روایت محمد صدر از کاندیداتوری خاتمی در انتخابات ۷۶
بخشهایی از این خاطرات در پی میآید:
ناگفتههایی از انتخاب نامزد مجمع روحانیون مبارز در انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶
داستان انتخاب آقای خاتمی به چند ماه قبل از ۱۳۷۶ یعنی نیمه دوم ۱۳۷۵ بازمیگردد. در این زمان پس از تصمیم جدید مجمع روحانیون مبارز مبنی بر فعال شدن و خارج شدن از انزوا (که تقریبا چهار سال به طول انجامیده بود) موضوع انتخابات ریاستجمهوری در سال ۱۳۷۶ مطرح گردید. همانگونه که میدانید در یک مقطعی، مجمع روحانیون مبارز از فعالیت سیاسی کنارهگیری کردند و بیان کردند که تا مدتی فعالیت سیاسی انجام نمیدهند؛ اما آنها مجددا در سال ۱۳۷۵ اظهار کردند که دوران قدرت به اتمام رسیده و هماکنون زمان بازگشت به فعالیت سیاسی است. در این چارچوب مجمع در پی مذاکره اجمالی که با جناب آقای مهندس میرحسین موسوی به عمل آورد، ایشان را به عنوان نامزد هفتمین دوره انتخابات ریاستجمهوری معرفی کرد. این اقدام به شکل بیسابقهای از جانب افراد و گروههای مختلف مورد استقبال قرار گرفت به گونهای که شور و هیجان وصفناپذیری در جامعه به وجود آمد. آقای مهندس موسوی در ابتدا از پذیرفتن این مسئولیت امتناع میورزید؛ ولی به مرور زمان به دلیل مراجعه افراد، شخصیتها و گروههای سیاسی متعدد به ویژه گروه ائتلاف خط امام تا حدی نظر ایشان تغییر کرد و متناسب با آن مقدمات، برای قبول مسئولیت آماده میشد.
در چنین شرایطی به ناگاه اطلاعیهای از جانب مهندس موسوی در جراید منتشر شد و عدم تمایل خود را جهت شرکت در انتخابات ریاستجمهوری اعلام نمود. علت اتخاذ چنین تصمیمی از جانب آقای مهندس موسوی به طور دقیق مشخص نگردید؛ زیرا ایشان بعد از انتشار اطلاعیه تا مدت طولانی مخفی شد و کسی را به حضور نمیپذیرفت، حتی بعد از آن به طور صریح با کسی در مورد عدم پذیرش این مسئولیت سخن نگفت. در این مورد شایعهای در سطح جامعه مبنی بر ملاقات آقای ریشهری با آقای مهندس موسوی به وجود آمده بود که بیان میداشت در این ملاقات آقای ریشهری به ایشان گفته است که نظر مقام معظم رهبری این است که رئیسجمهور یک فرد روحانی باشد. البته این شایعه هیچ گاه به طور رسمی تایید نگردید و خود بنده مطالب خلاف این موضوع را از آیتالله موسوی اردبیلی شنیدم. این مطلب بازمیگردد به سفری که به قم داشتم و در آنجا با آیتالله موسوی اردبیلی دیداری داشتم. ایشان جریان ملاقات خود با مقام معظم رهبری در مورد انتخابات ریاستجمهوری را برای من تعریف نمود. آیتالله موسوی اردبیلی چنین بیان میکرد که در ملاقات با مقام معظم رهبری ایشان اصراری بر روحانی بودن یا نبودن رئیسجمهور نداشتند و حتی آیتالله موسوی اردبیلی به ایشان گفتهاند که مهندس موسوی حاضر به شرکت در انتخابات ریاستجمهوری نیست و آیتالله خامنهای در پاسخ بیان داشتند: «به چه علت؟ اگر من به ایشان بگویم، قبول خواهد کرد.»
در هر صورت علت دقیق کنار رفتن آقای مهندس موسوی مشخص نگردید ولی این امر باعث فعال شدن افراد و گروهها شد و پس از مدتی انتخاب دیگری مطرح گردید که آن جناب آقای خاتمی بود. در ابتدا آقای خاتمی به طور جد از پذیرش این مسئولیت امتناع میورزید و در پاسخ به شوخی، افراد را به مسخره میگرفت؛ اما مراجعه مکرر شخصیتها، روحانیون، دانشجویان و به ویژه گروه ائتلاف خط امام باعث گردید تا ایشان از مخالفت شدید دست بردارد و بررسی موضوع را در دستور کار خود قرار دهد. در این اثنا آقای کروبی دبیر مجمع روحانیون مبارز دو ملاقات با مقام معظم رهبری داشت: در ملاقات اول، نظر ایشان را راجع به فعال شدن مجمع روحانیون در انتخابات ریاستجمهوری و در ملاقات دوم نظر ایشان را در مورد نامزدی آقای خاتمی استفسار کرد. در هر دو ملاقات با چهرهای گشاده اقدامات را تایید کردند و اشاره نمودند که جناب آقای خاتمی با سایر نامزدها تفاوتی ندارد، پس از این ملاقاتها جناب آقای خاتمی که نظر مقام معظم رهبری برای ایشان از اهمیت ویژهای برخوردار بود، قدری در این زمینه جدیتر شد؛ ولی اتخاذ تصمیم نهایی را موکول به ملاقات با رهبری نمود.
ماجرای حمایت حزب کارگزاران از سید محمد خاتمی
متعاقب آن در یک ملاقات طولانی و معنوی که جوی عاطفی بر آن حکمفرما بود جناب آقای خاتمی با مقام معظم رهبری دیدار کرد و نقطه نظرات خود را بیان داشت. در این ملاقات مقام معظم رهبری مطالبی راجع به جناب آقای خاتمی گفتند که ایشان هیچ گاه آنها را بیان نکرد و به عبارت دیگر حدود سی درصد مطالب آن دیدار همچنان مکتوم است ولی هفتاد درصد بقیه شامل مطالب زیر هست:
در این دیدار آقای خاتمی ابتدا نقطه نظرات خود را راجع به قانونمند شدن جامعه و رعایت ضوابط و مقررات بیان میدارد و میگوید «به نظر من مهمترین مشکل ما در شرایط حاضر عدم اجرای قانون است.» ایشان سپس نظراتی در مورد ولایت فقیه اظهار میکند که بدین شرح است: «به نظر من ولایت فقیه را در چارچوب قانون اساسی مطرح کنیم تا بتوانیم آن را حفظ نماییم؛ زیرا تعداد زیادی از فقها، ولایت فقیه را به آنگونه که امام خمینی بیان میداشت قبول ندارند و اگر بخواهیم آن را خارج از قانون اساسی مطرح کنیم این فقها نظر خود را بیان میکنند و باعث تضعیف ولایت فقیه میشوند. در صورتی که ولایت فقیه در چارچوب قانون اساسی مطرح شده است. دارای حمایت ۶۰ میلیون ایرانی است؛ بنابراین کسی نمیتواند با قانون مخالفت کند.»
آیتالله خامنهای در پاسخ، نظریات جناب آقای خاتمی را تایید میکنند و میگویند: «من هم اعتقاد به قانونمند شدن جامعه دارم و به همین علت هنگامی که دولتیها میخواهند مشکل خود را از طریق غیرقانونی حل کنند و از حربه ولایت فقیه استفاده کنند به آنها میگویم بروید از مجرای قانونی عمل کنید.» سپس جناب آقای خاتمی اظهار میکند: «به دو دلیل تصمیم به ورود به چنین صحنهای را نداشتم: اول اینکه خود را لایق چنین مقامی نمیدانستم و دلیل دوم خوابی است که یکی از دوستان، چند سال پیش در مورد من دیده است که تعبیر آن این بود که پدرم علاقهمند به دنبال کردن دروس حوزوی و علمی از جانب من بوده است. به همین علت چند سالی است که به تحقیق، مطالعه و تالیف پرداختهام.» آیتالله خامنهای در پاسخ، ورود ایشان را به صحنه انتخاباتی خوشآمد میگویند و ایشان را بسیار تشویق میکند که به طور جد وارد کار شود و مسئله را تا مرحله نهایی پیگیری نماید. پس از این ملاقاتها آقای خاتمی تصمیم به ورود به صحنه انتخابات میگیرد و پس از مشورت با دوستان به این نتیجه میرسد که به جای نامزد مجمع روحانیون بودن مستقلا نامزدی خود را اعلام نماید تا هر گروهی که مایل است حمایت خود را از ایشان اعلام نماید. در پی این ملاقات و مشورت با دوستان جناب آقای خاتمی در تاریخ ۱۰ دیماه ۱۳۷۵ نامزدی خود را رسما اعلام نمود.
گروهی که در این میان مطرح بود که با شک و تردید وارد حمایت میشد گروه کارگزاران بود. ابتدا آنها مطرح کردند که ما نمیخواهیم دنبالهروی مجمع روحانیون باشیم و بهتر آن است که قبل از مجمع، گروه ما جناب آقای خاتمی را نامزد کند. از سوی دیگر اختلاف نظر جدی نیز میان اعضای گروه کارگزاران مطرح بود. در حقیقت قضیه از این قرار بود که آقای محمد هاشمی رفسنجانی معتقد بود که خود شایستگی و محبوبیت بیشتری از جناب آقای خاتمی دارد و به همین دلیل بهتر است او نامزد کارگزاران شود. البته بقیه کارگزاران این نظر را قبول نداشتند و به همین علت به صورت انفرادی شروع به حمایت از آقای خاتمی کردند. در نتیجه، تصمیم نهایی گروه کارگزاران منوط به ملاقات محمد هاشمی با آقای خاتمی شد. در ملاقاتی که جناب آقای خاتمی با آقای محمد هاشمی داشت، آقای هاشمی بیان میکند که «خوب است همگی از آقای حبیبی حمایت کنیم» و آقای خاتمی در پاسخ میگوید «منظورتان از همگی چیست؟ اگر من هستم که بنده قبل از اعلام نامزدی با دکتر حبیبی ملاقات کردم و ایشان قطعا شرکت خود در انتخابات را رد کردند و بنده بعد از دریافت نظر ایشان وارد صحنه شدم. البته اگر در حال حاضر آقای دکتر حبیبی به میدان بیاید چون من نامزدی خود را اعلام کردهام در صحنه هستم و با جدیت کار را دنبال میکنم.» سپس آقای محمد هاشمی میگوید: «تصمیم شما در مورد کابینه چیست؟» در این لحظه آقای خاتمی عصبانی میشود و میگوید: «شما در پی تقسیم غنایم هستید، من اصلا اینگونه فکر نمیکنم»، سپس ادامه میدهد: «بنده (خاتمی) اصلا حمایت شما را نمیخواهم و نیازی هم به شما ندارم.» در هر صورت بعد از مدتی گروه کارگزاران به دنبال مجمع روحانیون مبارز، ائتلاف گروههای خط امام و افراد گروههای دیگر حمایت خود را از جناب آقای خاتمی اعلام نمودند.
روشهای تبلیغاتی که جواب نداد
در پی ورود آقای خاتمی در صحنه انتخابات شور و نشاط فراوانی جامعه را فراگرفت و رقبای دیگر نیز فعالیت انتخاباتی خود را با جدیت آغاز کردند. روش تبلیغاتی جناب آقای خاتمی که به طور عجیبی بر روی مردم اثر مثبت داشت، سفر با اتوبوس بود. ایشان شهر به شهر با اتوبوس حرکت میکرد و همین امر باعث شده بود تا ایشان در بین راه مورد استقبال وسیع مردم قرار گیرد. این روش ساده و بیپیرایه که با سفرهای رقبای دیگر به ویژه رقیب اصلی و همچنین مسئولین سابق مقایسه میگردید، جذابیت خاصی در میان مردم ایجاد کرده بود. مردم بعد از مدتها که از تشریفات بی حد و حصر دولتی خسته شده بودند مردی را در میان خود میدیدند که مانند آنها سفر میکرد و با آنها از نزدیک و رودررو سخن میگفت.
من همین جا این موضوع را مجددا توضیح بدهم که در ابتدا که آقای خاتمی شروع به فعالیت کرد خیلی شناختهشده نبود و درصد بسیار پایینی از مردم ایشان را میشناختند، به همین دلیل این تصور وجود داشت که معلوم نیست ایشان اصلا در انتخابات موفق بشود؛ اما به مرور زمان هم درصد شناخت مردم و هم درصد حمایت از ایشان بالا میرفت. این افزایش اعتبار آقای خاتمی در میان آحاد مردم به مرور زمان رقیب اصلی و حامیان او را به جایی رساند که آنان به جای تبلیغ برای نامزد خود به دو ترفند دست زدند: اول اینکه در کل جامعه شایعه کردند که نظر مقام معظم رهبری بر روی آقای ناطق نوری است و این مطلب را به صراحت آیتالله مهدوی کنی در دو روز قبل از انتخابات بیان نمود. دوم خراب کردن چهره آقای خاتمی در میان مردم با پخش شایعه تکرار واقعه مشروطیت و بازگشت بنیصدر دوم به صحنه و القای این که در صورت آمدن آقای خاتمی اسلام در خطر قرار میگیرد.
در چارچوب بهکارگیری این روش، مجلاتی مانند شلمچه و یالثارات به سمپاشی عجیبی پرداختند و روزنامههای رسالت، کیهان و در این اواخر حتی رادیو و تلویزیون به تبلیغات علنی علیه آقای خاتمی میپرداختند. در این میان توطئهای مثل قضیه رپها و فیلم «عصر عاشورا» و پخش عکسهای مستهجن صورت گرفت تا به خیال رقبا ضربه نهایی را به آقای خاتمی وارد کنند. این فیلم عصر عاشورا خیلی فیلم معروفی بود که آن زمان ساخته شد و قصد آنها این بود که بگویند مثلا همین رپها و کسانی که تو این زمینهها هستند، طرفدار آقای خاتمی هستند.
در این میان سخنرانیهای افراد طرفدار روحانیت مبارز، به تبلیغ بسیار زشت علیه آقای خاتمی تبدیل شده بود که به تعدادی از آنها اشاره میشود: آقای رفیقدوست در بنیاد جانبازان گفته بود که نمیگذاریم حادثه بنیصدر تکرار شود و اگر حتی آقای خاتمی پیروز شود، ظرف شش ماه او را برمیاندازیم. آقای شریعتی معاون پارلمانی وزیر کشور در مسجد احمدیه نارمک اظهار داشته بود: «مردم! صندوق رای مثل رحم زن است، مواظب باشید رای شما باعث نشود که ولدالزنا از آن بیرون بیاید.» متاسفانه این روش تبلیغاتی که روز به روز خشنتر هم میشد مرتب ادامه داشت.
در این میان شورای نگهبان اقدام عجیبی انجام داد که بیطرفی خود را به طور کامل زیر سوال برد؛ این شورا در زمان اعلام اسامی نامزدهای مورد تایید، ترتیب الفبایی را رعایت نکرد (چون میدانید شورای نگهبان وقتی نامزدها را معرفی میکند باید به ترتیب الفبا باشد) و نام آقای ناطق را اول و آقای خاتمی را سوم اعلام نمود. این شورا در پاسخ اعتراضات، بیانیهای صادر کرد که عذر بدتر از گناه بود. در این بیانیه آمده بود که مابین نامزدها رایگیری کردیم و اسامی به ترتیب اعلام شده رای آورد. میدانید که تنها چهار نفر نامزد انتخابات ریاستجمهوری بودند: آقای ناطق نوری، آقای خاتمی، آقای ریشهری و آقای زوارهای.
در کنار این اقدامات، اتفاق دیگری به وقوع پیوست که بسیار عجیب بود؛ بازرسان وزارت کشور طبق قانون، مسئولیت نظارت بر برگزاری صحیح و سالم انتخابات را بر عهده دارند و به عبارت دیگر آنها کار مجریان را تحت نظر قرار میدهند تا اگر خلافی صورت گرفت آن را گزارش کرده و برخورد لازم به عمل آید. چند روز قبل از برگزاری انتخابات بازرسان استان تهران در سالن شهید حیدرنیا جلسهای داشتند تا توسط مسئولین مربوطه توجیه شوند.
در این جلسه ابتدا آقای شریعتی، معاون امور مجلس وزارت کشور و مسئول کل بازرسی انتخابات، سخنرانی میکند و سپس معاون سیاسی استانداری تهران یعنی آقای شیرازی به ایراد سخن میپردازد. ایشان ابتدا گزارشی در مورد صندوقها و محل آنها ارائه میدهد و سپس میگوید: «شما بازرسان باید کاری کنید که در همان مرحله اول انتخابات رئیسجمهور مورد تایید علما و جامعه مدرسین انتخاب شود. شما باید سعی کنید این را به مردم بگویید تا این فرد را انتخاب کنند.» سخنان آقای شیرازی با عکسالعمل شدید تعدادی از بازرسان مواجه میشود و تشنج شدیدی جلسه را فرا میگیرد. بازرسان میگویند ما مسئول برگزاری انتخابات هستیم نه مبلغ نامزد و این با اصل بیطرفی بازرسین منافات دارد. شدت عکسالعمل به گونهای بوده که آقای شریعتی و آقای شیرازی جلسه را ترک میکنند و در نهایت یکی از ناظرین شورای نگهبان در پشت تریبون میرود و میگوید: «ما نباید دین خود را به دنیای دیگران بفروشیم... »
ماجرای دو ملاقات مهم
مجموعه اقدامات فوق و حمایت رسمی آیتالله امامی کاشانی از فقهای شورای نگهبان که باید بیطرف باشد از آقای ناطق نوری این نتیجه را به دست میداد که مجریان و ناظرین به هر قیمتی شده تصمیم به بیرون آوردن نام رقیب آقای خاتمی یعنی آقای ناطق نوری از صندوق آرا را دارند و این اقدام را مطابق شرع دانسته و خلاف آن را خلاف شرع میدانند.
جهت خنثی کردن اقدامات فوق، آقای خاتمی به طور جداگانه و آقایان کروبی و موسوی خوئینیها مشترکا ملاقاتهایی با آیتالله خامنهای ترتیب میدهند. آقای خاتمی در ملاقات ابراز کرده بود که هر زمان نظر شما بر فرد دیگر تعلق گیرد بنده بلافاصله استعفا میدهم و از نامزد مورد نظر شما حمایت میکنم. آیتالله خامنهای در پاسخ گفته بودند: «به شما و خانواده شما از ۳۸ سال پیش ارادت داشتهام.» سفر آیتالله سید روحالله خاتمی (پدر آقای خاتمی) در ۳۸ سال پیش را به مشهد تعریف کرده و گفته بودند «من در آن سال بلیت خریده بودم که به قم بروم ولی شنیدم آیتالله خاتمی به مشهد آمدند. به دیدن ایشان رفتم و آنقدر به ایشان علاقهمند شدم که تصمیم گرفتم تا ایشان در مشهد هستند سفر خودم را به قم به تاخیر بیندازم و این در حالی بود که وضع مالی من بد بود و پول بلیت بسیار برایم مهم بود ولی به دلیل علاقه شدید به پدر شما در مشهد ماندم؛ بنابراین شما با جدیت به کارتان ادامه دهید و بدانید که من از کسی حمایت نمیکنم.» (آقای خاتمی از ملاقات با آیتالله خامنهای که برمیگشت این را تعریف کرد، یعنی مصاحبه نکرد.)؛ پس از این ملاقات و خشنودی آقای خاتمی، در ستاد انتخاباتی ایشان شور و حال زائدالوصفی ایجاد شد و شیرینی مفصلی توزیع گردید. همچنان که گفتم در ستاد انتخاباتی که هنوز شکل چندانی نگرفته بود، نشانههایی از یاس و نومیدی شکل میگرفت؛ چون در ستاد برای افرادی یواشیواش این تفکر جای میافتاد که ما بیخودی داریم فعالیت میکنیم، چون طوری تبلیغ شده بود که باید فرد دیگری به جز آقای خاتمی رئیسجمهور بشود؛ اما پس از ملاقاتی که ایشان با رهبری انجام داد با شور و شادی برگشت و این شور و شادی به ستاد انتخاباتی ایشان منتقل و دوباره حرکت نوینی ایجاد شد.
ملاقات آقایان کروبی و موسوی خوئینیها با آیتالله خامنهای نیز در همین زمان انجام شد. در این ملاقات آیتالله خامنهای مطالبی میگویند و تأکید میکنند که پخش نشود و مطالبی هم میگویند که تاکید بر پخش آنها میکنند. در این ملاقات قرار میشود که مطالب قابل پخش توسط آقای حجازی که از اعضای دفتر ایشان است و آقای موسوی خوئینیها آماده شود و به صورت افواهی و کپی در اختیار جامعه قرار گیرد. آقای موسوی خوئینیها میگفت: «متن زیر با توافق تهیه شد و توسط من (آقای موسوی خوئینیها) برای ستاد آقای خاتمی ارسال شد تا به همه شهرستانها منعکس شود.» در این متن خلاصه مطالب آیتالله خامنهای به این شرح آمده بود (پس این چیزی که من الان میخوانم جملاتی است که آیتالله خامنهای به آقایان کروبی و موسوی خوئینیها گفته بودند و دستور داده بودند که این پخش بشود): «آنچه تکلیف است این است که آنچه را شما راجع به نامزدی اصلح بینکم و بینالله به آن رسیدهاید به طور جدی دنبال کنید. هیچ ناامنی هم وجود ندارد، زیرا این حرفها اهانت به من است. اهانت به نظام و دولت است و من به آقای خاتمی هم گفتهام: هر کس به شما هتک کند، من با آنها برخورد خواهم کرد. بگویید ما از فلانی هیچ اشارهای نسبت به کسی نفهمیدیم. من شور و شوق میخواهم باشد. من اعلام نظر نمیکنم و هیچ یک از خواص از مسئولین و ائمه جمعه که نزد من آمدهاند و اصرار کردهاند اسم کسی را نبردهام.»
این متنی بود که در واقع بعد از ملاقات آقایان کروبی و موسوی خوئینی با آیتالله خامنهای آماده پخش شد (این متن هم برای ستاد آقای خاتمی ارسال شد و این در سطح کشور به تمام ستادهای شهرستانها منعکس شد).
در آخرین جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام قبل از انتخابات خرداد ۷۶ چه گذشت؟
انجام این دو ملاقات تا حدی روحیه از دست رفته دوستان آقای خاتمی را بازگرداند و فعالیتهای انتخاباتی با جدیت بیشتر ادامه یافت. در این خلال مجموعه نظرخواهیها نشان میداد که آرای آقای خاتمی رو به صعود است. به همین دلیل خشونت طرف مقابل روز به روز بیشتر میشد که نمونه آن تبلیغات وحشتناک و نابخردانه صداوسیما بود که انصافا غیرقابل تحمل بود. نگرانی زائدالوصفی آحاد مردم را فراگرفته بود به طوری که در نماز جمعه هفته قبل از انتخابات، آقای هاشمی رفسنجانی به طور جدی به این موضوع پرداخت و تاکید بر آرای مردم کرد و از مجریان و از ناظرین خواست که از انجام تقلب جلوگیری کنند و تسلیم آرای مردم باشند.
در این راستا مجاهدین انقلاب اسلامی نیز طی بیانیهای اعلام کرد که اگر خاتمی رای بیاورد و نام فرد دیگری از صندوق بیرون بیاید آن را تحمل نخواهیم کرد. به دنبال این قضایا در جلسه شورای تشخیص مصلحت نظام که روز سهشنبه قبل از انتخابات برگزار میشود، آقای مهندس میرحسین موسوی خواستار کنار گذاشتن دستور جلسه عادی و بررسی حضور نمایندگان نامزدها در سر صندوقهای رای که توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شده بودند، میشود. ایشان میگوید شرایط به گونهای است که مصلحت حکم میکند این مطلب در همان روز در دستور کار شورا قرار گیرد و تصمیم لازم گرفته شود.
بعد از صحبت آقای مهندس موسوی، آقایان جنتی و واعظ طبسی صحبت میکنند و در مخالفت با مهندس موسوی حرف میزنند. آقای موسوی خوئینیها که مطالب جلسه را برای من (صدر) شرح میداد، گفت: «نوبت آقای ولایتی بود که صحبت کند، ولی من (آقای موسوی خوئینی) وارد موضوع شدم و پاسخ آقایان جنتی و طبسی را دادم و به گونهای صحبت کردم که آقای ولایتی ترجیح داد صحبت نکند. در پایان جلسه آقای هاشمی رفسنجانی که رئیس جلسه بود به گونهای مطلب را جمع و جور میکند (به جایی نمیرسد).» بعد از این جلسه آقای موسوی خوئینی با آقای هاشمی رفسنجانی جلسه تشکیل میدهد و میگوید: «دوستان ما نگران سخنرانی فردای آیتالله خامنهای هستند و این آخرین سخنرانی ایشان قبل از برگزاری انتخابات است. طرفداران آقای ناطق نوری شایع کردهاند که در این سخنرانی آقا حرف آخر را خواهند زد و تکلیف همه را روشن خواهند کرد.» آقای موسوی خوئینیها همچنین میگوید: «وضعیت به گونهای است که اگر آقا موضع جدی در مورد سلامت انتخابات نگیرند، انجام تقلب جدی است و کسی جز ایشان توان جلوگیری از این عمل خلاف، که آبروی نظام را میبرد ندارد.»
سهشنبه شب آقای هاشمی رفسنجانی با آیتالله خامنهای ملاقات میکند و مطالب آقای موسوی خوئینی را منتقل میکند. روز چهارشنبه (روز موعود) قبل از انتخابات روز سرنوشتسازی بود. در این روز آیتالله خامنهای سخنرانی بسیار عالی و مفیدی انجام دادند و سرنوشت انتخابات را به بهترین نحو روشن نمودند. ایشان موضع بسیار شدیدی در مقابل تقلب اتخاذ کردند و گفتند: «حتی یک رای مردم نباید جابهجا شود و من از تمام مجریان و ناظرین میخواهم که با دقت تمام انتخابات را برگزار کنند. تقلب خلاف شرع است و اگر کسی این کار را انجام دهد با او برخورد میشود.»
آیتالله خامنهای در این سخنرانی به قول خود عمل نموده و از حیثیت آقای خاتمی به طور کامل دفاع کردند. ایشان انجام عمل خلاف توسط رپها را در مورد فیلم عصر عاشورا کار دشمنان اسلام دانستند و گفتند: «گیریم که افرادی عکس یک نامزد انتخابات را هم روی ماشین خود زده باشند، این هیچ ربطی به نامزد مربوطه ندارد.» انجام این سخنرانی جو بسیار مساعدی برای انتخابات ایجاد کرد و باعث شد مردم با خیال راحت به پای صندوقهای رای بروند و رای خود را به داخل صندوق بیندازند.
روایت پیروزی
رادیو و تلویزیون که در یک هفته آخر انتخابات بدترین اعمال و نوع تبلیغ علیه آقای خاتمی را پیشه خود کرده بود در اخبار ساعت ۱۴ روز چهارشنبه و همچنین اخبار شبانگاه خود سخنان آیتالله خامنهای را به طور ناقص بیان کرد و به گونهای نقل نمود که نمونه کامل آن که بیطرفی در انتخابات و جلوگیری از تقلب بود به گونه معکوس منعکس شد. البته در موقع پخش کامل سخنان آیتالله خامنهای این توطئه نیز خنثی شد.
اقدام عجیب دیگری که در روز پنجشنبه قبل از انتخابات صورت پذیرفت تکذیب مطالب منتشره توسط آقای موسوی خوئینیها در مورد ملاقات با مقام معظم رهبری از طرف دفتر ایشان بود. این اقدام بسیار عجیب به نظر میرسید، زیرا آقای موسوی خوئینیها متن منتشرشده را با موافقت آقای حجازی (از اعضای دفتر) پخش کرده بود. آقای موسوی خوئینیها بعدا برای من (صدر) تعریف کرد که از زمان نشر این تکذیبیه تا حالا (روز چهارشنبه بعد از انتخابات) نتوانستم آقای حجازی را پیدا کنم و دلیل این کارش را بپرسم.
به هر حال با توجه به تمام مطالب گذشته جمعه ۲ خرداد، روز انتخابات فرارسید و مردم به پای صندوقهای رای رفتند. در روز انتخابات شخصا از شش حوزه اخذ رای دیدن کردم. مسجد محلهمان بسیار شلوغ بود و چهار حوزه دیگر در خیابان دولت و شریعتی بود که شامل مسجد و مدرسه بود. در تمام حوزهها افراد با نظم و ترتیب کامل مشغول رای دادن بودند و طبقات مختلف مردم از جوان، میانسال و مسن با ظواهر متفاوت در انتخابات شرکت کرده بودند. آخرین حوزهای که بازدید کردم حوزه مسجد قبا بود. این مسجد در دست بازاریان مسلمان است و گرایش خاص به جامعه روحانیت مبارز تهران دارد. نحوه نوشتن آرا در این حوزه به گونهای بود که آرا از دور قابل خواندن بود. در اینجا بر اثر کنجکاوی رای هفت نفر را از دور خواندم که یکی از آنها به آقای ناطق نوری و شش نفر دیگر به آقای خاتمی رای داده بودند. با رویت جو انتخابات تقریبا اطمینان برایم حاصل شده بود که آقای خاتمی یا در مرحله اول، انتخابات را میبرد و یا به مرحله دوم میرود که البته رای او بالاتر خواهد بود.
جمعه شب راحت نخوابیدم و نمیدانستم فردا چه میشود. تا ساعت هفت صبح روز شنبه ۳ خرداد خبری در مورد انتخابات پخش نشد. این قضیه تا حدی نگرانم کرد، چون میدانستم که آرای شهرهای کوچک تا ساعت ۲ یا ۳ بعد از نیمه شب به ستاد انتخابات میرسد. ساعت ۸ صبح روز شنبه در حالی که در ماشین بودم رادیو اولین نتایج آرا را اعلام نمود. آرا مربوط به ۱۲۵ شهر کوچک بود. از حدود ۹ میلیون رای خواندهشده آقای خاتمی حدود ۷ میلیون رای را کسب کرده بود. خوشحالی زائدالوصفی مرا فراگرفت و خدا را با تمام وجودم شکر کردم، زیرا میدانستم که نتیجه نهایی آرا هم با همین نسبت بالا خواهد رفت. نکته مهم این بود که رای شهرهای کوچک مربوط به رپها و ضد انقلابها نبود، بلکه آرای توده مردم بود که با تمام وجود از انقلاب اسلامی حمایت میکردند.
نتیجه قطعی آرا ساعت ۹ شب شنبه ۳ خرداد اعلام گردید. کل شرکتکنندگان بیش از ۲۹ میلیون نفر بودند که بیش از ۲۰ میلیون نفر به آقای خاتمی، ۷ میلیون نفر به آقای ناطق نوری و حدود ۷۰۰ هزار نفر به آقای زوارهای و کمی کمتر از این به آقای ریشهری رای داده بودند.
اعلام نتیجه آرا جوی از بهت و تعجب میان مسئولین و افراد مختلف جامعه و به ویژه در میان حامیان آقای ناطق نوری به وجود آورده بود. این گروه افراد که با تمام توان به میدان آمده بودند و از کلیه امکانات تبلیغاتی از رادیو و تلویزیون گرفته تا کل روحانیت و جامعه مدرسین و شخصیتهای سیاسی و اجرایی و ورزشی و حتی سوءاستفاده از [مواضع و نظرات ادعایی منتسب شده به] مقام معظم رهبری سود برده بودند به نتیجه نرسیدند و عکس آن چیزی را که انتظار داشتند به دست آوردند.
روز یکشنبه ۴ خرداد آقای خاتمی به دیدار مقام معظم رهبری میرود و اظهار میدارد که آمدهام فقط از رهنمودهای شما استفاده کنم و هیچ حرفی برای گفتن ندارم و دلم میخواهد تحلیل جنابعالی را در مورد انتخابات داشته باشم. آیتالله خامنهای در پاسخ میفرمایند: «من هم هنوز تحلیل دقیقی ندارم و نیاز به فکر و مطالعه بیشتر دارم تا به یک جمعبندی کلی برسم. البته فقط میتوانم بگویم که یک حادثه بزرگ در کشور رخ داده است.»
برگزاری اجلاس سران در ساختمانی که شش ماهه ساخته شد
برگزاری اجلاس سران سازمان کنفرانس اسلامی (۱۳۷۶.۹.۲۱)
امروز بعد از یک هفته طاقتفرسا و شبانهروزی فرصت دست داد تا مطالبی را به رشته تحریر درآورم. در یک هفته گذشته تمام اوقاتم صرف کار در اجلاس سران سازمان کنفرانس اسلامی در تهران شد که هشتمین نشست خود را برگزار میکردند. از آنجا که ۳۷ کشور اسلامی از ۵۵ کشور در حوزه معاونت بنده یعنی کشورهای عرب و آفریقایی قرار دارد میزان شرکتکننده بسیار بالا و تنظیم کار این هیاتها بیش از حد انتظار بود.
سران این هیاتها علاوه بر شرکت در اجلاس مزبور خواستار ملاقات با مقام معظم رهبری و ریاستجمهوری بودند و از آن گذشته ترتیب آمدن آنها به گونهای بود که هر لحظه باید در فرودگاه از آنها استقبال میشد. استقبال و بدرقه وزرای امور خارجه این کشورها و حضور در ملاقات مقام معظم رهبری و ریاستجمهوری عمدتا بر عهده اینجانب بود که کار زیادی را ایجاب میکرد. مهمترین معضل این بود که گاه در یک لحظه میباید در سه نقطه یعنی فرودگاه، کنفرانس و دفتر مقام معظم رهبری باشم. در چنین شرایطی طبیعی بود که ملاقات مقام معظم رهبری ترجیح داده میشد به ویژه که جناب دکتر خرازی، وزیر امور خارجه نیز به دلایل اشتغالات زیاد فرصت حضور در این ملاقاتها را پیدا نمیکرد و مسئولیت آن را بر عهده بنده میگذاشت.
به هر حال با لطف خداوند متعال و زحمت طاقتفرسای تعداد زیادی از برادران و خواهران در بخشهای گوناگون کشور، هشتمین اجلاس سران سازمان کنفرانس اسلامی با موفقیت کامل برگزار شد و افتخاری دیگر به افتخارات جمهوری اسلامی ایران افزوده شد. واقعیت این است که چه من و چه برادران دیگر و خود آقای خاتمی رئیسجمهور شدیدا نگران تشکیل اجلاس بودند و هیچ کس نمیدانست چه پیش خواهد آمد.
علت اصلی نگرانی این بود که جمهوری اسلامی ایران تاکنون تجربه برگزاری چنین کنفرانسی را نداشت؛ زیرا حتی قبل از انقلاب نیز در چنین سطحی اجلاس در تهران برگزار نشده بود. از این گذشته قبلا وزارت امور خارجه تجربه تلخی داشت که چون کابوسی وحشتناک در ذهن همه دستاندرکاران سایه انداخته بود. این کابوس مربوط به زمان افتتاح خط راهآهن سرخس - تجن بود که در آن ۱۰ رئیسجمهور و تعدادی از هیاتهای کشورهای دیگر شرکت کرده بودند. در این اجلاس وضع بسیار اسفباری از نظر پذیرایی از میهمانان و بیاحترامی به آنها و بینظمی وحشتناکی و در نهایت نبودن هواپیما برای برگرداندن آنها ایجاد شده بود که تا ماهها بعد و حتی تا زمان برگزاری اجلاس اخیر مورد اشاره قرار میگرفت. در آن زمان تعدادی از سفرا به آقای هاشمی رفسنجانی پیغام داده بودند که ما برای بازگشت نیاز به چسبیدن به بال هواپیما داشتیم که این جمله نشاندهنده اوج فاجعه بود.
علاوه بر وجود این کابوس، نگرانی دیگر مربوط به آماده نبودن سالن اصلی کنفرانس بود که فقط شش ماه از شروع کار ساختمانی آن میگذشت و اکثر بازدیدکنندگان منجمله خود من اعتقاد داشتند که این سالن برای اجلاس آماده نخواهد شد. جالب توجه اینکه ۱۸ روز مانده به شروع اجلاس شخصا از این سالن بازدید کردم. کارگران هنوز در داخل مشغول کار بودند و در واقع فقط سفتکاری ساختمان به پایان رسیده بود.
علت تاخیر در کارهای مربوط به اجلاس هشتم، جدی نبودن آقای هاشمی رفسنجانی رئیسجمهور قبلی در برگزاری این اجلاس بود. البته دلیل این جدی نبودن را دوگونه تفسیر میکنند: تفسیر اول که بدبینانه است، اینکه ایشان میدانست زمان برگزاری این اجلاس به عمر سیاسی او قد نمیدهد، به همین دلیل انگیزهای برای پیگیری موضوع در خود نمیدید. تفسیر دوم که شاید خوشبینانه و یا واقعگرایانهتر است، اینکه آقای هاشمی رفسنجانی تصور میکرد که آمریکا اجازه برگزاری چنین کنفرانسی را که باعث جا افتادن جمهوری اسلامی ایران در صحنه بینالمللی میشود نخواهد داد. در هر صورت و به هر دلیل اقدامات لازم از جانب ایشان با تاخیر شروع شد ولی در نهایت و با زحمت فراوان بچههای انقلاب همه چیز در دقیقه نود آماده گردید.
مراسم استقبال از ریاستجمهوریهای مختلف و سران کشورهای اسلامی در روز دوشنبه ۱۷ آذرماه با نظم چشمگیر و ترتیبات لازم توسط آقای خاتمی در فرودگاه مهرآباد به عمل آمد. این مراسم که به طور مستقیم از شبکه دوم سیما پخش گردید چشم ایران و جهان را متوجه خود ساخت.
روز سهشنبه ۱۸ آذرماه ۱۳۷۶ کنفرانس با سخنان آیتالله خامنهای آغاز گردید و با سخنان آقای خاتمی، رئیسجمهور ادامه یافت که هر دو سخنرانی بسیار جالب، انقلابی و تکمیلکننده یکدیگر بود. انعکاس این دو سخنرانی در اجلاس بسیار مثبت و تحسینبرانگیز بود و اکثر سران در ملاقات خود با این دو بزرگوار به تحسین آن میپرداختند.
در موقع سخنرانی آیتالله خامنهای یک اشکال صوتی در سالن پیش آمد که من را بیاندازه عصبی کرده بود. خوشبختانه بعد از حدود ده دقیقه مشکل حل شد و میهمانان خارجی و خبرنگاران به دلیل استفاده از گوشی ترجمه متوجه مشکل نشدند. از آن به بعد تا آخر روز اول برنامه به خوبی پیش رفت و سخنرانان به سخنرانی پرداختند.
صبح روز چهارشنبه ۱۹ آذرماه یک ساعت پس از شروع جلسه به دلیل برف و باران بیش از حد، ریزش آب از سقف شروع شد و با توجه به وجود پروژکتورهای قوی در سقف و خطر ترکیدن آنها، اجلاس بعدازظهر تعطیل گردید. انعکاس این قضیه نیز برخلاف انتظار در میان میهمانان و خبرگزاریهای خارجی خیلی زیاد نبود؛ زیرا میهمانان با تعطیلی اجلاس به تماشای منظره زیبای باریدن برف در روی کوههای شمال تهران پرداختند که برایشان بسیار جالب بود. خبرگزاریها نیز فقط با دو سه خط خبر این حادثه را مخابره کردند؛ بنابراین حادثه نیز اثری منفی بر کنفرانس نگذاشت.
وقتی ولیعهد عربستان خاندان «صدر» را میهمان کرد
روز پنجشنبه ۲۰ آذرماه جلسات صبح و بعدازظهر با سخنرانی سخنرانان ادامه یافت و پس از آن آخرین جلسه تصمیمگیری در مورد بیانیه تهران و دیدگاه آینده تصویب و قرائت گردید. متن این بیانیهها به نظرات جمهوری اسلامی ایران بسیار نزدیک بود و تصویب آن موفقیتی بزرگ برای تهران به شمار میرفت. در این جلسه همچنین محل تشکیل اجلاس سران در سه سال بعد تعیین گردید. جهت تصمیمگیری در این مورد، کشمکشی بین دولتهای عرب یعنی سوریه و لبنان و مصر از یک طرف و قطر از جانب دیگر به وجود آمد. قطر زمینهسازی لازم را انجام داده بود و نامزد دیگری وجود نداشت؛ ولی سوریه، لبنان و مصر به دلیل مواضع اخیر قطر در مورد اسرائیل و تشکیل کنفرانس دوحه شدیدا با آن مخالف بودند؛ اما آنها نمیخواستند خودشان مستقیما با این تصمیم مخالفت کنند و علاقه داشتند از طریق جمهوری اسلامی ایران به عنوان میزبان این کار صورت پذیرد. سفیر سوریه به من مراجعه کرد و گفت: «آقای حافظ اسد و آقای الیاس هراوی رئیسجمهور لبنان مشترکا یک وقت پنج دقیقهای از آقای خاتمی میخواهند، لطفا شما ترتیب کار را بدهید.» بنده هم ترتیب کار را دادم ولی آنها خودشان پیگیری نکردند.
در هر صورت همانگونه که پیشبینی میشد در جلسه عمومی سوریه و لبنان مخالفت نکردند و در مقابل سنگال و چند کشور دیگر موافقت خود را اعلام نمودند. در نتیجه آقای خاتمی به عنوان رئیس جلسه چنین جمعبندی نمود که روی قطر اجماع وجود دارد. البته مخالفت عربستان نیز ظاهری بود زیرا قبلا موافقت کتبی خود را به قطر داده بود و سعود الفیصل در جلسه ناهار چهارجانبه وزرای امور خارجه ایران، سوریه، عربستان و مصر مخالفت خود را با طرح موضوع اعلام کرده بود.
آقای دکتر خرازی اظهار داشت که در زمان طرح این موضوع سعود الفیصل دستمالی را در گوشش گذاشته و گفته بود من اصلا این مطلب را نمیشنوم، پس از این جلسه که کلیه قطعنامهها و بیانیهها به تصویب رسید، جلسه اختتامیه آغاز گشت. این جلسه با شکوه و عظمت بینظیری همراه بود و عمر البشیر، رئیسجمهور سودان تقاضا نمود که سخنرانی حضرت آیتالله خامنهای و آقای خاتمی جزو اسناد سازمان به ثبت برسد. پس از آن عزالدین العراقی، دبیرکل سازمان کنفرانس اسلامی سخنرانی نمود و در نهایت آقای خاتمی سخنرانی پایانی خود را ایراد کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت.
آخرین برنامه مراسم اختتامیه، قرائت قرآن کریم توسط آقای کریم منصوری بود که بینهایت حضار را جذب نمود و قطرات اشک را بر چهره بعضی از سران نشاند، سپس خاتمه جلسه هشتمین اجلاس سران کشورهای اسلامی توسط آقای خاتمی اعلام گردید.
نکته قابل ذکر مربوط به پیشبینی که نه بلکه انتظار خودم از سرنوشت اجلاس است؛ بنده علیرغم نگرانی فراوانی که داشتم ولی امیدوارم بودم که لطف خدا شامل حال شده و خودش به بهترین وجه دلها و دستها را هدایت میکند. این اندیشه به ویژه پس از پیروزی تیم فوتبال ایران بر تیم استرالیا برایم حاصل شده بود. در آنجا با تمام وجود خدا را دیدم زیرا تمام عوامل مادی و محاسبات میدانی دال بر شکست تیم ایران و پیروزی تیم استرالیا بود، اما خدا نمیخواست.
در این اجلاس قدرت نفوذ آمریکا بر کشورهای اسلامی و ترس کشورهای عربی از ایران و نگرانی دیگر کشورهای اسلامی از سوءاستفاده ایران جهت تصویب قطعنامهها به عنوان میزبان و... همگی میتوانست باعث شود که سران کمتر شرکت نمایند و مشکلات مدیریتی داخل نیز میتوانست یک اجرای ضعیف ارائه دهد؛ اما اینچنین نشد زیرا خدا نخواست و اجلاس با آبرومندی تمام برگزار شد. این لطف خدا را به اجلاس، ناشی از خلوص آقای خاتمی میدانم که امیدوارم تا همیشه زمانها ادامه داشته باشد.
در ملاقات دوجانبه زیادی که در حاشیه برگزاری اجلاس منعقد میشد شرکت کردیم و مطالب جالبی نیز وجود داشت که بعضا به آن میپردازم.
در ملاقات با ملک عبدالله ولیعهد عربستان، آقای خاتمی من را معرفی کرد. او زمانی که نسبت من را با امام موسی صدر دانست مجددا از روی مبل برخاست و من را بوسید و اظهار محبت بینهایتی نمود. آقای نوری، سفیر وقت کشورمان در عربستان میگفت که امیر عبدالله گفته است تمام فامیلهای «صدر» را به عربستان دعوت کن تا میهمان ویژه من باشند. در این ملاقات ولیعهد عربستان از تالار کنفرانس به عنوان تالار زیبا و شگفتانگیز نام برد. آقای خاتمی در پاسخ اظهار داشت: «آن را متخصصین ایرانی در ۶ ماه ساختهاند. ۹۵ درصد کالای مصرفی ایرانی است. اقامتگاه میهمانان نیز همینگونه است، به خصوص که مجموعهای از سنگهای ایرانی در سالن وجود دارد.»
امیر کویت که به سختی راه میرفت و حتی به سختی سخن میگفت در ملاقات با آقای خاتمی که تقریبا ۶ دقیقه به طول انجامید فقط یک جمله گفت و آن اینکه «من فقط برای اجلاس به تهران نیامدهام بلکه آمدهام تا از ملت و دولت ایران به خاطر پشتیبانیشان از کویت در زمان اشغال توسط نیروهای عراقی تشکر کنم.» آقای خاتمی در این ملاقات به امیر کویت اظهار داشت: «ما و شما درد مشترک داشتیم و آن تجاوزی بود که به کشورهای ما صورت گرفت. آثار این تجاوز برای هر دوی ما باقی است و بزرگترین خسارت اینکه برادر در مقابل برادر قرار گرفت. باید بفهمیم که امنیت ما به هم وابسته است. باید در کنار هم باشیم و آقایی و عزت خود را در دنیا تامین کنیم.» آقای خاتمی در ملاقات با امیر قطر اظهار داشت: «قطر قوی در کنار ایران قوی سبب امنیت منطقه میشود.»
روایتی ناگفته از دیدار خاتمی و عرفات
در ملاقات با حافظ اسد، رئیسجمهور سوریه، آقای خاتمی به اتحاد بین کشورهای اسلامی اشاره کرد و اظهار نمود: «متاسفانه بعضی از دوستان زمینهای فراهم کردهاند که اسرائیل به منطقه آمده است.» حافظ اسد در پاسخ اظهار داشت: «توطئههای اسرائیل فقط جهان عرب را شامل نمیشود بلکه مالزی را هم فراگرفته است. مالزی در بحران اقتصادی اخیر جهان در حدود ۱۵۰ میلیارد دلار ضرر کرد و این توطئه کار یک یهود بود.»
حافظ اسد در این ملاقات از امیر قطر بسیار بد گفت و اظهار داشت: «سه بار برای سلام کردن به طرف من آمد تا بالاخره برای بار سوم جواب سلامش را دادم.» آقای خاتمی گفت: «شما بزرگ هستید و باید از کوچکترها بگذرید.» حافظ اسد چنین ادامه داد: «شاید آدم بدی نباشد؛ اما بهانههایی که میآورد نشانه این است که آمریکا را از خودش میداند. میگوید به آمریکا قول دادهام. البته گرداننده این امور خود امیر نیست، وزیر امور خارجهاش هست. امیر قطر بعد از کودتا علیه پدرش پیش من آمد و گفت: شما عکسالعمل نشان ندادید. به او گفتم شما کار خوبی نکردید، من با پدرت خوب نبودم، اما این یک قضیه خانوادگی است. آیا من به پسر برای کنار زدن پدر تبریک بگویم؟»
رئیسجمهور گینه بیسائو در دیدار با آیتالله خامنهای که در روز پنجشنبه مورخ ۷۶.۹.۲۹ انجام شد این مطالب را بیان داشت: «از سخنرانی حضرتعالی تشکر میکنم. کشور ما مستعمره پرتغالیها بود و مدت یازده سال مسلحانه جنگ کردیم. ما از نزدیک شاهد نتایج انقلاب اسلامی هستیم. این انقلاب نه تنها برای ایران بلکه برای جهان اسلام و ستمدیدگان دنیا مغتنم است. در هر حال آمادهایم که به ما برکت بدهید.» آیتالله خامنهای در این ملاقات چنین گفتند: «از بعد از انقلاب سیاست خود را گسترش رابطه با کشورهای آفریقایی قرار دادیم. چون میدانستیم در آنجا دلهای پاکی هست که مفاهیم ما را درک میکند. دید ما نسبت به انسان و نوع بشر حکم میکند که با همه رابطه داشته باشیم مگر با زورگوها که آن را استکبار مینامیم و نماد آن را آمریکا میدانیم.»
آقای خاتمی در دیدار با یاسر عرفات، رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین، چنین گفت: «با رژیم نژادپرستی مواجه هستید که به هیچ قاعدهای تن نمیدهد. دردی که برادران فلسطینی ما را میکشد درد تمام جهان اسلام است. ما معتقدیم مبارزان فلسطینی حق دارند راه خود را خود انتخاب کنند.» یاسر عرفات در پاسخ این جمله آقای خاتمی اظهار داشت: «ولی میبایست کمک شویم و به نصایح حضرتعالی گوش فرا میدهیم.» عرفات در این ملاقات در پاسخ احوالپرسی آقای خاتمی اظهار داشت که «اسرائیل هر روز میگوید من مریض هستم.» خاتمی در پاسخ او گفت: «آنها هر کس مخالفشان باشد مریض میپندارند.»
آقای خاتمی در بخش دیگری اظهار داشت: «جمهوری اسلامی ایران از اول به روند صلح بدبین بود و این به دلیل ماهیت رژیم صهیونیستی بود. آمریکا هم منافع اسرائیل را تامین میکند ولی این رژیم به قدری غیرمنطقی است که آمریکا را هم ناراحت کرده است. خود شما (عرفات) سالیان سال در کنار یهودیان و مسیحیان زندگی کردهاید. مسئله، مسئله نژادپرستی است که فلسطین اولین قربانی آن است.»
آقای خاتمی در بخش دیگری چنین گفت: «تلاشهایی هست که اختلافات داخل را دامن بزنند. من این نگرانی را دارم که برادرانه عرض میکنم؛ نکند بین دولت فلسطین و دیگران که زحمت میکشند اختلاف بیفتد. انشاءالله با تدبیر شما این کار انجام نمیشود. شما باید با مبارزان فلسطینی با سعهصدر رفتار کنید چون آنها هم برای آزادی فلسطین کار میکنند.» عرفات در این رابطه پاسخ داد: «شما مطمئن باشید که ما به وحدت تاکید داریم. حماس دو وزیر در کابینه دارد و سه نفر از جهاد اسلامی به عنوان مشاور در دفتر ریاست هستند.»
آقای خاتمی در بخش دیگری اظهار داشت: «این فلسطینیها هستند که دلشان برای فلسطین میتپد. امیدوارم که خاک فلسطین آزاد شود و یک دولت فلسطینی در سرزمین اشغالی فلسطین ایجاد شود. من منظورم دولت اسلامی نیست، دولت فلسطینی است نه یک مشت صهیونیست که از بیرون آمدهاند.» آقای خاتمی سپس اظهار داشت: «شعار طرفداری از فلسطین که قبل از انقلاب اسلامی توسط امام راحل مطرح شد شعار تمام دولتها در ایران است. باید این شعار را زنده نگاه داریم.» عرفات در پاسخ گفت: «مطمئنم با وجود شما این شعار زنده خواهد بود.»
آقای خاتمی: «امیدواریم در کنفرانس بعدی، دولتی که در تمام فلسطین حاکم است شرکت نماید.»
عرفات: «انشاءالله در قدس نماز میگزاریم.»
آقای خاتمی: «انشاءالله کنفرانس دهم در قدس، البته باید واقعگرا باشیم. در عین حال که شعارها را گم نمیکنیم، واقعیتها را نیز بشناسیم.»
عرفات در این ملاقات آخرین وضعیت فلسطین را چنین تشریح نمود: «با آمدن نتانیاهو عملیات صلح متوقف شد. معتقد نیستم که فشار آمریکا باشد؛ چون این توافقات با نظر آمریکا و روسیه انجام گرفت. متاسفانه مدیریت آمریکا ضعیف است. سلطه صهیونیستها در جامعه آمریکا باعث شده که کلینتون ضعیف عمل کند. موضع ژاپن، روسیه و چین خوب است. با امکاناتی که داریم میخواهیم به آمریکا فشار آوریم. در حال حاضر آنچه مهم است این است که داخل سرزمین خودمان هستیم.»
در این ملاقات آقای خاتمی به اطلاع عرفات رساند که «چهار فلسطینی که در جنگ تحمیلی اسیر شدهاند به زودی آزاد میشوند.» عرفات در پاسخ در حالی که خجالتزده شده بود، اظهار داشت: «بعضی از فلسطینیها بعثی هستند.»
یکی از مطالب جالب در مورد ملاقاتها مربوط به امیر قطر است؛ در زمان ملاقات ایشان با آیتالله خامنهای به دلیل طولانی شدن ملاقات رئیسجمهور آذربایجان با معظمله قدری تاخیر پیش میآمد و ما مجبور شدیم مدتی در اتاق مجاور بنشینیم، در این حالت حرفهای معمولی زده میشود. امیر قطر یک شوخی با وزیر امور خارجهاش کرد که او هم پاسخ جالبی داد. امیر قطر، آقای محمدی گلپایگانی، رئیس دفتر مقام معظم رهبری را مخاطب قرار داد و اظهار داشت: «این وزیر امور خارجه من عجیب گرایش به آمریکا و اروپا دارد و علاقهمند است دائم به آنجا برود (البته با حالت شوخی)» وزیر امور خارجهاش بلافاصله جواب داد: «الناس علی دین ملوکهم» و بعد همگی با صدای بلند خندیدیم. نکته جالب توجه اینکه به غیر از امیر و وزیر امور خارجه قطر هیچ کدام از اعضا هیات قطری نخندیدند و خیلی جدی نشسته بودند. مشخص بود که آنها سطح خود را در ورود به این مسائل کافی نمیدانستند.
ماجرای ملاقاتی عجیب با ملک فهد
کاخ فهد دارای ساختمان عظیم و تشکیلات و تشریفات بیسابقه بود. حقیقتا این مجموعه افراد قوی را متعجب و افراد ضعیف را مرعوب میکرد. این قصر متشکل از سالنهای بسیار بزرگ با تزئینات طلاگونه بود که در هر سالن تعداد زیادی از خدم و حشم، مسئولین تشریفات و نیروهای امنیتی و شاید افراد دیگر حضور داشتند که عظمتی صوری را به نمایش میگذاشت که با رسیدن به ملک فهد و دیدن حال بیمار او یک مرتبه فرو میریخت.
از قبل به ما اطلاع داده شده بود که فهد توان ایستادن ندارد و پیام را نشسته دریافت میکند. بنده هم در حالت نشسته پیام را به ایشان تحویل دادم. نکته جالب اینکه ایشان به جای متن پیام عربی، ترجمه فارسی را مطالعه میکرد و مشخص بود که خیلی متوجه مطلب نیست و فقط به شکل صوری به آن نگاه میکند.
نکته دیگر اینکه در طول ملاقات که ۲۰ دقیقه طول کشید، همراهان او که دو تن از فرزندانش بودند مرتبا اشاره میکردند که ملاقات کوتاه باشد. در ابتدا علت را متوجه نمیشدم ولی بعد از ده دقیقه که ایشان مطالبی به زبان میآورد که مفهوم خاصی نداشت علت اصرار آنها را متوجه شدم. ظاهرا شاه فهد را در هر ملاقات مثلا برای ۱۰ دقیقه آماده میکنند تا فیلمبرداران فیلم و عکس بگیرند، ولی محتوای مطالب باید با امیر عبدالله ولیعهد به بحث گذاشته شود.
در ابتدا از ملاقات با ایشان اظهار خوشحالی نمودم و وضعیت سلامتی ایشان را جویا شدم. ملک فهد نیز از انجام این دیدار اظهار خرسندی نمود، سپس به پادشاه عربستان گفتم: «خوشبختانه روابط سیاسی دو کشور به سطح خوبی رسیده است و به همین دلیل من حامل پیام کتبی از طرف ریاستجمهوری کشورم برای شما هستم.» در ادامه به ایشان گفتم: «جناب آقای خاتمی ضمن ارسال این پیام، سلام رساندند و آرزوی سلامتی کامل برای شما داشتند. ایشان امیدوار بودند که فرصتی فراهم گردد تا جنابعالی برای استراحت به سواحل شمال ایران تشریف بیاورید.» ملک فهد نیز اظهار داشت: «انشاءالله که این فرصت فراهم گردد، اما متقابلا سلام بنده را نیز به جناب آقای خاتمی برسانید و برای ایشان آرزوی موفقیت کنید.» بنده نیز مجددا تکرار کردم که روابط سیاسی دو کشور در حال گسترش است و پیام جناب آقای خاتمی و سفر جناب آقای هاشمی رفسنجانی به عربستان بیش از پیش موجب بهبود روابط خواهد شد. در این زمینه ملک فهد نیز موضوع را کاملا تایید نمود.
در ادامه گفتم: «هدف اصلی ماموریت بنده، بررسی بحرانی است که منطقه ما با آن مواجه شده است. همانطور که مطلع هستید، هماکنون به دلیل عدم اجرای کامل قطعنامههای سازمان ملل از سوی عراق کشمکش جدی میان صدام حسین رئیسجمهور عراق و آمریکا به وجود آمده است. صدام حاضر نیست به صورت کامل قطعنامهها را اجرا کند و از سوی دیگر آمریکا نیز در پی حل قضیه از طریق نظامی است. این مسئله جمهوری اسلامی ایران را بسیار نگران کرده است و من ماموریت یافتم تا این نگرانی را خدمت شما عرض کنم. البته ما در تلاش هستیم تا به هر طریقی از انجام اقدامات نظامی جلوگیری کنیم تا این بحران به روش سیاسی حل شود. آقای محمد سعید صحاف، شب گذشته به تهران آمد و مواضع جمهوری اسلامی ایران در این خصوص به وی تفهیم شد. البته نگرانی جمهوری اسلامی ایران همچنان پابرجا است زیرا ما نمیدانیم در صورت حمله نظامی به عراق چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا هدف از عملیات نظامی بر سر عقل آوردن صدام، ساقط کردن وی یا تجزیه عراق است و یا اهداف گستردهتری را دنبال میکنند؟ نگرانی جمهوری اسلامی ایران به همین علت است و خدمت شما رسیدم تا ضمن انتقال نگرانی خود، نظر نظام پادشاهی عربستان را در این مورد جویا شوم.»
ملک فهد نیز در پاسخ اظهار داشت: «همان احساسی که شما دارید ما هم داریم و این احساس بین ایران و عربستان مشترک است. وقتی آدم خوب فکر میکند نمیداند که صدام به دنبال چیست؟ اگر او خواهان آرامش در بین کشورهای همسایه است روش معقولی را اتخاذ نکرده است. صدام فقط دو ماه آینده فرصت دارد تا راهحل معقولی را انتخاب کند، به نحوی که مشکلی برای ایران و عربستان ایجاد نکند.» همچنین او ادامه داد: «شکی نیست که صدام به خوبی میداند سعودی و ایران چشمداشتی به خاک عراق ندارند. خداوند نعمتهای فراوانی چه از لحاظ نفت، کشاورزی و... به ایران داده است. در واقع ایران همان چیزی را میخواهد که عربستان خواستار آن است و آن آرامش است. من نمیدانم آیا این سیاست خود صدام است و یا سیاستی است که به وی تحمیل شده است؟ من معتقدم که سه کشور ایران، عربستان و عراق خواهان ایجاد مشکل نیستند.» سپس او از بنده پرسید: «آیا برای شما روشن شده است که صدام چه چیزی از ایران و سعودی میخواهد؟ برای ما که روشن نشده است که او چه میخواهد. اگر خواهان آن است که ما کشورمان را تقدیم ایشان بکنیم، این مسئله پذیرفتنی نیست. در حقیقت ما باید با برادرانمان در ایران تفاهم کنیم و بدانیم که صدام چه میخواهد.»
بنده هم در پاسخ به ایشان گفتم: «همانگونه که جنابعالی میدانید، صدام موجود پیچیدهای است و اقدامهای او در دو دهه گذشته نشاندهنده قابل پیشبینی نبودن او است. تجاوز عراق به جمهوری اسلامی ایران و اشغال کویت نیز نشاندهنده غیرمعقول بودن کارهای اوست؛ ولی در حال حاضر صدام اعلام کرده است به دلیل فشارهای اقتصادی زیادی که به کشور عراق آمده است، میخواهد در جهت برداشتن تحریمها حرکت کند. امیدوارم این سفر و پیام جناب آقای خاتمی مقدمهای را برای همفکری دو کشور در مورد قضیه عراق ایجاد کند.» ملک فهد نیز اظهار داشت که «ما نیز به همین اعتقاد هستیم.»
گلهمندی ملک عبدالله از مطالب یک روزنامه ایرانی
ملاقات با امیر عبدالله بن عبدالعزیز، ولیعهد عربستان (۱۳۷۶.۱۲.۱ ریاض، کاخ محل سکونت امیر عبدالله)
در ابتدای ملاقات، ولیعهد عربستان احوال مقام معظم رهبری را با (تعبیر) حال امام و رئیسجمهور چطور است، جویا شد. بنده (صدر) نیز اظهار داشتم: «ایشان خوب هستند و خدمت شما سلام رساندند. همچنین جناب آقای خاتمی از سفری که شما به تهران داشتید، بسیار خوشحال بودند. این مسافرت باب خوبی برای گسترش روابط دو کشور گشود و بسیار مهم بود. ایشان خوشحال بودند که بحمدالله روابط دو کشور به سطح خوبی رسیده و امیدوارند در آینده همچنان این مسیر ادامه داشته باشد.»
ولیعهد عربستان نیز گفت: «انشاءالله. البته روابط از گذشته وجود داشته است، ولی کسی که روح تازهای در آن دمید، جناب آقای رفسنجانی بود. آقای رفسنجانی فرد بسیار بزرگی است و همانگونه که قبلا هم گفته بودم، اگر فردی غیر از آقای هاشمی بود به هیچ وجه مسئله برگزاری اجلاس سران کنفرانس اسلامی در تهران مطرح نمیشد. ما مخالف این اجلاس بودیم و در مقابل آن ایستادگی کردیم؛ ولی بعد از آنکه با آقای هاشمی در اسلامآباد ملاقات کردیم، از موضع خود عقبنشینی کردیم و به سایر کشورها نیز گفتیم آرام باشند. الحمدالله اجلاس تهران از بهترین کنفرانسهای سران بود و در آنجا نه اقدامی علیه کسی انجام گرفت و نه شعاری داده شد که کسی را ناراحت کند.» بنده نیز در پاسخ گفتم: «شاید علت اصلی آن، مدیریت بسیار خوب آقای خاتمی بود که چنین نتیجهای را به دنبال داشت.»
ولیعهد در تایید سخنان بنده گفت: «من هم میخواستم همین را بگویم که شما زودتر آن را گفتید. مدیریت جناب آقای خاتمی و گروهی که با ایشان کار کردند و کرامت ایرانیان در برگزاری این کنفرانس به بهترین شکل نمایان بود.» بنده نظر ایشان را تایید کردم و گفتم: «سخنان شما در مورد ایرانیان به ویژه ایرانیان مسلمان کاملا صحیح است.» در ادامه بیان داشتم همانطور که جنابعالی مطلع هستید بنده حامل پیام از طرف جناب آقای خاتمی برای ملک فهد بودم. همانگونه که مشاهده فرمودید پیام در ارتباط با بحران منطقه بود و نگرانی جمهوری اسلامی ایران از آینده این بحران است. بحران مزبور میان صدام و آمریکا است. صدام حاضر نیست به صورت کامل قطعنامههای سازمان ملل را اجرا کند و آمریکا نیز به دنبال راهحل نظامی برای آن است. جمهوری اسلامی ایران از آینده این اختلاف بسیار نگران است زیرا اطلاع دقیقی نسبت به آینده بحران به ویژه بعد از عملیات نظامی ندارد. ما نمیدانیم هدف آمریکا بر سر عقل آوردن صدام است یا ساقط کردن او یا اینکه در فکر تجزیه عراق هستند، در هر صورت حمله نظامی عواقب بسیار خطرناکی را برای کشورهای همسایه عراق به دنبال خواهد داشت. متناسب با شرایط موجود، آقای خاتمی من را اعزام کردند که این مسائل را با کشور برادر عربستان مطرح و نگرانی خود را بیان کنیم و نظرات شما را در این زمینه جویا شویم.»
ولیعهد در پاسخ گفت: «بدون شک این بحران بسیار خطرناک است. ما از همان ابتدا مخالف گسترش بحران بودیم و در مقابل آن ایستادیم؛ زیرا جنگ در هر زمان و مکانی که اتفاق افتد، نتیجهای جز ویرانی ندارد. ما به آمریکاییها نیز نصیحتهایی کردیم و در همین مورد با وزیر امور خارجه آمریکا شش ساعت و نیم مذاکره داشتم. در این مذاکره به بحث و بررسی و تبادل نظر پرداختیم. وزیر امور خارجه آمریکا به من (ولیعهد عربستان) گفت آیا برای شما قابل قبول است که ما هیچ چیزی نگوییم و صدام آفتی برای منطقه باشد؟ او سلاحهای شدیدا ویرانگر و نامحدودی دارد که اگر ما او را رها کنیم، آن را گسترش میدهد. این موضوع نه فقط برای شما و منطقه بلکه برای کل خاورمیانه خطرناک است. من به او گفتم آیا شما در این خصوص یقین دارید؟ خانم آلبرایت در پاسخ گفت ما صد درصد یقین داریم، لذا باید صدام کلیه قطعنامهها را اجرا کند؛ در غیر این صورت منطقه در معرض خطر قرار میگیرد، به ویژه اینکه خطر از جانب شخصی است که شرایط منطقه را به هیچ وجه مدنظر قرار نمیدهد؛ لذا با این اوصاف به اجرای قطعنامههای سازمان ملل پایبند هستیم.»
امیر عبدالله گفت: «به وی گفتم این خوب است که شما میخواهید قطعنامهها را اجرا کنید ولی چرا اسرائیل به اجرای قطعنامههای سازمان ملل پایبند نیست؟ چرا شما به هر دوی آنها نمیگویید؟ لذا با این وضعیت صداقت کار شما متزلزل است. وزیر امور خارجه آمریکا پاسخ داد ما میدانیم اسرائیل سلاحهای کشتار جمعی دارد ولی در اسرائیل این سلاحها در دست اشخاص امین است. من به او گفتم چه کسی میگوید اسرائیل امین است؟ اگر میخواهید جهان با شما همراه باشد باید عدالت را برای همگان اجرا کنید؛ اما آلبرایت در این ملاقات طولانی بسیار تلاش کرد موافقت عربستان را در این خصوص جلب کند تا هواپیماهای آمریکایی مستقر در خاک عربستان مستقیما عراق را مورد تهاجم قرار دهند، ولیکن به او گفتم این امر غیرممکن است زیرا در درجه اول ما کشوری هستیم که خانه خدا در آن قرار دارد و مسلمانان عالم در روز پنج بار به سوی این خانه نماز میخوانند. لذا ما ابدا اجازه نخواهیم داد که هواپیماها از این سرزمین بلند شوند و خاک یک کشور مسلمان را بمباران کنند. آلبرایت در این خصوص به شیوههای مختلف صحبت میکرد تا من را در این مورد راضی کند. با این حال به او گفتم با همه احترامی که برای همه کشورها قائلیم، موضع ما در این خصوص کاملا روشن و مخالف شما است. سپس آلبرایت گفت آیا شما مانع هواپیماهای ما در حمله به عراق میشوید؟ گفتم اگر بخواهید هواپیماهایتان را به هر کشور دیگری ببرید و از آنجا حمله کنید، ما مشکلی نداریم ولی اینکه مستقیما از کشور ما حمله کنید و ضربه بزنید این را نمیپذیریم. من به آلبرایت گفتم امیدوارم شما دوستان خود را درک کنید و آنها را مجبور نکنید تا حرفی را که مایل نیستند بر زبان آورند. آلبرایت گفت من این صحبتها را میدانم. لزومی ندارد که این مسائل را بر زبان آورید.»
ولیعهد اینگونه ادامه داد: «وزیر امور خارجه آمریکا پس از بازگشت تماسهای تلفنی مختلفی با عربستان گرفت، ولی در نهایت متوجه شد که ما نمیتوانیم این کار را انجام دهیم؛ لذا علاوه بر قانع شدن خود، کلینتون را نیز در این مورد متقاعد کرد. در واقع من به آنها گفتم از ۳۵۰ هواپیما که در کشورهای دیگر که نمیخواهم نام آنها را ببرم و یا بر عرشه ناوهای هواپیمابر خود در منطقه دارند، استفاده کنید. دو روز پیش وزیر امور خارجه آمریکا مجددا با من صحبت کرد و گفت ۵ عضو دائمی شورای امنیت به کوفی عنان ماموریت دادهاند تا به عراق برود و به آنها بگوید مسئله بازرسی باید صد درصد اجرا شود و هیچ بهانهای پذیرفته نیست. اگر صدام این را نپذیرد، آنگاه هر پنج کشور با حمله نظامی موافقت خواهند کرد. آمریکاییها به ما اطلاع دادهاند نوعی بمب دارند که تا چهار طبقه بتون زیر زمین را سوراخ میکند و داخل آن میشود. مواد این بمب به گونهای است که اگر موارد شیمیایی در آنجا باشد، شناسایی میکند و همه آنها را از بین میبرد. از خدا میخواهیم ما را از شر آنها دور نگه دارد زیرا اسلام مورد هدف است. دشمنان اسلام بسیار زیاد هستند؛ بنابراین ما باید خودمان را از شر دور نگه داریم. ما یک ضربالمثل عربی داریم که میگوید: با دستی که قدرت زورآزمایی با آن را نداری فقط دست بده و یا اگر طوفانی میآید و نمیتوانی در مقابل آن مقاومت کنی خم شو تا رد شود. لذا این کار به خاطر مصالح دین خدا و امت اسلامی است. آنها کسانی هستند که دستهای ما با آنها دست میدهد ولی قلبهای ما به آنها لعنت میفرستد.»
سپس ولیعهد در ادامه گفت: «آلبرایت در رابطه با ایران نیز صحبت کرد. نظر من را پرسید. من نیز دیدگاه خود را ارائه کردم؛ البته از شما دفاع نکردم. من دیدم مصلحت منطقه همین را اقتضا میکند که این مسائل هم باشد؛ ولی تأکید میکنم که انشاءالله خیر در پیش است. شنیدم مقالهای را یکی از روزنامههای شما راجع به حج نوشته است و اظهاراتی را از سوی مسئول حج بیان کرده است. این مسائل ممکن است مشکلاتی را برای ما به وجود بیاورد.»
از او پرسیدم: «کدام روزنامه این مطلب را درج نموده است؟» و امیر عبدالله در پاسخ گفت: «روزنامه جمهوری اسلامی این مطلب را چاپ کرده است.» گفتم: «این روزنامه، روزنامهای است که حتی علیه رئیسجمهور ما نیز مطلب مینویسد.» امیر عبدالله در برابر این سخن من گفت: «این صحبت شده، اصلا خوب نیست و باعث تفرقه میشود. تلاش ما در جهت وحدت مسلمین است.»
بنده در پاسخ به او گفتم: «قطعا مطالب مندرج در این روزنامه، موضع دولت جمهوری اسلامی ایران نیست.» در ادامه ولیعهد گفت: «بعضی از برادران ما نزد ما میآیند و میگویند روزنامههای ایران مطالبی را علیه ما مینویسند ولی چرا شما همواره بر رابطه با آنها اصرار میورزید. ما نیز میتوانیم به روزنامههای خود بگوییم علیه شما مطلب بنویسند و بعد بیان کنیم این روزنامهها از مخالفین ما هستند. بعضی از برادران ما در کشورهای عربی این حرفها را میزنند و میگویند اینها مخالف گسترش روابط هستند.»
به ایشان گفتم: «واقعا در جمهوری اسلامی ایران روزنامهها از آزادی برخوردار هستند، به طور مثال بعد از آنکه آقای خاتمی با CNN مصاحبه داشتند، روزنامه مزبور یک هفته بعد مطالبی علیه آقای خاتمی نوشت. آقای خاتمی نظرشان بر این است که مخالفین را تحمل کنند. البته یکی از شعارهای انتخاباتی ایشان هم آزادی بیان بود که همه بتوانند نظرشان را آزادانه بیان کنند.» امیر عبدالله با شنیدن این صحبت تعجب کرد و اظهار داشت: «بله اخیرا شنیدهام. میترسم این روزنامهها حتی بین رئیسجمهور و امام (مقام معظم رهبری) هم اختلاف ایجاد کنند.»
ولیعهد گفت: «به هر حال شخصی که هماکنون بر روی کار آمده میزان بالایی از رای ملت ایران را به دست آورده است و میتواند صحبت کند زیرا چیزی جز مصلحت ملت ایران نمیخواهد. ملت ایران در گذشته از این مسائل چه استفادههایی کرده است؟ جز آنکه روابطش با دیگر برادران مدتی قطع شده بود؟ اما چرا باید اینگونه باشد. من به رئیسجمهور که اعتماد ملت خود را جلب کرده، خوشبین هستم و امیدوارم که ایشان و سایر مسئولین نیز این موضوع را درک کنند. میگویند عبدالله واسطه بین ایران و عربستان است. در پاسخ آنها گفتم قبل از من هم این رابطه وجود داشته است؛ اما من به مصلحت ایران صحبت میکنم زیرا یک کشور مسلمان و همسایه است و معتقدم که در سخنان خود صادق است. دیگران نزد من میآیند و میگویند آیا ایرانیها از شما خواستهاند این پیوندها را به وجود بیاورید و من میگویم نه خودم این را میخواهم. من حرفی را میزنم که وجدانم راضی باشد. از آنها میپرسم تا چه زمانی باید این تماسها قطع باشد و به نظر من این جایز نیست.» در پایان ملاقات از ایشان و مطالب مفیدشان تشکر کردم که ولیعهد در پاسخ گفت: «شما در خانه خودتان هستید.»
منبع: پایگاه اطلاعرسانی جماران
نظر شما :