق آنها بوده است.
اما آنچه تحولات روزگار ما را از تحولات بطئی گذشته ممتاز میکند اولا سرعت تحولات است و ثانیا بیشترین تأثیری که آگاهی و اراده مردم در این تحولات دارد یعنی تحولات در همه جا کم و بیش تبلور خواست و اراده ملتها است. و ملت ما هم چنانکه بارها گفتهام بیش از یکصد سال است که در التهاب تحول به سر میبرد و اگر هم احیانا تلاشهایش به ثمر نرسیده و ناکام مانده است هیچگاه دست از طلب نداشته است. اصلاحات ادامه همین حرکت تاریخی است، چنانکه خود انقلاب بزرگ اسلامی فرازی بلند از این تحول تاریخی بود.
من اعتقاد دارم که مردم آگاهانه رأی دادند، با این ملاحظات:
۱- مردم به هیچ وجه خواستار بر هم زدن اوضاع و دگرگونی اساسی نبودند. به هیچ وجه در اکثریت نشانی از رویگردانی از اصل انقلاب و حاصل آن جمهوری اسلامی نبود. به نظام و کشور خود دلبسته بودند. البته مسلما عدهای بوده و هستند که این وضع را و انقلاب را قبول نداشته و ندارند ولی تردید نکنیم که این عده در اقلیت بوده و هستند. به علاوه من معتقدم که غالب این افراد هم خواستار انقلاب دیگر و تغییرات اساسی نبودند، ولی به هر حال اکثریت قاطع مردم دلبستگان به اصل نظام جمهوری اسلامی بودند و مگر نه اینکه بخش مهم کسانی که در دوم خرداد به رویکرد موفق رأی دادند از مؤمنان و شهیددادگان و فداکاران و کسانی بودند که در پایبندیشان به دین و نظام و انقلاب تردید نمیتوان کرد؟
۲- مردم خواستار تغییر بودند و تغییر مورد نظر اصلاح سیاستها و روشها در درون نظام بود، به خصوص که از شعارهای عمده قانونگرایی و به خصوص استقرار کامل و درست قانون اساسی بود و مردم هم احساس میکردند که علیرغم تلقی از قانون اساسی و القائات نادرست و نادیده انگاشتن آن در بسیاری از موارد همین قانون اساسی ظرفیتهای معنوی و نادیده انگاشته شده یا به هر حال معطل ماندهای دارد که اگر به آنها اهتمام شود وضع کشور و جامعه بهبود اساسی خواهد یافت، به خصوص بخش مهم حقوق ملت. البته شعار عدالت هم جذاب بود، یعنی اینکه جامعه نیازمند توسعه است و راز و رمز اعتلاء کشور و میهن و زندگی مردم و تقویت انقلاب توسعه موزون است، ولی ما میگفتیم در کنار آن باید عنصر عدالت را نیز مورد اهتمام قرار داد و مبادا که عدالت اجتماعی و اقتصادی در روند توسعه قربانی شود و مردم احساس کردند تضاد و دوگانگی عدالت و توسعه با تلفیق این دو از میان برخواهد خواست.
پس روح دوم خرداد تحولخواهی آگاهانه مردم بود با این دو اصل که:
۱- قبول نظام
۲- اصلاح امور با موازین مورد نظر انقلاب و طبق قانون اساسی.
به هر حال اصلاحات با توجه به پیشینه روشنش در ایران دوباره هم مطرح شد و مورد اقبال قرار گرفت، منتهی از درون و بیرون جریانی را که مردم روی کار آورده بودند با مشکلاتی روبرو شد و موانعی بر سر راه تداوم آن پدید آمد که به نظر من یک درد مزمن تاریخی یعنی استبدادزدگی دیرپا در کشور و تاریخ ما چنان است که به محض اینکه فضا باز میشود با غلبه احساسات بر عقلانیت فضای آزاد به میدان ستیز میان جناحهای مختلف که در جنبه سلبی مشترک و در جنبه ایجابی اختلاف دارند یا دچار سوء تفاهمات فراواناند میشود، چنان که بعد از مشروطیت، بعد از ۲۰ شهریور و حتی بعد از انقلاب شاهد آن بودهایم که حتی در مواردی به درگیریهای خونین نیز انجامیده است و البته دشمنی که پیشرفت و سربلندی کشور و ملت را نیز نمیخواهد از این فضا حداکثر سوء استفاده را کرده است و دوباره فضا بسته شده است. اصلاحات اخیر را نیز نمیتوان از این حکم مستثنی داشت.
بدون تردید آسیبشناسی اصلاحات و میزان انطباق شخصیت و تدبیر مسوولان اصلاحطلب با اصل و مایه اصلاحات که ریشه در تاریخ و دین و جامعه دارد امری لازم است. در این زمینه کارهایی شده است ولی کافی نیست. و میدانیم که از مشروطیت تاکنون هر بار شوری، امیدی و تحرکی در جامعه ایجاد شده است با مشکلات بزرگی مواجه بودهایم.
بدون تردید عادت یا عادات تاریخی جامعه استبدادزده یکی از عوامل مهمی است که مانع تحقق خواست تاریخی مردم که به طور مشخص و مشترک در همه دورانها، آزادی، استقلال و پیشرفت بوده است میشود و جامعه دچار انحراف میگردد یا بهتر بگوییم زمینه مناسب برای موفقیت ضد اصلاحات پدید میآید و ضد اصلاحات یعنی واپسگرایی در عرصه اندیشه، عوام فریبی در عرصه اجتماعی و استبداد در عرصه سیاسی.
من با تجربه این سالها میخواهم به یک آسیب و آفتی که اصلاحات با آن مواجه شد اشاره کنم. یکی از عمدهترین عواملی که جامعه اصلاحطلب ما را قانع کرده بود که اصلاحطلبان را برگزینند شعار «آزادی» بود. آزادی به معنی دقیق سیاسی و حقوقی کلمه و عمدتا به معنی حق حاکمیت بر سرنوشت و امکان اعمال این حق و پذیرش لوازم آن به خصوص از سوی کسانی که به نمایندگی از ملت قدرت را در دست میگیرند و هرگز نباید آن را با ولنگاری و به خصوص ولنگاری اخلاقی یا هرج و مرجطلبی اشتباه کرد. امکان این اشتباه سبب ابراز بزرگترین سفسطهها و مغلطهها علیه اصلاحات و آزادی خواهی شده است.
آزادی از سوی دیگر با قانون و قانونگرایی هم عنان است و از همین جا با آنارشیسم راهش جدا میشود. البته در یک جامعه آزاد و رشد یافته قانون نیز حق اندیشیدن و انتخاب کردن و حق آزادی بیان و آزادی اجتماعات را به رسمیت میشناسد و دولت و قدرت را مکلف به رعایت این حقوق میکند.
به هر حال «آزادی» از محوریترین شعارهای دوم خرداد بود و چنان که میدانیم آزادی پایه اول شعار اصلی انقلاب یعنی آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی نیز بود چنان که آزادی و مقابله با استبداد و مهار آن شاه بیت جنبش مشروطیت بود و میدانیم که وقتی فضا باز شد خیلیها حرف میزنند و صداهای تازه و متفاوتی شنیده میشود و به خصوص در جوامعی که قرنها تحت سلطه استبداد بودهاند وقتی فضای تنفس باز میشود چه بسا شاهد افراط و تفریط هم خواهیم بود. منتهی اگر حکومتی واقعا آزادیخواه باشد و آزادی را مایه پیشرفت و حتی امنیت پایدار و رشد و توسعه جامعه بداند باید با درایت حتی هزینههای فضای باز و آزاد در کوتاه مدت را تحمل کند تا آزادی و آزادزیستن و قواعد آن در جامعه نهادینه شود و افراد عادت کنند که چگونه میتوان آزاد بود و از آن پاسداری کرد و دچار هرج و مرج و ولنگاری هم نشد.
اصلاحات افتخار میکند که در حد توان خود البته نه در حد مطلوب فضا را باز کرد تا هر کس نظری دارد ابراز کند، چرا که معتقد بود که محدود کردن اندیشه و بیان و سلب حقوق اساسی مردم منجر به بروز مشکلات سهمگین میشود و چه بسا که محدودشدگان نه با کلام که با زبان تخریب و حتی سلاح سخن بگویند. امری که کم و بیش همه نظامهای مستبد گرفتار آن شدهاند.
به هر حال آزادی به معنی درست آن از شاه بیتهای مطالبه تاریخی ملت و از محورهای اصیل اصلاحات بوده است و هنوز هم میگویم «زنده باد مخالف من» یک شعار بنیادین است. ولی آنچه رخ داد این بود که بسیاری از مطالبی که به نظر ما و به نظر اصلاحات نادرست بود و طبع جامعه هم آن را نمیپذیرفت به نام اصلاحات مطرح شد.
اصلاحات از اخلاق دفاع میکرد و نمیشد به نام اصلاحات رقیب و طرف خود را به هر عنوان که اراده کنیم متهم کنیم امری که متأسفانه امروز با وضعی بدتر نه تنها در جامعه رایج است بلکه به عنوان ارزش هم قلمداد میشود. نمیشود اصلاحات را پذیرفت ولی همه چیز و همه کس و حتی نظام را زیر سوال برد. میشود به همه ارکان نظام از رهبری و قوای مختلف گرفته تا ادارات و دوائر انتقاد و پرسش کرد، ولی تخریب و اهانت هرگز. در حالی که چنین اقدامهایی صورت گرفت و متأسفانه به نام اصلاحات هم تمام شد.
از سوی دیگر برخورد شعاری صرف با امور که فقط میتوانست توقعات را بالا ببرد بیآنکه امکان برآوردن آن باشد یا اصلا سبب پدید آمدن توقعات بیجا شود نیز مزید بر علت شد و بخش مهمی از جامعه متدین و بسیاری از مسوولان را نیز نگران کرد و مهمتر اینکه این نابسامانی زمینهساز یک جنگ روانی از سوی اقتدارگرایان و افراطیون شد تا در ذهن جامعه چهرهای دگرگون از اصلاحات را القاء کنند و نیز بهانهای باشد در دست کسانی که با آمدن اصلاحات احساس غبن میکردند تا با اصل اصلاحات برخورد کنند و تصمیم گرفته شد تا ساز و کاری تعبیه شود برای بازگرداندن راه و رسمی که مردم به آن نه گفته بودند و حذف جریان اصلاحات از صحنه قدرت.
این جریان ما را به یاد داستان زمان مرحوم دکتر مصدق میاندازد و لازمه آزادیخواهی مصدق این بود که احزاب و گروهها بگویند و بنویسند و فعال باشند و از جمله حزب توده که شاید بیشترین حملاتش هم لااقل در برههای از زمان متوجه دولت و دکتر مصدق بود، ولی بدخواهان و طرفداران استبداد و استعمار فریاد برآوردند که مصدق کمونیستها را تقویت میکند و ایران و اسلام در خطر است و این ادعای واهی بود که متأسفانه در خیلی از مردم عادی و حتی رهبران دینی مؤثر افتاد و سبب خالی کردن پشت مصدق شد.
در این دوره نیز بعضی بداخلاقیها و مطلبی که شاید خود گویندگان آن هم اصراری نداشتند که اصلاحطلب نامیده شوند به نام اصلاحات بیان شد و یک جریان افراطی و تندرو و یکبعدینگر که حیاتش در ایجاد چالشهای سیاسی و دروغپردازی و جنگ روانی است و فقط به حذف میاندیشد با هیاهو و مغالطه فراوان این مطالب را به حساب اصلاحات گذاشت و همه اصلاحطلبان را نیز دارای چنین بینش و گرایشی به حساب آورد و حتی بعد از انتخابات اخیر ریاست جمهوری که مردم واقعا رفتار مدنی و بیخشونت و با رعایت ادب و موازین مردم سالاری داشتند و به علت رفتار نادرست عدهای ساختار شکن که نسبتی هم با مردم معترض نداشتند متهم کردند که ساختارشکناند، ضد امام حسین و ضد امام خمینی و آلت دست اجانب هستند.
به هر حال لازمه آزادی بروز سخنها و مواضع متفاوت است، ولی ما در اینکه حساب اصلاحات واقعی را از بسیاری از حرف و سخنها و رفتارهای نادرست مجزا کنیم چندان موفق نبودیم و طرف مقابل هم در جنگ روانی و سفسطه و تلاش برای حذف رقیب توفیقهایی داشت و اصلاحات و بیش از آن مردم آسیب دیدند. البته همه مشکل از اینجا نیست ولی این یکی از عوامل است.
اصلاحات اصولی داشته که کم و بیش روشن است. در درون نظام است و تقویت آن را با جلوگیری از تحریفها و انحرافها و تغییر سیاستها و رفتارهایی که با موازین مورد نظر مردم که در انقلاب بوده و با معیارهای قانون اساسی میخواند و این جریان حذف شدنی نیست هر چند اجازه حضور در عرصه رسمی قدرت را نداشته باشد.
بیرون کردن امور از دست رویکرد اصلاحطلب به هیچ وجه به معنی پیروزی طرف مقابل نیست. زیرا پیروزی واقعی حاصل ابتناء حرکت و اداره کشور بر اراده آزاد مردم و اقناع آنان است. تردید نکنیم که دیر یا زود باید به آن برگشت و در غیر این صورت جامعه با تلاطمها و زیانهای بزرگ مواجه خواهد بود و بیش از همه نظامی که با خون پاکترین عزیزان میهن آبیاری شده است لطمه خواهد دید.
گرچه هیچگاه نباید نومید شد، چنان که ملت ما در تمام این دوران بلند نومید نشده است و انتظار بوده است که شاهد تحول در رویکردهای جاری، به خصوص حبس و حصرها و ایجاد محدودیتها بر خلاف قانون اساسی و روح انقلاب باشیم تا جامعه بار دیگر نشاط لازم را در جهت ساختن کشور، رسیدن به هدفهای بلندی که انقلاب داشت و استقرار همه جانبه جمهوری اسلامی به معنی واقعی کلمه با حضور همه نیروها و سرمایهها باشیم و امیدوارم چنین شود، ولی با تأسف این روزها خلاف آن را میبینیم. تشدید فشار روی زندانیان سیاسی، تنگتر کردن دامنه حصر و بازداشتها و احکام جدید به خصوص نسبت به بانوان که گرفتاری آنان آسیب بیشتری به خانواده و جامعه میزند.
ولی به هر حال برای ما که مؤمن به انقلاب و طرفدار جمهوری اسلامی هستیم و خواستار پیاده شدن کامل قانون اساسی و پیشرفت همه جانبه کشوریم باید با صبوری بدون آنکه راه را گم کنیم پیش برویم و خداوند هم انشاءالله یاری خواهد کرد.
باید با تکیه بر مبانی و مطالبات اصلی بکوشیم تا ادعاها و تقاضاها را به روز کنیم و نیز از هیچ گونه تلاش برای رفتن به سوی فضای باز و امن برای همه و فضایی سیاسی و غیرامنیتی دست برنداریم و تا آنجا که ممکن است بتوانیم به نوعی تفاهم و تعامل نیز دست یابیم.
علاقهمند بودم مقایسهای بکنم با آنچه در دولت اصلاحات رخ داد و کارهای بزرگی که در عرصههای اقتصادی، علمی، سیاسی و بینالمللی صورت گرفت با آنچه طی این سالها رخ داده است و میزان انطباق هر کدام با سند چشمانداز و نیز سیاستهای کلی ابلاغ شده که آن را به مجالی دیگر موکول میکنم.
والسلام علیکم و رحمت الله
نظر شما :