نایپل
گفتوگوی منتشرنشده وی. اِس. نایپل با صادق خلخالی: از نهرو آموختم
قرار است ده هزار سال جمهوری اسلامی داشته باشیم...سی درصد از مقدمات انقلاب انجام شده است...دنیا ثابت نمیماند. برای همین است که من روزنامه میخوانم.
ادامه مطلببخش یازدهم و پایانی: عدالت، وحدت، انتقام
در تظاهراتی دستچپی توی دانشگاهِ تهران، زدوخوردِ جدی شده بود، با چوب و چاقو؛ کلی آدمِ دیگر هم مجروح شده بودند. دوشنبه گروههای اسلامی ستادِ سازمان کمونیستیای را که بهزاد طرفدارش بود، تسخیر کرده بودند، همه را بیرون ریخته بودند، اسناد و مدارک را دور ریخته بودند، تمامِ اسلحهها را هم ضبط کرده بودند ــ نارنجک، خمپاره، گازِ اشکآور، تفنگهای بلژیکی و روسی.
ادامه مطلببخش دهم: مقبرهٔ متروک شاعر بزرگ
مقبره فردوسی بر خلاف انتظارم قدیمی نبود. نو بود، شاه آن را ساخته بود، بنای چهارگوشِ مرتفعی از مرمر که در هر گوشش ستونهایی با نشانههای پیشااسلامی داشت، جزو کوششهای شاه برای یادآوریِ گذشتهٔ پیشااسلامِ ایران. تمام کتیبهها را خراب کرده بودند، هر اشارهای به شاه یا خانوادهٔ شاهی یا حکومت شاهی را محو کرده بودند، هر جا حروف برجسته بودند با یک کفِ دست سیمان یا گچ، زمخت پوشانده بودند.
ادامه مطلببخش نهم: نمایش وحدت انقلابی
سخنران، امامِ جمعه، آیتالله طالقانی بود که بهشدت دوستش داشتند. طالقانی حکم به برگزاری این مراسم نمازِ جماعت در دانشگاه تهران داده بود تا نمایشی باشد از وحدتِ انقلابی، وحدتی چنان وحدتِ مردمان در روزگارِ پیامبر و قبایلِ صحرایی. طالقانی پیر بود و تقدیرش این بود که چند هفته بعدترش بمیرد...، عکسهایی بود از آدمهایی که زمان شاه کشته شده بودند.یکیشان جنازهٔ هویدا بود، نخستوزیر شاه که بهدستورِ خلخالی آخرِ شب با عجله و بهزور از سلول بیرونش آورده بودند و با دوتا گلوله کارش را ساخته بودند.
ادامه مطلببخش هشتم: دیدار با خلخالی
روزنامه «آیندگان» بهدست مدعیالعموم اسلامی در تهران تعطیل شده بود. به روزنامه اتهامِ نشرِ «ایدئولوژیها و اعتقاداتِ انحرافی در میان جامعه مسلمانِ انقلابیِ ایران» زده بودند و کوشش برای «ایجاد اختلاف میان گروههای مختلفِ مسلمانِ ایران» ــ اشاره به اقلیتهای قومی و غیرشیعه بود ــ و تقلب در رقم تیراژِ روزنامه از طریق فرستادن نسخههای غیرکامل به بعضی جاهای کشور، تا بتوانند از کاغذ روزنامه «برای انتشار مطالبی بهقصد تفرقهافکنی میان ملت» استفاده کنند.
ادامه مطلبگفتوگوی منتشرنشده صادق خلخالی با نایپل: هویدا را من کشتم
قراره ده هزار سال جمهوری اسلامی داشته باشیم. مارکسیستها راهِ همون لنینشونو برون؛ ما هم راهِ خمینی رو میریم.
ادامه مطلببخش هفتم: مهمان آیتالله
در قم لباسِ روحانی عاریه نبود؛ مالِ خودشان بود و هنوز معنا و اهمیت داشت؛ اینجا خاورمیانهٔ اسلامی هنوز زنده و سرپا بود و نظامِ تحصیلات عالیهاش آدمهایی از عصرِ ظلمتِ اروپا را هم مبهوت و مسحورِ خودش کرده بود...این شهرِ بیابانی با دیوارهای سفیدش که دورِ حیاطهایی پایینتر از سطح زمین را میگرفتند، با پیادهروهای صافی که سرتاسرشان ردیفِ درخت بود، باغهای محصورش با درختهای انبوهشان ــ الگوی شهرهای کوچکی بود که من خیلی دورتر در امریکای مستعمرهٔ اسپانیا دیده بودم.
ادامه مطلببخش ششم: پیامِ صلح
توی قم این زندگیِ مرتب و منظمِ نماز و سخنرانی، شرح و بازتفسیر، در اواخرِ دورانِ شاه کموبیش از بین رفته بود. [آیتالله] خمینی تبعید شده بود، نیروهای امنیتی شهر را دست گرفته بودند؛ و پلیس مخفی حتی طلبههای پاکستانی را به ستوه آورده بود. طلبهای که سمتِ چپِ مدیر نشسته بود، با صدایی که هِی آرامتر میشد، گفت: «اگه اینجا انقلاب نمیشد، اسلام کلاً نیستونابود شده بود.»
ادامه مطلببخش پنجم: شهرِ مقدس
خلخالی همان اواخر مصاحبههایی کرده و تأکید کرده بود روی درستیِ قضاوتهایش؛ در تهران شایعه بود مغضوب شده و دارد با این مصاحبهها سعی میکند اعتبار و آوازهاش را حفظ کند و توی چشم باشد. به «تهران تایمز» گفته بود «شاید» برای چهارهزار نفری در تهران حکمِ مرگ داده باشد... خلخالی به «تهران تایمز» گفته بود هویدا چهطور مرده. اولین گلوله خورده به گردن هویدا؛ ولی کار را تمام نکرده. بعد مأمور اعدامش ــ یک روحانی ــ به هویدا دستور داده سرش را بالا بگیرد؛ گلولهٔ دوم خورده به سرش و او را کُشته.
ادامه مطلببخش چهارم: اتحاد، تسلیم، بیچهرگی، بهشت
سخنرانیها یک آن قطع نمیشدند. وزیر کار و تأمین اجتماعی یک سخنرانی کرد و عکسش رفت به صفحهٔ اولِ روزنامهها: گفت مسجد فقط جای عبادت نیست بلکه «مبدأ شکلگیری جنبشهای ضداستعماری است؛ نشانگرِ وحدت، فکر و عملِ ملت». وحدت: این موضوع گزارشی مفصل دربارهٔ نماز جمعه در «تهران تایمز» بود، «چرا اسلام قابلیت انقلابی شدن دارد؟»
ادامه مطلببخش سوم: خون و انتقام
زمانِ حاکمیتِ شاه همهچیزِ ایران مالِ او بود. مملکت را بیلیاردها دوشیده بود؛ گذاشته بود شرکتهای خارجی مملکت را به تاراج ببرند؛ مملکت را پُرِ مستشار و تکنسینِ خارجی کرده بود. این خارجیها دستمزدهای هنگفت میگرفتند و توی خانههای بزرگ زندگی میکردند؛ آمریکاییها که حتی شبکهٔ تلویزیونی خودشان را داشتند. مردمِ ایران حس میکردند مملکتشان را از دست دادهاند و شاه واقعاً هیچ اهمیتی به دین و مذهبِ گرانقدرِ شیعه نمیداد.
ادامه مطلببخش دوم: جمعه انتخابات
یادم آمد امروز انتخابات است، دومین آزمونِ خواستِ مردم پس از انقلاب. اولی رفراندوم بود، مردم آن موقع به جمهوری اسلامی رأی داده بودند. این یکی انتخابات «مجلس خبرگان» بود، که قرار بود قانونِ اساسیِ اسلامی را بنویسد...روی دستگاه تلویزیون برگهٔ سفیدی بود از وسط تاشده و قائم ایستاده. فهرستِ برنامههای هفتگیِ بخشِ انگلیسیزبان و «بینالمللیِ» تلویزیون ایران. بخش انگلیسی مدتها بود معلق و بلاتکلیف مانده بود. ورقه مال شش ماه پیش بود. انقلاب خیلی بهیکباره واردِ این هتل شده بود.
ادامه مطلبوی. اس. نایپل و سفرنامههایش؛ یک مرور پرشتاب
دو سفر نایپل به ایران یکی در تابستان ۱۳۵۸ بود و یکی در اردیبهشت ۱۳۷۶، و هر بار تصویری متفاوت پیشرویش قرار گرفته، تصاویری که از مقایسهشان میتوان رد گذر زمان و تغییرات را به وضوح دریافت. گزارشهایش از این دو سفر بیش از آنکه روایت سیاستِ دوران باشند، تصویر پرجزئیات جامعه و مردماناند. از امروز و طی ده قسمت ترجمهٔ گزارش سفر اولش را برای اولین بار در «تاریخ ایرانی» خواهید خواند، داستان روزهای پرشور و ملتهبِ پس از انقلاب اسلامی.
ادامه مطلببخش اول: عهد ابدی
تهران انقلابی از سرگذرانده بود. اما زندگیِ معمول به صورتهایی عجیب و غریب جریان داشت... شمالِ تهران انگار خیال بود...جنوب تهران صدایش درنیامد و ساکت ماند.
ادامه مطلب